جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

شما دیده می شوید


شما دیده می شوید
از دهه ها قبل این سخنی رایج میان جامعه شناسان سیاسی در ایران بوده که رفتار سیاسی مردم ایران تابعی از تصمیم ها و توصیه های احزاب و گروه های سیاسی نیست. به لحاظ تاریخی هم این حقیقت در موارد متعدد به اثبات رسیده که مجموعه یا اکثریت نخبگان سیاسی نوعی رفتار یا تصمیم سیاسی خاص را به مردم توصیه می کرده اند اما مردم بی اعتنا به «راهنمایی» آنها به راه خود رفته اند و مدت زیادی طول نکشیده که معلوم شده کار درست همان بوده که اراده عمومی بدان تعلق گرفته و الیت سیاسی بهتر است در احوالات و ذهنیات خود بازاندیشی کند.
با این وجود تاکید بر اینکه «توصیه پذیری مردم ایران از سیاسیون اندک است» نباید منجر به این بدفهمی شود که ایرانیان نسبت به وضع جامعه سیاسی به معنای مجموع رفتارها و تصمیم های گروه ها و شخصیت های سیاسی بی تفاوت هستند و آن را پی گیری نمی کنند. به این معنا، مردم ایران اتفاقا فوق العاده سیاسی هستند. اگر فقط به تاریخ بعد از انقلاب اسلامی رجوع کنیم، موارد متعددی را می توان دید که جامعه ایرانی با تصمیم سیاسی خود -که عموما در رفتار انتخاباتی آن متجلی می شود- برخی انحرافات عمیق را که بسا اکثر سیاسیون هنوز به آن حتی توجه هم نکرده بودند به موقع تشخیص داده و علاج کرده است.
ماجرای ابوالحسن بنی صدر در آن سال های اول انقلاب به اندازه ای که امروز به نظر می آید شفاف و روشن نبود. همینطور داستان دولت لیبرال ها در ابتدای انقلاب که می خواست در همان قدم های اول از انقلاب مردم ایران، «انقلاب زدایی» کند؛ با امریکا زد و بند می کرد، برای منافقین دل می سوزاند و امام این مردم را نشسته در کنج خانه قم می پسندید. پس از آن، فتنه آن شیخ که خون در دل امام کرد هم سخت صعب و آفت خیر بود، اما مردم ایران در تمامی این موارد خیلی زود شبهه را از حقیقت تشخیص دادند و انحرافی را که از ناحیه سیاسیون اصل انقلاب را تهدید می کرد به قاطع ترین شکل ممکن اصلاح کردند.
مهم ترین نمونه از این رفتار اصلاح گرانه ایرانیان (یا به تعبیری که احتمالا برخی سیاستمداران حرفه ای را خوش نخواهد آمد، «اصلاح سیاست توسط جامعه»)، شاید عاقبتی است که جریان موسوم به اصلاح طلب در آن گرفتار آمده است. مردم ایران یک بار در دوم خرداد ۷۶ و پس از آن دوبار دیگر، یکی در انتخابات مجلس ششم در سال ۷۸ و دیگری در دور هشتم انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۰ به جریانی که خود را داعیه دار انحصاری حاکم کردن مردم بر سرنوشت خویش می دانست فرصت دادند که حقیقت آنچه را که ادعا می کند در عمل ثابت کند. با این وجود زمانی که معلوم شد این جماعت نه به اعتقادات مردم وفادارند و نه به منافع آنها، فرایند اصلاح جامعه سیاسی توسط مردم آغاز شد. اصولگرایان انتخابات مجلس هفتم را در حالی بردند که هنوز دولت محمد خاتمی بر سر کار بود و آمد و رفت آقایان برقرار. مهم تر از آن، انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود که به یاد داریم چگونه اصلاح طلبان عالم و آدم را بسیج کردند تا مانع از ورود سربازان امام و انقلاب به دستگاه اجرایی کشور شوند اما مردم تصمیم خود را برای تصفیه دولت از مدعیان بی عمل گرفته بودند و لذا برنامه ریزی های گسترده و هماهنگ داخلی و خارجی برای اثر گذاری بر آن هیچ فایده نکرد. برای چندمین بار بعد از انقلاب دستگاه مردم تکلیف خود در لزوم تصحیح مسیر دولت را تشخیص داده و به آن عمل کردند، اگرچه خیلی زود با آغاز پروژه «پشیمان کردن مردم از اقبال به اصولگرایان» ازداخل و خارج، دریافتند که توصیه ناپذیری آنها از سیاستمدارانی که خود را عقل کل می دانند چه هزینه سنگینی داشته است.
اکنون و در حالی که به انتخابات ریاست جمهوری دهم نزدیک می شویم جامعه سیاسی باید به هوش باشد که مردم ایران رفتارهای آن را به دقت زیر نظر دارد و دنیای سیاست را به حال خود رها نکرده است. جریان زخم خورده از مردم که تا چندی پیش تصورمی کرد با آویختن از ردای رییس جمهور سابق می تواند دوباره بر گرده ملک و ملت سوار شود، اکنون هم که آن سید عاقبت اندیش خود را از چنگ آنها رهانده و حاضر نشده به خاطر بقای آنها قربانی شود، دست از تلاش و تکاپو برنداشته اند و تلاش می کنند با احاطه کسی که فعلا او را تنها گزینه قابل سرمایه گذاری موجود درصحنه می بینند، راه سابق را ادامه دهند. تا اینجای کار البته عجیب هم نیست. بالاخره نباید توقع داشت کسانی که از یک سال قبل می گفتند انتخابات ریاست جمهوری دهم بازی مرگ و زندگی است و به همین دلیل محمد خاتمی را به زور به صحنه کشاندند تا شاید راه گریزی از عاقبت تلخ «حذف برای همیشه » بیابند، حالا که او کنار کشیده بیکار بنشینند و همه چیز را به حال خود رها کنند. آنچه عجیب است این است که گزینه فعلی آقایان هم به رغم ادعاهای دور و دراز خط امام (ره) و انقلاب که می کرد و می کند، خیلی زود حتی حرف های یک ماه پیش خود در انتقاد از تندروی «برخی» در جبهه اصلاحات را فراموش کرده و به جانب پر مسئله ترین طیف جریان اصلاحات میل نموده است. خداوند بر درجات شهید چمران بیفزاید که می گفت شیپور جنگ را دوست دارد چون «وقتی نواخته می شود سره را از ناسره باز می توان شناخت».
کسانی که خود را متعلق به خط امام و فرزند انقلاب می دانند باید با شعارهای انقلابی در صحنه حاضر شوند و بر هویت خویش پای بفشارند. آن وقت، اگرچه باز هم تکلیف جریان اصولگرا در انتخاب میان نسخه های اصل و کپی روشن بود ولی لااقل مدعیان خط امام (ره) در جمع آبرو و اعتبار خودرادرمیان خیل متدینین و انقلابیون حفظ می کردند. امروز اما سوگمندانه باید گفت که نامزد اصلاح طلبان هر روز جدی تر از روز قبل در حال اعتبارزدایی از خود و پشت پا زدن به سابقه ای است که آن را سرمایه خود می دانست. نزدیکی به سازمان مجاهدین که پیشقراول ساختارشکنی در دوران اصلاحات بوده است و گذاشتن قرار و مدار پنهان با آنها، پرهیز از هرگونه انتقاد از تندروی ها وهتاکی هایی در طول دوران اصلاحات نسبت به ارزش ها و آرمان های مردم انقلابی ایران روا داشته شد و دفاع از عاملان آنها با این توجیه که «نماز می خوانند و خدا را می پرستند»(؟!) و حالا حشر و نشر با گروهی چون نهضت آزادی که حتی یک روز کینه خود از امام وهمراهی با دشمنان ملت ایران را پنهان نکرده است؛ آیا اینها نشانه های وعده ای است که ایشان درباره پایبندی به ارزش های انقلاب داده بود؟
وضع اکنون به گونه ای است که اصولگرایان دیگر چندان نگران سرنوشت انتخابات نیستند. حتی چهره های دنیادیده تر اصلاح طلب هم در خفا به این حقیقت اذعان دارند که دولت نهم تکرار خواهد شد و آنها همین که بمانند و بتوانند ادامه حیات بدهند هنر کرده اند. نگرانی از بابت سرنوشت کسی است که خود را فرزند انقلاب خواند و به صحنه آمد اما اکنون جریان واخورده می کوشد او را به سوی معارضه جستن با اصول تفکر انقلابی سوق دهد. مردم ایران سخنان و رفتارهای امروز اهل سیاست را نه با محک ادعاهای آنها بلکه با ارجاع به گذشته و سابقه شان خواهند سنجید و نتیجه این ارزیابی است که تصمیم آنها را می سازد. مردم ، امروز آقایان را هم می بینند همچنان که گذشته آنها را دیده اند.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید