پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


نقد ادبی نوین چه در سر دارد


نقد ادبی نوین چه در سر دارد
ادوارد سعید در این مقاله به بررسی کارکرد و ارتباط میان نهادهای آموزشی و گفتمان‌های ادبی با جهان اجتماعی می‌پردازد. او معتقد است در سال‌های اخیر این کارکردها توسط نظریه پردازان ادبی نقد نوین کاملاً پنهان شده است. درحالی‌که کشف و درک کارکرد گفتمان‌های ادبی توسط جامعه آکادمیک به زعم ادوارد سعید لازمه هر جامعه‌ای است تا بتواند فرهنگ خود را حفظ و در برابر انبوه سازی فرهنگی سردمداران جهانی ایستادگی کند.
چه کسی می‌نویسد؟ چه کسانی مخاطب نوشته‌ها واقع می‌شوند؟ نوشتن و خواندن در چه شرایطی صورت می‌گیرد؟ پاسخ به این پرسش‌ها ما را با مواد خامی که سیاست‌های تفسیر را شکل می‌دهند آشنا می‌سازد. من در ابتدا لازم می‌بینم چند نکته را گوشزد کنم. من کاملاً از این حقیقت آگاه هستم که هر تلاشی که در جهت شکل دهی به فرهنگ حاضر صورت می‌گیرد در بهترین حالتش بسیار دون کیشوتی (قهرمان‌گرا) و در بدترین حالتش غیرحرفه‌ای است. اما مقصود من در این جا آن جنبه از فرهنگ حاضر است که در آن وضعیت و جایگاه اجتماعی و تاریخی کنش‌های انتقادی روی هم رفته خوب و عالی تلقی می‌شوند (آزاد، غیرسیاسی، جدی) و کلیت غیر قابل ترسیم و توصیفی را که تا حدی خارج از تاریخ قرار دارد بر ما می‌نمایاند (کلیتی تا بدان پایه پیچیده که قابل توصیف با واژگان کلی و جانبدارانه نیست.) اما از نظر من در اینجا فارق از لجاجت‌های انتقادی، ما به نوعی کلیت بخشی، سیمانگاری سیاسی ودیدگاهی کلی نیاز داریم که به ناشایستگی و بی‌کفایتی توسط فرهنگ غالب محکوم شده‌اند. به عقیده من فرهنگ به شدت تلاش می‌کند تا پیوند حقیقی موجود میان جهان آموزه‌ها و دانش‌وری و جهان سیاست خشک و قدرت‌های حکومتی و نظامی را نامرئی و غیر ممکن جلوه دهد. مثلاً اهل فن و حرفه‌ای‌ها با پایه گذاری دکترین‌های مثبت وبی طرف که هیچ گونه داوری میان رشته‌ای را معتبر نمی‌داند دایره و افق‌های دید ما را بسیار محدود کرده اند. بهترین نتیجه‌ای که این دکترین برای آنان می‌تواند به ارمغان بیاورد، فرو گذاردن اکثریت مردم عادی در خواب غفلت است. زیرا به زعم آنان حیاتی‌ترین پرسش‌هایی که بر هستی بشریت تأثیر بسزایی دارند باید به دست متخصصان و دانشمندانی سپرده شود که صحبت در باره آنها در حوزه تخصصشان قرار دارد. شاید واژه «محرم» (یا خودی) (Insider) که اولین بار آن را والتر لیپمان در اثر خود به نام «عقیده عمومی» استفاده کرد به بهترین نحو بیان‌کننده این باور باشد. از دیدگاه او مردمانی که از نظر آگاهی نسبت به دیگران برتری دارند کسانی هستند که به ادراک درستی از چگونگی عملکرد چیز‌ها دست یافته اند و از همه مهمتر بسیار به قدرت نزدیک اند. فرهنگ اومانیستی هم به شکلی تلویحی از این دیدگاه غیر دموکراتیک پیروی می‌کند برخلاف عنوان اومانیستی این دیدگاه، سیاست‌های آن مانع رشد ارتباطات انسانی است. باید گفت که در جهانی که ما با پدیده افزایش وابستگی دوسویه و یا چند سویه و رشد خودآگاه سیاسی روبه رو هستیم، تقسیم‌بندی کشور‌های جهان به دسته‌هایی چون امریکایی‌گرا یا شوروی‌گرا بسیار غیرانسانی است. هرچند که این تقسیم‌بندی که با ظهور مجدد جنگ‌های سردجان تازه‌ای یافته است سیطره‌ای انکارناپذیر در حوزه سیاست‌های خارجی دارد (نوام چامسکی در کتاب «به سمت جنگ سرد نوین» به خوبی بدان پرداخته است). در فرهنگ اومانیستی عنصرکوچکی وجود دارد که همانند پادزهر در برابر آن عمل می‌کند. و همان طور که می‌دانیم گفتمان سیاسی امروز توسط انتزاعات اندیشه بند (Thought-Stopping)، همچون تروریسم، کمونیسم، بنیادگرایی اسلامی گرفته تا بی‌ثباتی، میانه‌روی، آزادی، ثبات، اتحاد‌های استراتژیک از تحرک و رشد بازمانده است. تمام این انتزاعات تا بدان پایه مبهم و نا مشخص هستند که تصور جامعه‌ای انسانی چه در سطح جهانی و چه در سطح زندگی روزمره راغیر ممکن کرده اند. همانطور که فیلیپ گیرین در کتاب «درجست‌وجوی نابرابری» بیان می‌کند: مفاهیمی چون برابری و رفاه از سرزمین عقل‌گرایی رخت بر بسته است و تصویر ددمنشانه خودیاریگری و داروین‌گرایی که در سطح داخلی و بین‌المللی در مکتب ریگانیسم مطرح شد، تصویری از جهان ترسیم کرده است که «تولیدگری» و «تجارت آزاد» اجزای جدایی ناپذیر آن محسوب می‌شوند. افزون بر این، لیبرالیسم و چپ‌گرایان در وضعیت اغتشاش عقلی به سر می‌برند و بر همین اساس در میان خود شاهد ظهور دیدگاه‌های پریشان‌کننده‌ای هستند. چالش‌هایی که این دیدگاه‌ها به دنبال دارند در پی کشف راه‌هایی است که درک درستی از رویداد‌های فرهنگی اشان به دست دهد.
در واقع هدف از تبیین‌های من دراین قسمت ترسیم پاره‌ای از اهداف پشت پرده‌ای است که این تحلیل‌های فرهنگی دنبال می‌کنند. در آغاز باید بگویم که واژگانی چون «شنوندگان»، «مخالفان»و «اجتماع» را از آن روی برای مقاله خود برگزیده ام تا اشاره‌ای به این حقیقت داشته باشم که هیچ نویسنده‌ای تنها برای خود نمی‌نویسد. او همیشه از وجود «دیگری» آگاه است و این «دیگری» خواهی نخواهی تفسیر‌ها را به کنش‌های اجتماعی مبدل می‌سازد، بدون این‌که برعواقب، مخاطبان، مخالفان و موافقان پیش‌بینی نشده آن کاملاً واقف باشد. تفسیر در نگاه من کار روشنفکران است، قشری که امروزه به شدت نیازمند توانبخشی اخلاقی و بازتعریف‌های اجتماعی است. یکی از مباحثی که اومانیست‌ها به اندازه متفکران اجتماعی به شدت نیازمند مطالعه بر روی آن هستند، وضعیت اطلاعات در جامعه به عنوان جزوی از معرفت است. درحقیقت مراد از وضعیت، وضعیت اجتماعی-سیاسی، سرنوشت کنونی و اقتصادی آن است.
ما همه گمان می‌کنیم که اطلاعات به معنای آگاه بودن، نوشتن و تفسیر متونی است که حاوی اطلاعات است. اکنون ما در عصری زندگی می‌کنیم که در آن شاهد تأکیدی بی‌سابقه بر تولید معرفت و اطلاعات هستیم. باید پرسید که چه اتفاقی بر سر معرفت و اطلاعات می‌آید هنگامی که بزرگترین شرکت‌های الکترونیکی جهان بر این ادعا هستند که تمام تلاششان در جهت کاربردی سازی معرفت برای بشر است. معرفت و اطلاعات انسانی اگر قرار باشد در تولید کالا و بازاریابی مورد استفاده قرار گیرد و ابزاری شبه دینی در پنهان سازی روند‌های غیر انسانی تولید شود، از کجا سر در خواهد آورد؟ سیاست‌های سکولار تفسیر این سؤالات را خطر بزرگی بر سر راه خود می‌بینند.
در آخرین انجمن MLA (انجمن زبان مدرن) من این سؤال را مطرح کردم که «چه کسی این کتاب‌ها را می‌خواند؟» در حقیقت مقصود من از طرح این سؤال اشاره به این نکته بود که بیشتر کتاب‌هایی که مهم و تأثیر گذار هستند خواندنشان بسیار سخت و مشکل است وبر همین اساس مخاطبان زیادی ندارد. جوابی که من دریافت کردم این بود که نویسندگانی که کتب تخصصی و نقد‌های نوین و سطح بالا را به نگارش در می‌آورند مخاطب آثار یکدیگر هستند. بنابراین این کتب فروشی حدود سه هزار جلد خواهد داشت. از سوی دیگر ناشرانی هستند که اقدام به چاپ کتاب‌های آشپزی و تمرین‌های درسی می‌کنند و مخاطبانی غیر قابل مقایسه با دیگر کتب دارند. این پدیده چگونه سر برآورده است؟ نکته جالبی که در مورد آن سه هزار منتقد وجود دارد (خواه از جرگه نقد نوین امریکایی باشند مانند آی. ایی ریچاردز یا از جرگه نقد نوین فرانسوی مانند رولان بارت و دریدا) این است که آنها معتقدند کار روشنفکری و تعقل باید از انحصار خارج گردد و حوزه کاری روشنفکران باید بسیار محدود گردد. حال در این جا به تناقضی شگفت‌انگیز اشاره خواهم کرد. نقد نوین بر این ادعا است که قصد دارد اثر هنری را از هرگونه عامل خارجی برهاند و به آن هویتی مستقل بخشد. در این مکتب فکری اثر هنری فارغ از هرگونه توجهی به زیست نامه هنرمند، پیام اجتماعی آن و بافت تاریخی آن مطالعه می‌شود. برای نمونه متیو آرنولد هدف از این طرح را درک تمامی فرهنگ از طریق متن نمی‌داند بلکه معتقد است واکاوی هر متنی ما را با آن دسته از ارزشهای فرهنگی آشنا می‌کند که در آن متن ارائه شده اند. اما از دیدگاه من نقد نوین بر خلاف ادعایی که در نخبه سالاری دارد در عمل بسیار مردم سالار است. از سوی دیگر نقد نوین فرانسوی نیز که رولان بارت یکی از مدافعان و نظریه پردازان بزرگ آن محسوب می‌شود در همین راستا گام برداشته است. در این نحله فکری منتقدان ادبی حرفه‌ای مانع هرگونه واکنش گری در برابر متن محسوب می‌شدند و با تکیه بر یکسری اصطلاحات زبان شناختی، روانشناختی و مارکسیستی حق هر گونه ادراک و تفسیر آزاد را از خواننده سلب می‌کردند. حال نوبت آن رسیده است که فلسفه نوشتار(criture) افق‌های گسترده‌تری را به خواننده نوید دهد و او را در تفسیر آزاد گذارد. بر همین اساس رولان بارت هدف خوانش منتقدانه را خلق خوانندگان جدید از متون کلاسیک بیان می‌کند. من هدف منتقدان مکاتب نقد نوین را این طور توجیه می‌کنم که آنها قصد داشتند نوشتن را از انحصار یکسری نهاد‌های محدود خارج کنند و کنش خواندن را در بعد وسیعی متعلق به تمام مردم بدانند. سرچشمه زبان نمادین این متون در دستان خوانندگانی بود که حق تفسیر آزاد را کسب کرده بودند.
نقد نوین فرانسوی و امریکایی همگام با سردمداران قدرت در ترویج فرهنگ انبوه تلاش می‌کنند و در این انبوه سازی فرهنگی سعی دارند اجتماع بزرگی از خوانندگان را گرد خود آورند. در این میان دانشگاه‌ها نیز تبدیل به پناهگاهی برای حمایت از انبوه سازی شده اند و با لفظ آزادی آکادمیک سعی دارند کلاهی شرعی برای آن بسازند. قصد من این نیست که بگویم تمام دانشگاه‌های مدرن که این دگرگونی‌ها را در دستگاه خود اعمال می‌کنند به طور ذاتی زیان آورند اما اعتقاد به این امر که معرفت باید به هرقیمتی وجود داشته باشد، جست‌وجو شود و در سراسر جهان به صورت‌های گوناگون پخش شود نکته‌ای قابل تأمل است که امروزه تقریباً تمام دانشگاه‌های جهان (امریکایی، اروپایی، اسلامی) بر آن پافشاری می‌کنند. شاید اگر بگویم که یکی از جالب‌ترین مباحث در فرهنگ دنیای مدرن میان هواداران دو نحله فکری در گرفته است چندان اغراق‌آمیز نباشد. یکی از آن دیدگاه‌ها حکایت از آن دارد که معرفت می‌تواند در فرم ترکیبی کلی (Synthetic Universal) وجود داشته باشد و دسته دیگر معتقدند معرفت تنها در اجتماع متخصصان تولید می‌شود و پرورش می‌یابد. به عقیده من اینگونه بحث‌های معرفت شناختی در این شرایط انبوه سازی سوخت اصلی کارگاه تولید معرفتی چون دانشگاه‌ها است. زیرا در دانشگاه است که ما می‌فهمیم معرفت چیست و چگونه باید کشف گردد. ]
ادوارد سعید
ترجمه پریسا صادقیه
پی نوشت:
این مقاله ترجمه بخشی از مقاله «شنوندگان»، «مخالفان» و «اجتماع» نوشته ادوارد سعید است:
«Communit» & «opponents», «audiences»
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید