سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


سفر نامه بم


سفر نامه بم
قبول دارین که بعضی وقتا به اجبار اتفاقایی برای آدم می افته که ممکنه به مراتب بهتر وموفق تر از اونی باشه که کلی براش نقشه کشیدیم !با این که آدم فوق العاده حساس وواسوسی هستم ودر اموری که به خودم مربوطه رعایت خیلی چیزا رو می کنم اما مدتیه که باورم شده هر چی پیش آید خوش آید !دارم یاد می گیرم نباید زیاد سخت گرفت و زندگی واتفاقای خوب وبدش مثل آبن وهر جوری باشه راه خودشونو پیدا می کنن ،خواه من راضی باشم وخواه ناراضی!!باید به همه پیش بینی نشده ها و نا اومدهاخیر مقدم گفت تا بهت بد نگذره وامسال هم همان اول سالی یکی از این پیش بینی نشده ها یا فورس ماژورها مهمان من شد !!خدا خواست امتحانم کنه ببینه واقعا راست میگم وخودمو دادم دست حوادث ؟!خدارو شکر سربلند در اومدیم ....نیتمون برای مسافرت امسال جزایر جنوبی بود اما ...یه طوری شد که تا کرمان بیشتر نرفتیم وکرمان هم همون جاییه که کلی از تاریخ وتمدن مکشوفه ومفقوده این سرزمینو توی دل خودش داره !
خواستم یه سفر نامه کامل وجامع در باره مردم شناسی وگویش و فولکلور منطقه کرمان بنویسم وکلی به خودم سخت گرفتم که یه کار درست انجام بدم تا علاوه بر خوانده شدن قابل نقد و بررسی هم باشه وپرونده کاریم را پر بار کند و به درد یکی دیگه هم بخوره ولی از جایی که کارهای بزرگ را آدم های بزرگ انجام میدن ومن هنوز آن قدر بزرگ ورشید نشده ام که .....بگذریم از این که هی بهانه تراشی کردم برای خودم و یواش یواش داشت یادم می رفت ...تا این که چند روز پیش از اخبار شنیدم که در ایتالیا هم زلزله سنگینی اومده وحدود ۳۰۰ نفر مردن وکل شهر ویران شده و......یاد کرمان و به خصوص بم افتادم و این که تکلیف شد تا حتما سفر نامه بم را بنویسم و بقیه باشه برای یه فرصت دیگه.امید وارم خوشتون بیاد و پوزش از این که عکس هاش مال خودم نیس چون موقع عکاسی نور مناسب نبود وعکسا کیفیت لازم برای چاپ ندارن.
پنجم دی ۱۳۸۲ ، زلزله ای مهیب شهر بم و روستاهای اطراف آن را لرزاند و موجب کشته و زخمی شدن بیش از ۷۰ هزار نفر ازهم وطنان ایرانی و تخریب ۳۰تا ۱۰۰ درصدی شهر بم و روستاهای آن شد. شدت حادثه به حدی بود که مردم مناطق مختلف در فاصله ای به شعاع بیش از ۲۰۰ کیلومتر آن را احساس کردند .
در این زلزله ، ارگ بم که بزرگ ترین بنای خشتی جهان بود تخریب شد و استان کرمان مهم ترین مزیت گردشگری خود را از دست داد.
از فرعی باغ شازده به طرف بم جاده کاملا خلوت می شود چون مسافرای دم عیدی جاهای خوش آب و هوا را بیشتر می پسندن تا ..... راننده تعریف هایش شروع می شود همه اش سرزنش می کند که دیر وقت است وبرنامه های هفت باغ کرمان را از دست خواهیم داد ،بیشتر از یک بار نمی شه بهش تذکر داد برای همین ازش خواستم درباره بم بگه واوضاعش بعد از زلزله ...راننده میگه بعد از زلزله دیگه کسی اونجا نمی ره چون نه جایی برای موندن داره ونه جایی برای دیدن !به همت راننده ده دقیقه زودتر رسیدیم البته با تشکر از پلیس که تمام توانش را در جاده های اصلی وپر تردد متمرکز کرده بود ودر جاده های فرعی تقریبا غایب بود واین موضوع بهانه ای شده بود برای راننده های خاطی وشاید افراطی وعقده ای تا توی راه های خلوت به هنر نمایی والبته خطراندازی جان دیگران بپردازند ،هنری که باز هم نزد ایرانیان است و بس ...!
بم هنوز ......ویرانه ای بود ولی نخل ها همچنان با وقار وشکوه خاصی ایستاده بودند مثل این که هیچ اتفاقی برایشان نیفتاده باشد ،نخل ها ایستاده بودند ولی خیلی از مردم رفته بودند و بقیه با گذشت پنج سال باز هم با اکسیژن هوایشان غم تنفس می کردند .داغ زلزله ۸۲ هنوز داغ داغ بود .هنوز هم دیده می شدند پیر مردانی که چشم انتظاری هر روزه آن ها را هلاک می کرد و پیر زنانی که از رفتن جوان هایشان می نالیدند وشهر در غروبی هولناک فرو می رفت وخواب کودکان آشفته بود از این که نکند باز هم زمین نا مهربان شود و زمان بر سقف های خانه ها فرو افتد؟!!!
بناهای شهر نوعی ناهماهنگی یا هماهنگی نامطلوب دارند ،مثل این که هر کسی خواسته باشد گلیم خودش را از آب بکشد حالا به هر قیمت وزوری که شده...و کوچه ها وخیابان ها هنوز هم خاکی اند !خاکی وخلوت وغمگین .......!
در بم سال نو یک جور دیگه اس!مثل این که خیلی وقته سال تحویل شده و رفته پی کارش !!همه چیز یه جورایی دلگیر وغم گرفته .....به هر چهره ای که نیگا می کنم دریایی از غم توی چمشاش موج می زنه ...!گاهی شادی از شیشه پایین کشیده ماشین رهگذری بمی به شوقمان می آورد ولی مگر در این خیابان هایی که همه جایش کارگرها کار را تعطیل کرده اند می شود تند رفت وشادی کرد و.....بچه های بم الاکلنگ وسرسره هم داشتند از همان هایی که هیچ استانداردی ندارد .
پارک ها هم خلوت بود با خودم می گویم شاید همین حالا که ما به بم آمده ایم همه مردم وبچه ها به عید دیدنی رفته اند ،پارک هم خلوت بود هم نازیبا با وسایل بازی فلزی ورنگ ورو رفته وتکراری که با آن رنگ های کزایی میل بازی وشادی را ازهر رهگذر کوچک وبزرگ می گیرد، همان هایی که همه بچه های ایران با این نوع تاب وسرسره بازی می کنند و بزرگ می شوند بدون این که هیچ استاندارد و قانون خاصی را رعایت کرده باشند .گردش در بم ناراحت کننده و ملال انگیز نبود اما شهر به شدت مایوس ونیازمند توجه بود ...قابل توجه آن هایی که ادعا می کردند و شعار می دادند که بم را دوباره می سازیم !.....راننده می گوید هر از چند گاهی یکی از مسئولان یا هیئت های دولتی را که به کرمان می آیند به بم می آورد اما مدتی است که ضربان کار باز سازی واحیای بم کند شده واین مطلب از روی ساختمان های نیمه کاره وخیابان های تا نصفه آسفالت شده وخیلی چیزهای دیگه کاملا مشهود بود ......در بم هنوز هم مردمانی در کانکس زندگی می کردند وکلاه قرمزی و میلیونر زاغه نشین نگاه می کردند و از باخت مقابل تیم عربستان افسوس می خوردند .نکته جالب برای من این بود که با وجود این که زلزله در یک ساعت وزمان وبرای همه مردم شهر اتفاق افتاده بود وهمه مردم همه چیزشان را از دست داده بودند اما در این پنج سال باز سازی شهر این فرصت به وجود آمده بود که بعضی ها صاحب عمارت آن چنانی و ماشین اون چنانی باشن واز ثروت خوب وخیره کننده ای بر خوردار شوند اما بعضی های دیگر هنوز توی کانکس هفت سین انداخته بودند و بعد چند سال هنوز توی نوبت امضا گرفتن از فلان رئیس فلان اداره بودن .....مردم بم می گفتند....... می گفتند هر روز به طور مرتب آب و برقشان برای چند ساعت قطع می شود و وعده های مسئولان هم چنان ادامه دارد ....آن هایی که بم را خواهند ساخت ......!آیا آن ها بم را به همین سالهای عمرکوتاه من و شما خواهند ساخت ؟!
خون گرمی مردم بم وکرمان را با تمام وجود احساس کردم به خصوص وقتی حس می کردند طرف می تواند آن ها را درک کند یا لااقل ادعا می کند و تریپ این جور آدم ها را دارد اما دلخوری از مسئولان برای بعضی ها تبدیل به یک سرگرمی برای حرف زدن شده بود ولی اغلب نارضایتی از این بود که اعتبارات زلزله میان برخی سود جویان(که معمولا همیشه وهمه جایی که بشود از آب گل آلود ماهی گرفت یافت می شود )توزیع شده و به جای این که به نیازمندان واقعی بم تعلق گیرد بین سودجویان از خدا بی خبر توزیع شده بود...
شنیدین که میگن :هر جا بری آسمون همین رنگه ؟!درسته که این یک ضرب المثله اما معنیش اینه که من تقریبا همه چیز هایی که در بم وکرمان دیدم در بقیه شهر های کشورم دیدم مثلا چند سال پیش که خرم آباد رفته بودم ،فکر می کردم توی خرم آباد همه چیز سنتی وبه همان شکلی باشد که توی تلویزیون دیده بودم به خصوص پارچه ها و لباس هایی که زنان برتن می کنند اما وقتی در خرم آباد بودم متوجه این موضوع شدم که به رغم قدرت و ماندگاری و اصالتی که هنوز هم سنت در بین مردم داشت اما بازارهای خرم آباد هم مثل بازار همه شهرهای کشور متاثر از اجناس وارداتی بود وحالا در بم هم مشکلات این گونه بود !می خواهم به موضوع زشتی اشاره کنم که هیچ وقت از بحث کردن درباره اش خوشحال نیستم ......همه جای کشور گرانی وتورم هست ؛همه جای کشور بیکاری هم هست ...... ومتا سفانه هر جا که انگشت بگذاریم اعتیاد هم هست ......واز بم نا امید تر می شویم وقتی از زبان خیلی ها درباره این نا مکرر، می شنویم که دارد جوانان را به نابودی می کشد .....!جایی برای تعبیر وتوضیح واضحات نیست اما می خواهم بگویم : تن رنجور ، بیمار ،خسته و درد کشیده بم شاید بتواند زلزله هولناک چند ریشتری را فراموش کند یا یک جوری با آن کنار بیاید اما مطمنا بم وهر جای دیگر این سرزمین نمی تواند با ننگی به نام اعتیاد گسترده جوانان کنار بیاید وآن را در درونش مخفی کند .
هر چند بیکاری هم بهانه ای است و در بم بیشتر از هر جای دیگر ایران کار نکرده داریم اما این هم دلیل نمی شود برای این که مسئولان را مسئول همه مشکلات بدانیم وفقط به امید وام ها وامتیازات دولتی ،دست روی دست بگذاریم چون در بم افرادی بودند که دست به ابتکارات جالبی زده بودند تا زندگیشان را تغییر بدهند ومشکلاتشان را مرتفع کنند.خلاصه آسمون بم هم به رنگ همین جا بود گاهی ابری می شد وچند قطره بارون به زور وزحمت می چکید وبعضی وقتا هم خورشید نوروزی می تابید وهمه جا گرم می شد .
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید