چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا


در ستایش شادمانی و لبخند


در ستایش شادمانی و لبخند
اینکه می‌گویند شعر و موسیقی ایران با غم و اندوه عجین است حرف بی‌ربطی نیست. نمونه‌های فراوانی در شعر ما وجود دارد که در آنها از غم و اندوه سخن به میان آمده است. بسیاری از شاعران ما، غم و اندوه را چنان ستوده‌اند که گویی ارزش انسان را میزان غم و اندوه او تعیین می‌کند. تقدیس صفاتی چون «دردمند»، «دردآشنا»، «صاحب درد» و... در ادبیات و فرهنگ ما، نشانه‌های آشکاری از این نوع طرز تفکر است. در باب تحقیر شادمانی و تقبیح خندیدن هم در فرهنگ ما صدها نمونه پیدا می‌شود که همگی آنها از این باور مایه می‌گیرند که گویا خندیدن و شادمانی نشانه ابتذال و نادانی است. در میان صدها و بلکه هزاران شاعر صاحب سبک ایران ما، اندک‌اند شاعرانی چون رودکی، یا شاعری چون خیام که درونمایه اصلی شعرش دعوت به شادخواری و خوش‌باشی است. با اندکی احتیاط می‌توان گفت که هر چه از قرون سوم تا ششم هجری دورتر می‌شویم و به روزگار معاصر نزدیک‌تر، گویی از درونمایه اصلی شعر رودکی و خیام هم فاصله می‌گیریم و به جای طرب و شادمانی به غم و اندوه پناه می‌بریم. چندان که به جای درمان، «درد» را می‌جوییم و به جای شادخواری و شادمانی، ریاضت و غم را برمی‌گزینیم. درباره دلایل اجتماعی و تاریخی این سیر قهقرایی، در بین اغلب مورخان و جامعه‌شناسان، اعم از ایرانی یا غیرایرانی، اتفاق نظر وجود دارد تا جایی که من خوانده‌ام یا شنیده‌ام، این سیر قهقرایی، نه‌تنها در این زمینه، بلکه در اغلب زمینه‌های فکری، فلسفی، اجتماعی و... با هجوم پیاپی و ویرانگر اقوام بیگانه – که معمولا از تمدن و فرهنگ بی‌بهره بوده‌اند – ارتباط تنگاتنگ دارد که در این یادداشت کوتاه مجال پرداختن به آن نیست. در سال‌های پایانی دهه ۶۰ وقتی که من نخستین بار شعر «اندوه ابلهانه است» ضیاء موحد را خواندم (یا جایی شنیدم)، ابتدا از لحن خشک و قاطع شعر، آن هم در آن سال‌های اندوهبار شوکه شدم. حتی می‌توانم اعتراف کنم که نتوانستم آن را بپذیرم. درون من – و احتمالا بسیاری از روشنفکران ما – چنان با اندوه عجین بود که ناخودآگاه آن را بخشی از فضیلت خود می‌پنداشتیم. اما اکنون گمان می‌کنم که حق با دکتر موحد بوده است و هنوز هم این‌طور شوک‌ها برای ما و فرهنگ دیرینه‌سال‌مان لازم است. در این یادداشت کوتاه نمی‌خواهم (و نمی‌توانم) به این موضوع (شادمانگی یا اندوه) در شعر فارسی به طور عام و در شعر دکتر موحد به طور خاص بپردازم. بلکه این نوشته شاید تنها بتواند مدخلی باشد برای بیان تلقی من از شعر و تفکر دکتر ضیاء موحد. در بین شاعران و نویسندگان معاصر ما، «ضیاء موحد» از معدود کسانی است که گاه‌گاه به گوشه‌های ناشناخته‌ای از شعر، ادبیات و فرهنگ ما سرک می‌کشد و گاه به تابوهای ذهنی ما به طرز جسورانه‌ای یورش می‌برد. تحلیل دکتر موحد از شعر سعدی، مقالات و سخنرانی‌های او درباره شعر، انتخاب‌های او در ترجمه شعر مدرن جهان به فارسی، شجاعت او در انتقاد به جنبه‌هایی از شعر فروغ فرخزاد که به زعم دکتر موحد دنبال سنت آه و ناله‌های شعر فارسی است و سخنانی که در چند سخنرانی یا در جمع‌های خصوصی از وی شنیده‌ام برای من شخصا همواره دارای نکاتی آموزنده و هشداردهنده بوده است. یکی از جذابیت‌های شعر و تفکر دکتر موحد برای من این است که «مدرنیسم» او به همان میزان که از تفکر و فلسفه غرب بهره گرفته است، با سنت‌های فکری و فلسفی ما نیز پیوند دارد و همین ویژگی است که به او امکان می‌دهد که به شعر، تفکر و فرهنگ ما ایرانیان، هم از دورن و هم از بیرون نگاه کند و این امتیازی است که در کشور ما کمتر کسانی از آن برخوردارند. با این همه با دریغ و تاسف باید گفت که حرف‌ها و سخنان او در بین ما – نه هم‌نسلان خودش، نه ما و نه جوان‌ترها – بازتاب کافی پیدا نکرده و واکنش لازم را برنیانگیخته است. این بی‌توجهی آیا صرفا به این دلیل است که او کمتر در محافل و مجامع حضور می‌یابد؟ آیا فواصل انتشار کتاب‌هایش، مخصوصا کتاب‌های شعرش در این مورد دخیل بوده است؟
... اینها و دلایل دیگری را می‌توان برشمرد و مخصوصا می‌توان به دوری جستن موحد از هیاهوهای روزمره و زودگذر اشاره کرد اما بر اینها باید این را هم اضافه کرد که شعر و تفکر دکتر ضیاء موحد، خلاف ظاهر بسیار ساده و آشنایی که دارد، با الگوهای رایج و پذیرفته شده ‌ما سازگاری چندانی ندارد. موحد، تا جایی که من از شعر و باقی نوشته‌هایش دریافته‌ام، آدمی نیست که بخواهد ما را با حرف‌های عجیب و غریب و پرش‌های محیرالعقول، شگفت‌زده کند. (شیوه‌ای که معمولا طرفداران فراوانی دارد). دکتر موحد در تحلیل‌هایی که از موقعیت گذشته و اکنون شعر فارسی ارائه می‌دهد، معمولا بر نکاتی انگشت می‌گذارد که بسیاری‌ها آن را بدیهی می‌پندارند. درحالی‌که به گمان من همان نکات به ظاهر بدیهی که از فرط انباشتگی و آشناشدگی به چشم نمی‌آیند، می‌توانند منشأ بسیاری از گرفتاری‌های بعدی ما باشند. این که موحد در شعرش به صراحت می‌گوید: (اندوه ابلهانه‌است) شاید به نظر چندان مهم جلوه نکند، اما به نظر من بسیار مهم است. وقتی همه (یا اغلب) دچار بیماری خودآزاری و مردم‌آزاری شده‌اند و در شعر و هنرشان متاع «اندوه» را بدون کوچک‌ترین عذاب وجدان به مردم می‌فروشند، این حرف، یعنی شنا کردن در خلاف جریان آب. یعنی بیدار کردن مشتری گیج و خواب‌آلوده‌آن متاع قدیمی و یادآوری بلاهتی که هر لحظه او را تهدید می‌کند.
ضیاء موحد از معدود شاعران ماست که در شعرهای او با حرف‌ها و احساسات متضاد روبه‌رو نمی‌شویم و این نشان می‌دهد که شعر او بر اندیشه و تفکری منسجم تکیه دارد. اولین شعر مجموعه «نردبان اندربیابان» که آخرین مجموعه شعر منتشر شده موحد است در واقع مانیفست شعر اوست: شعری، خدای را/ بی «خیلی دلم گرفت»/ شعری در ستایش از لبخند/ از سلام/ و لذتی که دارد یک جرعه چای گرم/ همراه یک رباعی خیام این شعر ایده‌آل و به قول خود شاعر: «شعری ناممکن در این دیار»، همان شعری است که ضیاء موحد، چه در کار خود و چه در کار دیگران، در جست‌وجوی آن است.
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید