جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پیامد سه گانه ی هژمونی فقیهان ‏


پیامد سه گانه ی هژمونی فقیهان ‏
۱) تاریخ دراز دامنه ی ایران شاهد نزاع و کمشکش میان سه گروه و طایفه بوده است. فقیهان، عارفان و فیلسوفان سه ضلع نزاع تاریخی ایران را تشکیل می دهند. این که در حاق واقع، میان فقه، فلسفه و عرفان، آیا تضادی وجود دارد یا خیر، مساله دیگری است. اما آنچه در این نوشته ی کوتاه مطمح نظر است ظهور و نمود اجتماعی این رویارویی است. اختلاف ویا دست کم تفاوت عرفا و فلاسفه عمدتا در سطح نظری و بنیادین باقی مانده است اما نزاع فقیهان به منزله ی امری اجتماعی و بعضا سیاسی خود را نشان داده است. به این معنا که اختلاف نظری را به عمل اجتماعی تبدیل می کردند. به نحوی که در مواجهه با عارفان و بعضا فیلسوفان از حربه ی ارتداد و تکفیر استفاده کرده اند و با حمایت دستگاه سیاسی به ایذا و آزار آنان پرداخته اند. به عنوان مثال بردار رفتن حلاج و تکفیر و تبعید ملاصدرا از اصفهان یکی از این نوع برخوردها بوده است. فقیهان کم و بیش توانسته بودند حمایت های اجتماعی را به سوی خود جلب نمایند و بازیگزان فعال و اصلی کاروان تاریخ ایران گردند.
شکل گیری حوزه های علمیه به انسجام درونی و افزایش تعداد فقیهان یاری رساند. روند رسمی و مسلط آموزش در حوزه های علمیه، همان فقیه پروری و تاکید وتکیه بر فقه بوده و هست. به این ترتیب هژمونی فقه در حوزه ها و فقیهان در عرصه ی اجتماع دینداران همواره ادامه یافته است. سرمایه ی اصلی فقیهان برای عمل اجتماعی به اقتدار و نفوذ و منزلت اجتماعی شان برمی گردد. منبع اصلی تامین معیشت و زندگی شان نیز از همین نفوذ اجتماعی بود. تکیه بر منابع مالی توده ی مردم باعث می شد کسی مانند مرحوم مطهری، آفت عوام زدگی را از آسیب های جدی روحانیت بشمار آورد.
با پیروزی انقلاب درسال ۵۷، ضلع سوم قدرت که همان قدرت سیاسی و حاکمیت رسمی بود به همراه دو ضلع دیگر قدرت( نفوذ اجتماعی و اقتدار دینی) مثلث قدرت روحانیت را تکمیل کرد. و چنین شد که زمانه ی آزمون تاریخی و واقعی مدعیات پردامنه ی ایشان فرا رسید. اکنون فرصت آن رسیده بود که آن ادعاها به محک تجربه آزموده شود. اما چه زود ماه عسل قدرت روحانیان پایان یافت. آن هنگام که پیشانی آرمان ها و آرزواندیشی ها به سنگ واقعیت های ستبر و پیچیده ی واقعیت ها خورد، تلخی های قدرت رخ نمود. با به دست گرفتن قدرت، خود را در کانون ارزیابی ها و قضاوت ها نشاندند. اما تحمل داوری های گزنده و صریح را نداشتند، از این رو "دشمن" در مرکز توجیهات گفتمان قدرت قرار گرفت. دشمن هر بدی که داشته باشد ، اما وجودش می تواند توجیهاتی برای شکست ها و ناکاآرمدی ها فراهم کند. کسب قدرت سیاسی و فتح سریر فرمانروایی، به قیمت کاهش نفوذ اجتماعی و تضعیف اقتدار دینی فقیهان و روحانیان، تمام شد و این هزینه ی سنگینی برای روحانیان بود. اینک نفوذ اجتماعی ، اقتدار دینی و میزان کارآمدی ، سه مسئله و بلکه سه بحرانی است که پیش روی روحانیان قرار دارد. شاید برخی بزرگان عالم فقاهت همچون آیت الله بروجردی، بر آفات همخوابگی و همنشینی دین و حکومت واقف بودند که به وصلت دین و سیاست ( دین سیاسی) روی خوش نشان نمی دادند.
۲) دربند پیشین به اختصار هرچه تمام تر به تسلط فقیهان درعرصه ی اجتماعی اشاره شد و این که چگونه با اقتداراجتماعی – دینی، فاتحان تاریخ دینداری به شمارمی آیند. به عبارت دیگر، این فقیهان بودند که نحوه ی دینداری را در جامعه ترسیم کرده اند و دینداری فقیهانه را بسط داده اند.
دینداری فقاهتی ، دین را در فقه خلاصه می کند و به دیگر ابعاد دین ( اخلاق – عرفان و تجربه های دینی) چندان توجهی نمی کند. دین فقاهتی ، ادای تکلیفی است که برعهده ی انسان گذاشته است. تکلیف های عبادی و اجرای برخی ظواهر و مناسک درکانون دین فقهی است. دین فقهی واجد چهار رکن اصلی است: واجبات، مستحبات – محرمات و مکروهات. گرچه چهاررکن یادشده بخشی از دین محسوب می شود، اما غفلت از وجوه دیگر ، جامعه را به آفت صورت گرایی و فرمالیسم دینی دچار می کند. دینداری فقیه پسند، دینداری تکلیفی ، خشک و بی روح است. دین فقاهتی بسیار مستعد ظاهر گرایی است. از این رو در جدال بین فقها و عارفان، و با به حاشیه راندن عارفان، جامعه این گونه عبوس و تروشرو شده است. عرفان ، جان آدمی را شکوفا می کند. ندای دلنواز و دلنشینی است که روح را به پرواز در می آورد و "بودن" و "هستی" را معنا می کند. عرفان، ساحت وجود آدمی رادر می نوردد و جان را با خود همراه می کند . اما فقه تنها در ساحت بدن و جسم آدمی متوقف می شود. از این رو نماز فقیه پسند، نمازی است که آداب نماز را آن گونه که در رساله های عملیه آمده است، بر بدن جاری کرده باشی. نمازفقیه پسند ، نماز ی است که تنها "بدن" را درگیر می کند، نمازی است که به قیام و قعود جسمی و حرکات بدنی منجر می شود. اما نماز عارف پسند ، نمازی است که جان و ساحت وجود را در می نوردد .
با پیروزی انقلاب اسلامی در سال۵۷، فقیهان بر صدرنشست و یک بار دیگر عرفان به محاق رفت. تا جایی که تفسیر عارفانه ی سوره ی حمد توسط آیت الله خمینی در برابر جریان پرقدرت فقیهان متوقف شد و تفسیر مثنوی معنوی دکتر سروش در رسانه ی ملی به بن بست رسید و خاموش گردید. با تسلط فقه بر عرفان، گویی چیز مهمی از قلم افتاد. بی جهت نیست که در غیبت غم انگیز سرمایه ی عظیم عارفان و دریای پرگهر عرفان که در تاریخ مان داریم، توجه و گرایش به سمت و سوی معنویت گرایی هایی جدید و عرفان های سرخپوستی – بودایی و از این قبیل، رواج یافته است. فقه سالاری این گونه جامعه را به آن سو کشانده است.
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آن چه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
نزاع تاریخی فقیهان با عارفان و سایه ی سنگین فقه، جامعه را با انواع اعوجاجات و کاستی ها مواجه ساخته است. و شاید مهمترین نتیجه ی تلخ آن، انسداد روح و تنهایی آدمی در برابر امواج پرقدرت "بی معنایی" است. با کدام حربه ی فقهی می توان در برابر جریان های "معنا زدا" مقاومت کرد؟ وقتی چشمه های ذلال و رنگارنگ اندیشه عرفانی کسانی چون مولانا و حافظ و ... نتواند در لایه های جامعه جریان یابد، اضطراب ها و تشنگی های وجودی را از کدام آبشخور فقه می توان سیراب کرد؟ و این همه آشفتگی و بی قراری را کدام فقیه می تواند پاسخ گوید؟
۳ ) رویکرد افراطی فقهی به دین، غالب آمدن فقه، به حاشیه راندن عارفان در تاریخ ایران و به ویژه هژمونی فقیهان پس از پیروزی انقلاب، علاوه بر آن که توازن دینداری را برهم زده است، به آفت اجتماعی دیگری نیز منجر شده است. و آن آفت " حساسیت های واژگونه" است. حساسیت واژگونه یعنی برهم خوردن توازن و تعادل در اهمیت دادن به مجموعه ی عناصری است که بنا به میزان اثرگزاری شان در حیات اجتماعی نقش آفرینی می کنند. به دیگر سخن، تسلط بلامنازع فقیهان بر زندگی اجتماعی ، مسئله شناسی جامعه را دچار اختلال و اعوجاج نموده است. در این آفت، وجه ظاهری شریعت، فربه می شود و گوهر دین که اخلاق و تجربه ی دینی است فراموش می گردد. صحت این مدعا را می توان از واکنش روحانیان و فقیهان در برابر وقایع و حوادث مختلف در طول سه دهه ی اخیر، استخراج کرد. پس ازجمع آوری واستقراء واکنش ها می توان و باید پرسید: حساسیت ها در باره ی نحوه ی حجاب بانوان بیشتر بوده است یا حساسیت در برابر"ریا"، " "دروغ "، "حرمت شکنی"، "نادیده گرفتن حقوق بشر" و مسائلی از این قبیل. آیا به یاد دارید – در سه دهه ی اخیر - فقیهی از فقیهان در عزای شکسته شدن حرمت انسانی و یا پایمال شدن حقوقی از حقوق آدمی و یا حتی ریخته شدن خون بنا حق ریخته ای و یا آلوده شدن برخی حاکمان به انواع رذایل اخلاقی ، کفن پوشیده باشد.؟ اما همگی ما لاجرم به یاد داریم که اخراج زن محجبه ای از مدرسه ای در فرانسه، چه واکنش هایی را موجب نشد. این درست همان چیزی است که بر آن می توان عنوان "حساسیت ها ی واژگونه"، نهاد. در حساسیت واژگونه ، نگرانی ها و دغدغه ها متوجه اموری می شود ( اموری که البته در جای خود معتبر است) که در درجه ی دوم و یا چندم اهمیت برای زندگی اجتماعی ، قرار می گیرد.
دست کم یکی از دلایل مهم رنج طاقت فرسای جامعه ایران ، حساسیت های واژگونه ی حکومت فقهی است که به جای آن که رنج ها و آلام استخوان سوز مردم را در کانون توجه قرار دهد به نحوه ی پوشش بانوان و مسائلی از این قبیل سرگرم شده است. فعلا و تا اطلاع ثانوی، رنگ مانتوی خانم ها و آذین بندی امامزاده ها مهمتر از افول اخلاق در جامعه ی ایران و مصائب شهروندان است. چه باید کرد؟
علی زمانیان


همچنین مشاهده کنید