چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

انتخابات دهم، احمدی­نژاد و فلسفه تاریخ


انتخابات دهم، احمدی­نژاد و فلسفه تاریخ
حمایت از استمرار دولت احمدی­نژاد و تقویت هرچه بیشتر آن و کمک به تحقق انقلاب فرهنگی و اقتصادی یک وظیفه ملی است.اصول­گرایان اگر می­خواهند در دوره­های آتی انتخابات پیش­قدم شوند باید طرحی و برنامه­ای ارائه دهند که ادامه پروژه این دولت و تکمیل آن باشد.
● اشاره:
انتخابات ریاست جمهوری پدیده­ای است که ثمره آن، می­تواند جهت­گیری­های کلان انقلاب اسلامی و مسیر تاریخی آن را به نحوی تحت تأثیر قرار دهد؛ اما ابتدا باید از منظر «فلسفه تاریخ اسلامی» بدانیم که انقلاب اسلامی به کدام سو می­رود و چه رسالتی در این برهه از تاریخ برای خود ترسیم می­کند تا آن­گاه بتوانیم بگوییم که چه کسی شایستگی بیشتری برای سکان­داری مدیریت اجرایی کشور خواهد داشت و خواهد توانست که به حرکت این انقلاب در مسیر درست تاریخی­اش مدد بیشتری برساند. این نوشتار کوتاه به قصد تبیین اجمالی این مسئله تنظیم شده است.
● مقدمه
وقتی حادثه دوم خرداد به وقوع پیوست بسیاری از کسانی که بعدها خود را اصلاح­طلب نامیدند این حادثه و انتخاب آقای خاتمی را خیزشی به سوی دموکراسی و آزادی دانسته و با شوق و ذوق فراوان کوشیدند تا با تحریف و نفی مبانی دینی و انقلابی، جنبشی در راستای تعامل و هم­آهنگی هر چه بیشترِ انقلاب اسلامی و تمدن غرب خلق کنند. در تلقی اینها، دوم خرداد یک نقطه­عطف و یک حرکت برگشت­ناپذیرِ تاریخی در جهت ورود انقلاب اسلامی به عصر رفرمیسم و توسعه سیاسی بود و اساساً انقلاب راهی جز این نداشت که در ادامه راه خود در برابر این اصول تسلیم شود و آن را به عنوان ضرورت­های وجودی­اش بپذیرد.
اما چندی بعد، شکست جریان دوم خرداد در چند انتخابات پی­درپی و بالاخره شکست بزرگ نامزدهای این جریان در انتخابات دوره نهم ریاست­جمهوری، آنها را با سردرگمی و آشفتگی مواجه کرد و نشان داد که حرکت دوم خرداد آن­گونه که برخی می­گفتند «حرکتی برگشت­ناپذیر» نبود و انتخاب دکتر محمود احمدی­نژاد به ریاست جمهوری حکایت از آن کرد که مردم شعارهای آزادی­خواهانه و غرب­گرایانه خاتمی را به فراموشی سپرده­ و به منش و بینش انقلابی و عدالت­خواهانه و دین­محورانه احمدی­نژاد گرویده­اند. این حادثه برای غالب تحلیل­گران و جامعه­شناسان اصلاح­طلب گران تمام شد و آنها را در حیرت و انزوا فرو برد به گونه­ای که تا مدت­ها از تحلیل شکست جریان متبوعشان عاجز بودند و شانه خالی می­کردند.
به نظر می­رسد جریان اصلاح­طلبی و نیز جبهه اصول­گرایی هریک باورها و مبانی نانوشت? خاصی در خصوص سیر تاریخی انقلاب اسلامی دارند که مبنتی بر آن به پیش­بینی و برنامه­ریزی و هدایت تحولات آینده سیاسی ایران می­­پردازند و تلاش می­کنند تا این انقلاب در همان مسیر پیش ­برود. باور به چرایی و چگونگی و کیفیتِ جهت­گیری تاریخی و کلان انقلاب، در واقع نوعی نگاه فلسفه تاریخی به این تحول است.
● نقش فلسفه تاریخ در برنامه­ریزی اجتماعی
باید دانست که فلسفه تاریخ غیر از تاریخ­نگاری است. در فلسفه تاریخ، قوانین و قواعد حاکم بر تحولات تاریخی و آغاز و پایان تاریخ بیان می­شود به نحوی که انسان مبتنی بر این نگاه، قدرت برنامه­ریزیِ واقع­بینانه­ای در مسیر تاریخ پیدا می­کند و می­تواند حوادث آینده را پیش­بینی کرده و غافل­گیر نشود. اساساً برنامه‌ریزی واقع­بینانه و موفق برای یک جامعه و ایجاد تحول در آن، بدون دقت در مراحل پیشرفت تاریخ و قانون‌مندی حاکم بر تحولات تاریخی ممکن نیست و لذا نمی­توان از این نگاه تاریخی در برنامه­ریزی­ها غفلت کرد. به عنوان نمونه، مکتب مارکسیسم معتقد است که قوانین حاکم بر تاریخ، جبری بوده و ناشی از تکامل ابزار تولید است و با تغییرات و تحولاتی که در ابزار تولید پدید می­آید ساختار اجتماعی نیز متناسب با آن تحول، متبدل می­شود و روابط و معادلات اجتماعی آن نیز جبراً تغییر می­یابد. مارکیست­ها دوره‌ای را که روابط حقوقی خاصی بر یک نظام، حاکم بود دورة ارباب رعیتی می‌دانستند اما با رشد ابزار تولید و ـ­ مثلاً ـ تبدیل بیل و داس به گاوآهن، روابط و نسبت­های خاص آن نیز تغییر کرده و بر این باورند که دیگر حمایت از آن نظام اجتماعی مقدور نیست و باید در پی تحقق نظام جدیدی بود که متناسب با این سطح از ابزار تولید باشد و روابط و نظام حقوقی و ساختار‌ها را متناسب با رشد ابزار تولید تعریف گردد. هم­چنان­که وقتی جامعه از دورة گاوآهن خارج گشته و وارد صنایع جدید می­شود و این صنعت نیز، رشد می­کند نظام سرمایه‌داری پدید می­آید. بنابراین استراتژی حرکت جامعه مارکسیستی، متناسب و هماهنگ با رشد ابزار تولید است؛ یعنی از آن­جا که ابزار، حاکم بر روابط هستند، با تولید ابزار جدید، ناگزیر روابط جدید شکل می­گیرد و در نتیجه جامعه همواره در حال رشد و توسعه روز‌افزون خواهد بود.
از این­ رو، هنگام برنامه‌ریزی و تعیین استراتژی برای یک جامعه باید بررسی کرد که آن جامعه در چه سطح و مرحله‌ای از توسعه تاریخی قرار دارد تا آن برنامه‌ریزی را متناسب با همان مرحله طراحی نمود. پس، ضرورت وجود فلسفه تاریخ آشکار می­شود. اگر ما بخواهیم مشی صحیحی در برنامه‌ریزی‌های اجتماعی داشته باشیم و در سیاست­گذاری­ها عام آن موفق باشیم باید فلسفه تاریخی داشته باشیم که بر اساس آن بتوانیم قوانین حاکم بر تحولات تاریخی جوامع بشری را شرح دهیم و بگوئیم که پدیده‌ها چه تغییراتی دارند و قادرند به چه پدیده‌های دیگری مبدل بشوند؟ اساساً چگونه می‌توان به این تحولات، سرعت داد یا از شدت آن کاست یا جهت‌گیری آن را عوض نمود؟
● انتخابات و نگاه­های فلسفه تاریخی
با توجه به آن­چه گفته شد انتخابات و از جمله انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری نیز به عنوان یک تحول بزرگ در جهت­گیری جامعه، حتماً محکوم فلسفه تاریخ و فرجام­شناسی تاریخی است و گروه­های مختلف حاضر در آن، مبتنی بر همین رویکرد فلسفه تاریخی در پی اهداف خاص خود در انتخابات هستند. کسانی که تاریخ را جنبشی به سوی حاکمیت انسان بر جهان و تحقق اراده او در زمین می­دانند و آزادی و دموکراسی غربی را مظهر پایان تاریخ تفسیر می­کنند هرگز نمی­پذیرند که انتخابات به پیروزی دینداران و اصول­گرایان ختم شود و انقلاب اسلامی بتواند غرب را به چالش بکشد و راه نوینی بگشاید. از نگاه اینان، ایران هم­چون جهان است و باید راه جهان را برود؛ حداکثر این است که ایرانیان در شکل حیات بومی اجازه نوآوری و التزام به آداب و سنن خود دارند اما در نهایت به مثابه یک خرده­فرهنگ باید در درون فرهنگ واحد جهانی زیست کنند و از نافرمانی و شورش دست بردارند. بر اساس این فرض، لیبرال دموکراسی و روش زندگی غربی، نقطه اوج سیر تکاملی انسان است که همه تمدن­ها و نگرش های سنّتی را در خود منحل ساخته و جامعه­ای جهانی خواهد ساخت که در آن تعلق اول و مشترک آدمیان، بیش از هر چیز دیگر، همان تعلّق به فرهنگ واحد جهانی ـ که فرهنگ «قراردادی زندگی کردن» و نفی قدسیت است ـ خواهد بود. این فلسفه تاریخ، که مبنای عمل تمدّن کنونی در تصرفات جهانی اوست، فرایندی است که بر پایه الگوی خرد مدرن و علم جدید، توضیح داده ­می­شود.
این یک نگاه فلسفه تاریخی از نوع مادی است که در جامعه روشنفکری جامعه ما در درجات مختلف وجود دارد و توانسته است حتی تعدادی از نیروهای سابق انقلاب را فریفته خود کرده و آنها را آرام آرام از قطار انقلاب پیاده کند و سوار قطار مدرنیته نماید و بخشی را نیز گرفتار التقاط کند. این طایفه به دلیل نوع تحلیل خود، حاکمیت دینداران و الگوهای اسلامی توسعه و حتی تلاش در این زمینه را نوعی بازگشت به عقب و دوری از پیشرفت و تمدن و عقلانیت می­دانند و جامعه را از انزوای جهانی و محدودیت می­ترسانند. با مروری گذرا در ادعاها و تحلیل­ها و مقالات این دسته می­توان به این مطلب بیشتر و دقیق­تر پی برد و نقطه­ضعف آنها را هم در این میان جستجو کرد. این رویکرد به دلیل همین نگاه غربی که نمی­تواند حضور ایمان و ولایت را در سرزمین ما تفسیر کند و نقش محوری آن را در ایجاد هویت جدید مذهبی و ملی مشاهده نماید همواره از ضعف تحلیل در رابطه با مسائل اجتماعی رنج می­برند و با تجویزهای برنامه­های بی­مورد و بی­نتیجه، جامعه ما را با مشکلات فرهنگی و ساختاری مواجه می­سازند. نگاه تاریخی اینها نگاهی است که تاکنون بر جامعه ما تطبیق نکرده و نتوانسته ­است در مدت طولانی به پیش­بینی و هدایت تحولات اجتماعی در مسیر خود بپردازد و کارنامه کامیابی برای خود ثبت کنند. به طور نمونه یکی از روشن­فکران، انقلاب اسلامی را گام بزرگی به سمت سکولاریزم تلقی می­کند[۱] و این ادعا را مبنای تحلیل­های خود قرار می­دهد!! پرواضح است که ناسازگاری فلسفه تاریخ مادی آنها با جامعه اسلامی ما که به دنبال ولایت­پذیری و توحید است رمز مهم شکست­های این گروه است.
اما از سوی دیگر، جبهه بزرگ انقلاب اسلامی به رهبری بنیانگذار بزرگ آن امام خمینی (ره)، با یک دیدگاه فلسفه تاریخی خاصی به دنبال ارائه طرحی نو برای زندگی اجتماعی بشر بود و همه سیاستمداران متعهد و متفکران و نظریه­پردازان انقلاب اسلامی با این هدف، به تلاش و کار و فعالیت عملی و نظری می­پردازند.
امام راحل (ره) درباره اهداف انقلاب اسلامی می­فرمود:
«ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین­الملل اسلامی در جهانِ فقر و گرسنگی است. ما می­گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم­.[۲] ­ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین الملل اسلامی­مان بارها اعلام نموده­ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطة جهان­خواران بوده و هستیم حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه­طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می­گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می­کنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشه­های فاسد صهیونیزم، سرمایه­داری و کمونیسم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته­ایم به لطف و عنایت خداوند بزرگ نظام­هایی را که بر این سه پایه استوار گردیده­اند نابود کنیم و نظام اسلامی رسول الله (صلی الله علیه و آله) را در جهان استکبار ترویج نمائیم و دیر یا زود ملت­های در بند شاهد آن خواهند بود»­.[۳]
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) نیز فرموده­اند:
«امروز نظام اسلامی، هویت، هدف و توانایی نظام غربی را مورد سؤال قرار داده است. و برترین متفکران غربی به تدریج کسل کننده بودن نظام غربی را ابراز می­کنند و آن را بر زبان می­آورند و بر همین اساس، تمدنی که با رنسانس آغاز شد، امروز به نقطة پایانی خود نزدیک می­شود. بشر امروز در پی یافتن یک جایگزین برای نظام غربی است و گرایش به سوی اسلام در ایالات متحده آمریکا، اروپا و آفریقا از همین امر ناشی می­شود».[۴]
مبتنی بر این نگاه، انقلاب اسلامی حرکتی تاریخی برای بازگشت به دین و معنویت است تا تمدن نوینی در این خطه شکل گیرد و بشر را برای پذیرش ولایت الهی در عصر ظهور آماده کند.[۵] در نگاه تاریخ­شناسانه اسلامی، تاریخ به دو جبهه «حق» و «باطل» تقسیم می­شود که این دو جبهه، در طول تاریخ در تحت مشیت الهی با یک­دیگر مبارزه می­کنند که در نهایت، جبهه حق بر جبهه باطل پیروز شده و اراده الهی در زمین محقق می­گردد و پرستش الهی جای انسان­محوری و دنیاپرستی را می­گیرد. بر این اساس، حرکت تاریخ رو به سوی خداپرستی و ولایت پذیری دارد، نه رو به سمت دموکراسی لیبرال و اومانیسم. عبودیت و خدامحوری، به دلیل آنکه با فطرت انسانی هماهنگی دارد و ایثار و کرامت را در روابط آدمیان گسترش می­دهد و از فساد و ناعدالتی در عملکرد عینی پرهیز می­دهد، ماندگاری تاریخی خواهد داشت و خواهد توانست انسان و جامعه ای متعبد بسازد که راضی به رضای خدا باشد و بندگی او را بزرگ ترین سرمایه خود و ضامن سعادت بی پایان خویش تلقّی نماید.
تقابل انقلاب اسلامی و غرب، امتداد همین تقابل تاریخی حق و باطل است که در لایه­ها و سطوح سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی پی­گیری می­شود و هرگز تمام نمی­شود تا این­که نتیجه تقابل که همان پیروزی حق بر باطل است هویدا گردد. از این نگاه، ایران هم­چون جهان نیست و نباید راه جهان را برود. انقلاب اسلامی ایران عهده­دار استفاده از غرب اما عبور از غرب و ارائه افق تاریخی تازه­ای در زندگی بشر و بناگذاری عهد تازه­ اسلامی در نسبت انسان، خدا و جهان است تا تمدن توحیدی شکل بگیرد. به تعبیر دکتر رضا داوری «ما انقلاب نکردیم که مثلاً بحران غرب را حل کنیم، بلکه در انقلاب ما مسائل غرب و موجودیت آن رفع می‌شود».[۶] در انقلابِ ما باید سیاست جدید اسلامی، فرهنگ جدید اسلامی و اقتصاد جدید اسلامی پی­ریزی و تولید شود و در مصاف با غرب پیروز گردد تا کفار و مشرکین هیچ­گونه سلطه­ای و سبیلی بر اسلام نداشته­ باشند. این، راه انقلاب اسلامی در سیر تاریخ است که باید به عنوان یک اصل مسلم در همه­ استراتژی­ها و برنامه­ریزی­ها و جهت­گیری­های کلان و خرد کشور ما ملاحظه شود و مبنای ترسیم چشم­اندازها و سیاست­ها قرار گیرد. بر این اساس، انتخابات هم بایستی حافظ این فرآیند و جهت قرار گیرد.
● احمدی­نژاد در مسیر تکاملی انقلاب اسلامی
دکتر محمود احمدی­نژاد ریاست­محترم جمهوری اسلامی ایران ، انقلاب اسلامی را گامی در جهت زمینه­سازی ظهور ولایت الهی در زمین می­داند و معتقد است که باید همه دغدغه و تلاش خود را در جهت ارائه الگوی جدید اسلامی به بشر به کار ببندیم تا انقلاب اسلامی به اهداف تاریخی­اش دست یابد. اندیشه­ها و برنامه­های احمدی­نژاد نشان می­دهد که وی ایران را هم­چون جهان نمی­داند و انقلاب اسلامی را ذیل غرب تعریف نمی­کند. در باور وی، «مکاتب شرقی و غربی در اداره جهان به شکست رسیده­اند و در عالم فقط یک نور، یک پرچم و یک ملت است که امید را در دل ملت­ها زنده نگه داشته است و آن ملت بزرگ و شجاع ایران است. ما باید دست به دست هم بدهیم و جامع? الگو را برپا کنیم. ما هیچ­چیز کم نداریم. ما باید به دنبال تأسیس جامعه مهدوی باشیم. اگر پیامبر ما الگوی همه بشریت است، امروز جامعه مهدوی الگوی همه جوامع بشری خواهد بود و در قدم­های اول باید تلاش کنیم عدالت، معنویت و عشق و مهرورزی را در بین ملت برپا کنیم».[۷] به تعبیر دیگرِ ایشان، «رسالت انقلاب ما، دنباله رسالت انبیاست. امروز ما موظفیم در سرزمین مقدس ایران، جامعه نمونه، پیش­رفته و مقتدر اسلامی را برپا کنیم تا این جامعه، الگو و سکویی برای آن پرش نهایی و تشکیل حکومت جهانی اسلام بشود».[۸]
با همین مبنا می­توان علت این کینه­ورزی­ها (نه نقدهای منصفانه) و سیاه­نمایی­ها علیه دولت نهم را دریافت. مخالفان سرسخت دولت که رسالت تاریخی دولت را برخلاف آنچه آقای احمدی­نژاد گفته است می­دانند و مایلند انقلاب اسلامی و حکومت دینی را منحل در غرب ببینند و نیز ه کسانی که علی­رغم خلوص فردانی­شان، از این مخالفان انقلاب متأثر شده­اند اکنون مدعی­اند که: وضعیت کشور بسیار وخیم است و جامعه ما به سوی فروپاشی می­رود و باید به هر قیمتی از ادامه وضعیت موجود پیش­گیری کرد! اینها هرگونه بی­توجهی به کارشناسی غربی را برنمی­تابند و کارشناسی دینی را بی­معنا یا غیرمهم دانسته و تلاش در تولید آن را نمی­پذیرند. توسعه از نگاه اینان به دو شکل «توسعه دینی» و «توسعه غربی» تقسیم نمی­شود لذا هر تصرفی که از سوی دولت نهم در الگوهای توسعه غربی هم­چون سازمان برنامه و بودجه، با هدف زمینه­سازی طراحی الگوهای نوین دینی، صورت می­گیرد در چشم این دسته، یک اقدام خطرناک و برهم­زننده ثبات اجتماعی و نوعی عقب افتادن از پیش­رفت تفسیر می­شود. پیش­رفت با قرائت این گروه همان الگوهای دیگران با کمی آرایش و اصلاح و بومی­سازی است؛ نه تبیین الگوی جامع توسعه اسلامی که به شکل همه­جانبه و فراگیر می­خواهد دین و توحید را در همه ساحت­های سیاسی، علمی، فکری و اقتصادی و صنعتی کشور داخل کند و تمدن نمونه اسلامی را در میان­مدت یا درازمدت تحویل دهد.
به نظر می­رسد حمایت از استمرار دولت احمدی­نژاد و تقویت هرچه بیشتر آن و کمک به آن در تحقق انقلاب فرهنگی و اقتصادی یک وظیفه مهم و ملی است. متدینین و اصول­گرایان اگر می­خواهند در دوره­های آتی انتخابات پیش­قدم شوند باید طرحی و برنامه­ای ارائه دهند که ادامه پروژه این دولت و تکمیل آن باشد و ما را به آرمان­های انقلاب اسلامی هر چه­بیشتر نزدیک نماید. باید دقت کرد که حرکت انقلاب اسلامی بنا به فلسفه تاریخ الهی، بی­شک به سرمنزل مقصود رهنمون خواهد شد اما در این میان اگر کوتاهی­هایی از ما سر بزند، امکان رفت و برگشت­ها و شکست­های وهله­ای وجود دارد؛ به این معنا که در اثر کوتاهی خود، در دوره­هایی گرفتار گروه­های غرب­گرا یا غرب­زده می­شویم که در آن صورت، حرکت انقلاب اسلامی دچار تأخیر خواهد شد و معضلاتی در پی خواهد آمد. بنابراین مبانی و الزامات فلسفه تاریخ اسلامی هم کوتاهی و قصور ما را جبران نمی­کند.
[۱] ـ داریوش آشوری با نگاه فلسفه تاریخ غربی مدعی است: «این انقلاب، برخلاف ظاهرش، در باطن بزرگ­ترین جهش ما به طرف سکولاریسم است. به قول هگل، این از جمله نعل­های وارونه­ای است که «عقل کل» تاریخ می­زند. در واقع، سکولاریزم از دری دیگر وارد می­شود». ر.ک: داریوش آشوری، سنت، مدرنیته، پست­مدرن (گفت و گوی اکبر گنجی با داریوش آشوری، حسین بشیریه، رضا داوری، موسی غنی­نژاد) تهران، مؤسسه فرهنگی صراط، ۱۳۷۵، ص ۲۶.
[۲] ـ صحیفه امام (ره)، جلد ۲۱، ص ۸۸.
[۳] ـ همان، ج ۲۱ ، ص ۸۱.
[۴] ـ بیانات مقام معظم رهبری (مد ظله)، روزنامه جمهوری اسلامی، ۳/۵/۱۳۷۴.
[۵] ـ بیانات مقام معظم رهبری (مد ظله)، ۳۰/۷/۱۳۸۷.
[۶]ـ رضا داوری، شمه­ای از تاریخ غرب­زدگی ما، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۶۳، ص ۱۰۵.
[۷] ـ سخنرانی رییس جمهور در دیدار با مردم کرج، ۶/۷/۱۳۸۵.
[۸] ـ سخنرانی رییس جمهور در دیدار با اعضای شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی، ۲۹/۷/۱۳۸۴
منبع : خبرگزاری جمهوری اسلامی ـ ایرنا


همچنین مشاهده کنید