جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


تحقیقی در باب معنی لفظی نام کوه قافلانتی (کپی-لان-تی)


تحقیقی در باب معنی لفظی نام کوه قافلانتی (کپی-لان-تی)
نگارنده قبلا با توجه به موضوع وجود ببرهای جنگلهای مازندران بدین نتیجه رسیده بودم که قرون دوردست در جنگلهای میمون وجود داشته است چه ببر این گربه سان سنگین وزن همانند پلنگ و حتی شیر قادر به یورش و جهش تیز و تیز نیست و لذا غالبا از گوشت میمونها تغذیه می کند. وجود میمونهای فراوان در بخشی از فولکلور معروف آذری از ادبیات عامیانه محلی کهن که مادرم پنجاه سال پیش برایمان می خواند باقی مانده است و این شعر فولکلوریک توسط بهروز دهقانی و صمد بهرنگی به خوبی تدوین شده است به جایی می رسد که در آن می گوید:
" کلید دوه بویونیندا ، دوه گیلان یولوندا ، گیلان یولی سر به سر ، ایچینده میمون گزه ر " که ترجمه آن به فارسی نزدیک به این مضمون است " کلید در گردن شتر ، شتر در راه گیلان ، در داخل سراسر راه گیلان میمون گشت و گذار می کند. "
این روایت شعر گونه و فولکلوریک که قرن ها قبل در اردبیل سروده شده است این مطلب را که راه اردبیل به گیلان که پس از گذر از پیچ و خم های گردنه حیران به آستارا متصل می شود در آن زمان پوشیده از جنگل های انبوه بوده و در داخل آن ها میمون وجود داشته است.
میدانیم اکنون در هیچ نقطه از جنگل های شمال ایران میمون مشاهده نمی شود و نسل این حیوان در این مناطق بطور کلی از بین رفته است.
احمد کسروی در کتاب کاروند خود به درستی جزء تی در نام کوه قافلانتی را در زبانهای کهن هندو ایرانی به معنی کوه میگیرد. ولی به سراغ منشأ کلمه قافلان نمی رود. اگر جزء لان را جدا از قاف به معنی لانه و مکان بگیریم در این صورت قاف (علی القاعده کاپ) باید اشاره به نام حیوانی باشد. و پیداست که این نشانگر واژه فارسی کهن کپی یعنی میمون است. آلترناتیو ترکی کاپلان -تی (کوه پلنگ) هم برای آن متصور است. از این میان نظر به فصل نهم کتاب پهلوی بندهش که در موضوع چگونگی کوهها از کوه قاف به عنوان کپک اسم برده شده است؛ معلوم میشود که صواب آن است که این عنوان را به معنی میمون (و یا به احتمال کمتر به معنی کبک) بگیریم و مراد از این کوه را همین کوهستان قافلانتی (قافلانکوه) به شمار بیاوریم.
فولکلور آذری مذکور که در آن راجع به گیلان و از میمون های سر راه آن صحبت میکند از این قرار است:
اوشودوم اوشودوم / داغدان آلما داشیدیم (بسیار سردم شد هنگامیکه از کوه سیب حمل کردم)
من آلمادان بزاردیم/ درین قویو قازاردیم (من از سیب ها بیزار بودم برایشان چاه کندم)
درین قویو بش گچی/ بشیده ارکح گچی (چاه عمیق بود و کنارش پنج بز نر)
ارکح قازاندا قاینار/ قنبر یانیندا اوینار (بز نر در دیگ شد و قنبر کنارش به رقص در آمد)
قنبر گدر اودونا / قارقا باتار بودونا (قنبر رفت هیزم بیاورد که خار برانش فرو رفت)
قارقا دگیر قمیش دی / بش بارماغی گومیش دی (خار نبود و نی بود که هر پنج انگشتش نقره بود)
گومیشی وردیم تاتا / تات منه داری وردی (سیم را دادم به تات و تات به من ارزن داد)
دارینی سپدیم قوشا / قوش منه قنت وردی (ارزن را دادم به پرنده ای و او به من بال داد)
قنتدندیم اوشماغا / حاخ قاپوسین آشماغا (به پرواز در آمدم تا در حق و حقیقت را باز کنم)
حاخ قاپوسی کلیددی ( اما در حق و حقیقت بسته بود)
کلیدی دوه بوینوندا/ دوه گیلان یولوندا (کلید در گردن اشتر و اشتر در راه گیلان)
گیلان یولو سربه سر / ایچینده میمون گزر (و سرتاسر راه گیلان پر از میمونهایی جست و خیز کننده)
میمونین بالالاری / منی گوردی آغلادی ( بچه های میمونها که مرا دیدند از ترسشان گریستند..)
...
نظر به اینکه در منطقه اران (جمهوری آذربایجان کنونی) از عهد چهارمین پادشاه ماد فرورتیش (فرود-سیاوش) ترک زبانان اوتی (=آذری، آگوانی، آلوانی، ارانی) سکنی گرفته بودند؛ لذا آغاز تاریخ پدید آمدن و یا ترجمه این شعر فولکلوریک می تواند تا اواسط قرن هفتم پیش از میلاد فراتر رود.
● تحقیقی در تاریخ اساطیری مازندران و گیلان:
در رابطه با نام و نشان قافلانکوه گفتنی است که خود نام ولایت شمالی آن یعنی گیلان (جایگاه گیاهان=جنگل) و حتی نام کهن دیگر آن یعنی دیلمنستان (علی القاعده در هیئت دار/دائورو -مان-ستان) مازندران (در شکل مئثن- دار- ان) و را می توان به معنی جایگاه جنگلی گرفت. نام اوستایی این نواحی یعنی ورنه (نهفته از باغ و گیاه) گویای همین نکته است. نام مردمان کهن این نواحی که به صور کادوسیان و کاسپیان ذکر شده است در زبانهای ایرانی کهن به معنی مردم سگپرست می باشند. جغرافی نویسان یونان باستان به صراحت از این سنت نزد ایشان خبر داده اند و استرابون در کنار آن همچنین از سنت مادرسالاری نزد تبریان (تپوریان، آماردان) یاد نموده است. نام کهن دیگر گیلان یعنی دیلمنستان را همچنین می توان به معنی محل عقاب/سیمرغ پرستان گرفت. در این صورت آن از ترجمه ظاهری نام دیلمنستان در زبان اکدی پدید آمده است چه کاسوسو (شکلی از نام کادوسی) به معنی عقاب بوده است.
اما نظر به اینکه نام کاذیشیان (کادوسیان) در عهد ساسانی به خویشاوندان کاسپیان و کادوسیان یعنی گوتیان (نیاکان کردان با توتم سگ اساطیری شاخدار) نیز اطلاق شده است، لذا معنی اصلی این نام باید همان پرستنده توتم سگ افسانه ای بالدار و شاخدار بوده باشد. از اینجاست که نامهای اوستایی مردم کردستان و خود کردستان تئوژیه (تازی، توژیک) و فریان تورانی (پرستندگان توتم سگ-بزکوهی) و سئوکستان (سرزمین سگپرستان) قید شده است. در این رابطه موضوع معنی لفظی نام بومی کهن فلات ایران (غالبا منظورمناطق ساحلی شمال یا جنوب ایران) یعنی دیلمون به میان می آید که در زبانهای مختلف سامی به معنی جزیره معبد آبها، سرزمین روباه و در زبانهای ایرانی معنی سرزمین سیمرغ (نیمه عقاب، نیمه شیر) پایگاه مرکزی ایزد دانا (زروان-اهورامزدا/انکی) و سرزمین جنگلی را میدهد. از این میان سرزمین سیمرغ (زروان- آنزو= سیمرغ دانش و خرد کهن فلات ایران) مفهوم فراگیرتر و مستدل تری را افاده می نماید. در اساطیر گرجی از کوروشا به عنوان سگبالدار شکارگر بزان کوهی و فرزند عقابی به نام اوربی (فراخ بال ودم) اسم برده شده است. به نظر میرسد از این جهت هم بوده است که فریدون-کورش که نزد کنسیاس فرزند آترادات پیشوای آماردان (رستم هفخوان مازندران) به شمار رفته، در اوستا از سرزمین سیمرغ پرستان ورنه (گیلان و مازندران) تصور شده است. در اساطیر ایرانی نام دیلمون با زروان (زال زر سیمرغ آشیان) قابل قیاس است که در صورت در نظر گیری قاعده تبدیل حروف، صورتهای متفاوت یک نام واحدی هستند. می دانیم که زروان همانند آنزو (=خدای خرد، محافظ الواح تقدیر) در اخبار سومریان به شکل نیمه عقاب و نیمه شیر تصویر گردیده است. سومریان او را با خدای سیمرغ سیمای خود نین گیرسو (ایزد آتشکده) شوهر بابا (=سیمرغ تقدیر و تسهیم، بی بی شهربانو اساطیری) معادل میگرفته اند. اسطوره نین گیرسو (معادل آترادات، آذر) و بابا (بی بی شهربانو) در روایات ملی ایران به صورت داستان گیو (در اینجا به معانی جاودانی، دستان) و بانوگشنسب (شیرزن) باقی مانده است. نین گیرسو سوای گیو با بهرام ایزد جنگ و آتشکده ها و گرشاسپ/رستم (در هم شکننده راهزنان) که در اصل همان آترادات پیشوای آماردان تاریخی (رستم دستان هفتخوان مازندران) است که مهاجمین آشوری به مازندران را در پای حصار شهر آمل کشتار نموده و سرنوشت ایران مستقل را برای نخستین بار در تاریخ رقم زده است.
علی مفرد
منبع : آتی بان


همچنین مشاهده کنید