سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

اشتباه بزرگ امینی عدم پیگیری پرونده دانشگاه بود


اشتباه بزرگ امینی عدم پیگیری پرونده دانشگاه بود
آقای امینی، درست در سالگرد نخست وزیری پدر شما در ۱۶آردیبهشت ۱۳۴۰ قرار داریم و بنابراین من ترجیح می‌دهم که سوالاتم درباره پدر شما و کتابی که شما نوشته‌اید را معطوف به ماجراهای دوران نخست وزیری ایشان بکنم. نزدیک به ۳ هفته پس از نخست وزیری پدر در سال ۱۳۴۰ میتینگ جلالیه به دعوت جبهه ملی برگزار شد اما پدر درباره آن گفته بودند که بخش اعظم حاضران در میتینگ را خود ما فرستاده بودیم و نیروهای امنیتی ما بودند و جبهه ملی نباید تمام جمعیت را به حساب خود بگذارد. هدف آقای امینی از اینکه به آن میتینگ نیرو بفرستند چه بود؟ آیا ایشان می‌خواستند در مقابل محمدرضا پهلوی ابراز قدرت کنند؟
امضا کردن قرارداد کنسرسیوم نفت سدی میان دکتر امینی و جبهه ملی و نهضت آزادی به وجود آورد. رابطه دکتر امینی با اشخاصی همچون اللهیار صالح و دکتر صدیقی و حسن پارسا و دیگران خوب بود. به هرحال دکتر امینی در ترمیم کابینه مصدق وزیر اقتصاد بود و طبعا هنوز مورد علاقه نیروهای ملی بود. وقتی او نخست وزیر شد بسیار علاقمند بود که تعدادی از اعضای معتدل جبهه ملی را به دولت بیاورد. صحبت‌هایی هم با چند نفر شد اما آنها از ترس اعضای رادیکال تر جبهه ملی موافقت نکردند. در این میان دکتر امینی این بحث را پیش کشید که منطقه جلالیه را برای برگزاری میتینگ‌های سیاسی آماده کنند تا هر جریانی بتواند در آنجا میتینگ برگزار کند. وقتی میتینگ جبهه ملی برگزار شد محمدرضا پهلوی در نروژ بود و چون حساسیت عجیبی به جبهه ملی داشت، وقتی از برگزاری میتینگ مطلع شد، اعتراض شدیدی کرد و از بابت همدستی امینی و جبهه ملی نگران شد. مامور اطلاعاتی سفارت آمریکا در مصاحبه‌ای گفته بود که شاه شدیدا از احتمال همکاری دکتر امینی و جبهه ملی نگران بود. با توجه به جمیع این مسائل تنها کاری که نخست وزیر می‌توانست انجام دهد این بود که داستان را تخفیف دهد و اعلام کند که نیمی از جمعیت را ما خودمان فرستاده بودیم.
یعنی به اعتقاد شما مخاطب سخن دکتر امینی شخص محمدرضا پهلوی بود و می‌خواست به او اطمینان خاطر بدهد؟
عملا همین بود.
یعنی هدف آقای امینی از موافقت با جبهه ملی برای برگزاری این تجمع، اعلام حضور و قدرت نمایی در برابر شاه نبود؟
نه. چنین نبود. او صادقانه درپی این بود که آزادی‌هایی برای انجام فعالیت سیاسی ایجاد کند. اما گرفتاری اینجاست که برخی مواقع از آزادی سوء استفاده می‌شود. مثلا اینکه می‌گویند دکتر امینی مملکت را ورشکسته اعلام کرد صحیح نیست و من هرچه روزنامه‌ها را خواندم چنین اظهارنظری را ندیدم. ایشان گفته بود که وضع اقتصادی خوب نیست و باید کمربندها را محکم کرد. وقتی او نخست وزیر شد اوضاع ارزی کشور خیلی خراب بود و تنها برای ۱۵ روز اداره کشور ذخیره ارزی وجود داشت. به عقیده من آنچه موجب بدتر شدن وضعیت اقتصادی تیترهای بزرگ روزنامه‌های کیهان و اطلاعات بود که هر روز از بازداشت و دستگیری عوامل اقتصادی خبر می‌دادند.
بنابراین از نظر شما هدف امینی از رسیدن به قدرت به هیچ وجه مبارزه با محمدرضا پهلوی نبود؟
به عقیده من ایشان انتظار نخست وزیری نداشت. شاه هم چندبار گفته بود که مچ دستم را هم ببرند فرمان نخست وزیری امینی را امضا نمی‌کنم. همانطور هم که در کتابم نوشته ام یک روز وقتی صدای انفجار یک توپ را شنید که مربوط به برنامه آتش بازی بود، او گفت که یا نخست وزیر می‌شوم و یا بازداشت می‌شوم. به علت کمک مالی مورد نیاز ایران، آنقدر نفوذ آمریکا در ایران زیاد بود و کشور آنقدر به آمریکا وابسته بود که این تصور عام وجود داشت که هرکه برسرکار بیاید حتما با آمریکا رابطه دارد.
در بحث اصلاحات آیا امینی به دنبال مبارزه با سیستم بود و یا درپی معتدل کردن آن. آیا خاستگاه آقای امینی جبهه ملی بود و او به دنبال این بود که مطالبات جبهه ملی به نتیجه برسد یا صرفا درپی این بود که تعدیلی در حکومت و رفتارهای شاه ایجاد کند؟ شما مشی و هدف ایشان را متفاوت از هدف مصدق در قدرت تصویرسازی می‌کنید؟
درک هدف امینی به سابقه سیاسی اش از زمان قوام السطنه و مصدق برمی گردد. آنها(قوام السلطنه، مصدق و امینی) شخصیت‌هایی بودند که گمان داشتند شاه باید تنها سلطنت کند و حکومت نکند. وقتی پدرم وزیر دارایی بود، نزد شاه رفت و گفت که من اقتصاد خوانده‌ام و شما نخوانده‌اید و اجازه دهید که من فلان موضوع را به سرانجام برسانم. می‌خواهم بگویم که این شخصیت‌ها به صورت کامل زیربار خواسته‌های شاه نمی‌رفتند. درعین حال شدیدا به سلطنت مشروطه عقیده داشتند. آنها نمی‌خواستند شاه را برکنار کنند بلکه می‌خواستند او را در همان محدوده‌ای که قانون اساسی تعیین کرده، نگاه دارند. هدف دکتر امینی انجام اصلاحات در ساختار حکومت بود.
یعنی کنار رفتن محمدرضا پهلوی، برای دکتر امینی خط قرمز بود؟
صد در صد. توجه کنید که با تمام بدی که شاه به امینی کرده بود و ۵ سال هم اجازه نداده بود که از ایران خارج شود در روزهای منتهی به انقلاب دکتر امینی تلاش می‌کرد که شاه از ایران خارج نشود و پیشنهادش این بود که مثلا به جزیره کیش برود. البته شدید تر از امینی دکتر غلامحسین صدیقی مدافع این نظر بود.
به رغم تمایل امینی به حضور بیشتر جبهه ملی در سیاست اما در نتیجه میتینگ جلالیه سران جبهه ملی تحت فشار قرار گرفتند و بعد هم در حادثه دانشگاه نیروهایی که می‌توانستند به عنوان بازوهای انجام اصلاحات نقش آفرینی کنند، قلع و قمع شدند. آیا آقای امینی تاکتیک مناسبی را برای برخورد با وقایع انتخاب کرد؟ ایشان کمیته‌ای را برای تحقیق در ماجرای دانشگاه تشکیل داد اما نهایتا گزارش آن کمیته را منتشر نکرد. آیا این مساله باعث نشد که مخالفان حکومتی او مصمم تر شوند و فضا را به سمتی پیش ببرند که دکتر امینی در قدرت احساس حذف شدگی کند؟
من در کتابم هم نوشته‌ام که اشتباه بزرگ دکتر امینی این بود که پرونده حمله به دانشگاه را دنبال نکرد. نکته منفی در عملکرد امینی این بود که پرونده حمله به دانشگاه به جریان نیفتاد و اقدامی برای روشن کردن ذهن مردم صورت نگرفت.
پس معتقدید که یکی از اشتباهات دکتر امینی عدم ایستادگی کامل در افشا کردن عوامل حمله به دانشگاه در اول بهمن است؟
به عقیده من اشتباه هم از جانب دکتر امینی بود و هم جبهه ملی. جبهه ملی می‌گفت که با عاقد قرارداد کنسرسیوم به هیچ وجه نمی‌توانیم همکاری کنیم، درعین حال معتقد بود که اگر امینی موفق نشود انتخاب دوم آمریکایی‌ها جبهه ملی است.
اگر شما جای نیروهای جبهه ملی بودید و می‌دیدید که دکتر مصدق با یک حرکت شبه کودتایی از قدرت کنار گذاشته شد و دکتر امینی با دولت کودتا همکاری کرده و در دولت حضور دارد و بعد هم عاقد قرارداد کنسرسیوم است آیا می‌توان انتظار داشت که با دکتر امینی همکاری کنید؟
یک عده واژه فرصت‌طلب را در توصیف علی امینی به کار می‌برند اما به عقیده من او آدمی بود که به هر روشی دوست داشت به مردم خدمت کند.
یعنی هیچ تفاوتی میان کابینه مصدق و کابینه زاهدی و یا شریف امامی وجود نداشت؟
فکر نمی‌کنم. مصدق فامیل نزدیک ما بود و وقتی دکتر امینی به دیدن او رفت، مصدق پیشنهاد داده بود که وزیر کشور شوید و چون محمدرضا پهلوی قبول نکرد، وزیر اقتصاد شد. بعد از ۲۸ مرداد هم چون فرد فعالی بود که نمی‌خواست از صحنه خارج شود مسوولیت‌ها را پذیرفت. اتفاقا من در حین تحقیق برای نوشتن کتاب با دکتر مهدی پیراسته تماس گرفتم و گفتم که می‌خواهم درباره امینی با شما گفت‌وگو کنم. دکتر پیراسته گفت که آقای امینی آدم فرصت‌طلبی بود که هم با قوام‌السطلنه بود و هم مصدق و هم زاهدی. من هم گفتم که اتفاقا راجع به همین موضوع می‌خواهم با شما صحبت کنم. من که دکتر امینی را از نزدیک می‌شناختم صادقانه می‌گویم که جز خدمت هیچ هدف دیگری نداشت. حتی سر قرارداد نفت، کاشانی با او تماس گرفت و گفت که‌ای بی‌سواد وارد این کارها نشو اما او قراداد را امضا کرد.
بنابراین شما می‌گویید که چون هدفش خدمت بود برایش دولت مصدق و زاهدی تفاوتی نداشت؟
بله. البته من چندان موافق کاربرد واژه کودتا برای ۲۸ مرداد نیستم. ایراد من این است که به جای اینکه نصیری را با زره‌پوش بفرستند می‌توانستند فرمان را به وزیر دربار بدهند تا محترمانه ببرد. در آن مقطع به دلیل انحلال مجلس، شاه قانونا می‌توانست نخست وزیر را عزل کند. کودتا را معمولا یک افسر علیه رئیس حکومت انجام می‌دهد، شخص محمدرضا پهلوی که نمی‌تواند علیه خود کودتا کند.
پس هدف نهایی پدر شما از پذیرش پست نخست وزیری صرفا تعدیل برخی امور بود؟
به عقیده من پدرم آمادگی نخست وزیری نداشت.
برنامه‌ای هم برای نخست وزیری نداشت؟
یک برنامه همیشه داشت. با حسن ارسنجانی که دوست نزدیک بود همچنین الموتی همیشه یک برنامه در ذهن داشتند. اما وقتی شما امید زیادی به موفقیت یک برنامه ندارید دنبال آن هم نمی‌روید. آنها امیدی به موفقیت برنامه‌های خود نداشتند. برنامه دکتر امینی در وهله اول مبارزه با فساد بود و برنامه‌هایی برای حل مشکلات اقتصادی داشت. اما وقتی به قدرت رسید هنوز آمادگی برای اجرای برنامه‌های خود نداشت. درحالی‌که او معتقد به اجرای اصلاحات ارضی و اصلاحات اقتصادی و در مرحله بعد هم اعطای آزادی‌های سیاسی بود ولی به عقیده من چند اشتباه کرد، اول اینکه انتخابات را به موقع برگزار نکرد.
آیا اگر انتخابات را زودتر برگزار می‌کرد می‌توانستند در انتخابات پیروز شوند؟ آیا قبل از انجام اصلاحات ارضی انتخابات می‌توانست جوابگو باشد؟
اگر واقعا یک پایگاه اجتماعی قوی داشت می‌توانست در مقابل شاه ایستادگی کند اما وقتی دید که جبهه ملی همراه او نیست کاری نمی‌توانست از پیش ببرد.
شما هم در کتاب خود نتوانستید هیچ سند محکمی از مذاکرات جبهه ملی و دکتر امینی ارائه دهید.
تنها یک سند وجود داشت و آن هم اخبار منتشر شده در روزنامه‌ها بود که دکتر فرهاد واسطه شده بود تا دکتر امینی با بازرگان و صدیقی و دیگران دیدار کند. بازرگان و طالقانی و سحابی و نهضت آزادی حاضر بودند در مقابل دولت امینی سکوت کنند، البته این سکوت به معنای موافقت نبود، اما جبهه ملی سکوت نکرد و فورا شروع به مخالفت کرد.
اما این مخالفت‌ها به دلیل قلع و قمع نیروهای جبهه ملی و سکوت امینی طبیعی به نظر می‌رسید.
میتینگ جبهه ملی کمتر از یک ماه بعد از نخست وزیری دکتر امینی برگزار شد. آنها فورا مساله انتخابات را پیش کشیدند. به رغم اینکه به شاپور بختیار گفته بودند که راجع به قراداد نفت صحبت نکند اما او صحبت کرد و پایه را بر مخالفت گذاشت. دکتر امینی در این شرایط یک راه بیشتر نداشت. او حمایت جبهه ملی را از دست داده بود و تنها راه پیش رویش این بود که حمایت شاه را جلب کند. از طرف دیگر شاه هم به او سوء ظن داشت و چوپ لای چرخ اش هم می‌گذاشت.
نهایتا از نظر شما چرا به رغم موضع تند جبهه ملی در مقابل امینی، محمدرضا پهلوی همچنان به دکتر امینی بدبین بود؟
این نگرانی عجیب همیشه در شاه وجود داشت. حتی من یک مصاحبه از اشرف پهلوی خواندم که در آن گفته بود امینی از مصدق هم خطرناکتر است. من هیچ‌وقت متوجه نشدم که چرا این نگاه وجود داشت. من مدتی سفیر ایران در تونس بودم و وقتی برای انجام ماموریت به تونس می‌رفتم باید با یک مقام امنیتی، وزیر دربار و رئیس دفتر محمدرضا پهلوی ملاقات می‌کردم. من چون با نصیری، رئیس سازمان امنیت میانه‌ای نداشتم به پرویز ثابتی تلفن کردم و گفتم که چون میانه‌ای با نصیری ندارم و ایشان هم لطفی به من ندارند، شما را می‌بینم. نزد ثابتی رفتم و ایشان پرسید که چرا دکتر امینی تابستان سال قبل به خارج از کشور نرفته است. جواب دادم که خوب حتما نخواسته‌اند که بروند. اما ثابتی گفت که نه این یک معما است و آنقدر تاکید کرد که من نهایتا پرسیدم آیا فکر می‌کنید که او می‌خواهد رئیس‌جمهور شود؟ که ثابتی پاسخ داد:«دقیقا همینطور است.» این قضیه گذشت تا سالهای اخیر که من در حال تحقیق برای نگارش این کتاب بودم. به یکی از دوستان گفتم که خیلی دوست دارم با پرویز ثابتی صحبت کنم. یک ماه بعد پرویز ثابتی با من تماس گرفت و من گفتم که می‌خواهم راجع به آن که گفتید امینی می‌خواهد رئیس‌جمهور شود بیشتر بدانم. جالب این بود که آن زمان پدرم به نام من یک آپارتمان در خیابان خردمند شمالی خریده بود. ثابتی گفت:«دکتر امینی یک آپارتمان خریده بود و همزمان دانشگاه شلوغ شده بود و تظاهرات معلمان را هم آمریکایی‌ها دامن زده بودند و...» می‌خواهم بگویم این سوء ظن همیشه در شاه و دربار درباره دکتر امینی وجود داشت.زمانی که دکتر امینی نخست وزیز بود شاه به آمریکا سفر کرده بود و تعریف می‌کرد که ژاکلین کندی از دکتر امینی تعریف کرد و خواست که او را نخست وزیر کنم درحالیکه آن زمان امینی نخست وزیر بود. سوء ظن شاه از زمان قوام السلطنه همچنان ادامه داشت.
آیا احساس خطر محمدرضا پهلوی ناشی از این برداشت بود که گمان می‌کرد دکتر امینی مهره آمریکایی‌ها است؟
صد درصد چنین است. ببینید جان کندی آن زمان زیاد علاقمند به سیاست ایران نبود. برادر او رابرت کندی خیلی به دانشجویان مخالف ایرانی در آمریکا نزدیک بود و علاوه براین دوست نزدیک ویلیام داگلاس، قاضی عالی دادگاه آمریکا بود. داگلاس هم بسیار از محمدرضا پهلوی متنفر بود. این دو تاثیر زیادی روی سیاست دولت آمریکا درباره ایران داشتند و کندی را نسبت به محمدرضا پهلوی بدبین کرده بودند. در نتیجه شاه نگران این بود که آمریکا در ایران جمهوری اعلام کند و امینی را به عنوان رئیس‌جمهور معرفی کند.
اگر بخواهیم اشتباه‌های دکتر امینی را بشماریم به نظر می‌رسد که اصلی‌ترین اشتباه او همان ایستادگی نکردن در افشای جزئیات پرونده حمله به دانشگاه و اعلام نام مسببین آن است. به نظر شما چه اشتباه دیگری می‌توان در عملکرد امینی دید که باعث شد اصلاحات او ناکام بماند؟
دکتر امینی تمایل داشت که یک نخست وزیر انقلابی باشد اما خودش شخصیتی انقلابی نبود. وزرایی هم انتخاب کرد مثل ارسنجانی که می‌خواست تیشه به ریشه مالکیت بزند یا آقای مبشری که وزیر دادگستری بازرگان هم بود و صدرحاج سیدجوادی که انسان‌های خوبی بودند و می‌خواستند ریشه‌ای با فساد مبارزه کنند. اینها آدم‌های خوبی بودند اما آنها خیلی از پرونده‌های دادگستری را زنده کردند و صدمه زیادی به دولت زدند. با گرفتن افسران دخیل در ماجرای ۲۸ مرداد و نسبت‌دادن صفت آیشمن به «آزموده» تمام ارتش را با دکتر امینی مخالف کردند. با بازداشت ابوالحسن ابتهاج بدترین ضربه را به دولت زدند. درحالی‌که ابتهاج دزد نبود و تنها دو شرکت آمریکایی را برای ساختن سد کرج و دز در ایران ساپورت کرده بود. از طرف دیگر دکتر امینی نمی‌توانست در ماجرای بازداشت ابتهاج دخالت کند چراکه طبق قانون اساسی حق دخالت در دستگاه قضایی را نداشت. این داستان اثر بدی در داخل ایران و حتی خارج از ایران داشت. ابتهاج بسیار مورد احترام محافل بین المللی بود.
با این حساب اگر در ماجرای دانشگاه هم آقای امینی ایستادگی می‌کرد شاید کارشکنی‌ها در مقابل اقداماتش افزایش می‌یافت و شما امروز آن افشاگری را به عنوان یک انتقاد مطرح می‌کردید؟
ببینید آن پرونده واقعا دنبال شده بود. اما امکان داشت نام عده‌ای به میان می‌آمد که اصلا صلاح نباشد.
شاید از همین زاویه محتویات پرونده را اعلام نکرد؟
بله، او نمی‌خواست تشنج بیشتری به وجود آید.
اما اگر شما می‌گویید که تندروی‌های دادگستری مشکلاتی را رقم زد شاید افشای این پرونده هم تندروی دیگری بود و مشکلاتی دیگر می‌آفرید؟
نه! ببینید سوءظن شاه هیچ‌وقت به دکتر امینی برطرف نشد و به رغم میل اش فهمیده بود که آمریکایی‌ها امینی را برای نخست وزیری می‌پسندند. شاید هم آمریکایی‌ها به او گفته بودند میان امینی و جبهه ملی یک نفر را انتخاب کن و مسلما شاه هم امینی را ترجیح می‌داد. شاه با سوءظن، امینی را نخست وزیر کرد اما وقتی سفیر آمریکا در ایران به دکتر امینی گفت که دوست داریم تا شما را به آمریکا دعوت کنیم امینی به او گفت که به جای این کار سفر شاه به آمریکا را جلو بیندازند و درنتیجه سفری که قرار بود شهریور انجام شود، اردیبهشت انجام شد. وقتی شاه یک کشور مخالف نخست وزیر باشد آن نخست وزیر نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. او باید موافقت شاه را برای برنامه‌های خود جلب کند.
در دورانی که امینی مورد غضب شاه بود آیا نوع نگاه او به حکومت و قدرت تغییر کرد؟
هم او عوض شده بود و هم به نظر من جبهه ملی به اشتباهات خود پی برده بود. کسانی مثل بازرگان و خلیل ملکی مطرح کرده بودند که ضعیف کردن امینی در مقابل شاه اشتباه بوده است. البته بازرگان در دوران نخست وزیری امینی هم معتقد بود که ضعیف کردن امینی به معنای افزایش قدرت شاه است. بعد از استعفای امینی، جبهه ملی درپی این بود که به امینی نزدیک شود و حتی آیت‌الله میلانی و دیگران تلاش کردند که قرنی و امینی را به یکدیگر نزدیک کنند که پدرم زیربار نرفت. زمانی هم که کارتر به ایران آمد شاه از احتمال نزدیکی و اتحاد میان امینی و جبهه ملی می‌ترسید.
امینی بعد از کنار رفتن از حکومت در منزل و دیدارهای شخصی درباره شاه چه می‌گفت؟ آیا نگاهش به شاه منفی شده بود؟
او دلگیر بود اما نگاه منفی نداشت.
آیا هیچگاه پذیرش پست نخست وزیری را اشتباه خود به حساب نیاورد؟
او البته پشیمان بود. یکی از چیزهایی که به زبان می‌آورد این بود که بدون دراختیار داشتن شهربانی و وزارت کشور و سازمانهای امنیتی نباید نخست وزیری را می‌پذیرفته و می‌گفت که اگر بدون اختیارات دوباره نخست وزیر شوم کاری از پیش نخواهم برد. به همین دلیل زمانی که قبل از انقلاب به او برای پذیرش نخست وزیری اشاره کردند نپذیرفت و معتقد بود که بدون ارتش و سازمانهای امنیتی کاری از پیش نمی‌رود.

باتوجه به اینکه نیروهای روشنفکری جامعه منتقد حکومت بودند نگاه دکتر امینی به این نیروها چگونه بود؟ آیا نگاه او به نیروهای روشنفکری و نویسندگان مثبت بود یا به دلیل برخورداری آنها از نگاه چپ، نگاه منفی به آنها داشت؟
او واقعا نگاه مثبتی به روشنفکران داشت. یکی از مسائلی که روشنفکران خیلی از امینی ایراد گرفتند نطق‌های روزانه اش بود. البته آن نطق‌ها زیاده از حد بود. وقتی یک مسوول زیاد حرف می‌زند، اشتباهات هم به فراخور زیاد می‌شود که بعضا می‌تواند اشتباهات سنگینی باشد ولی حسن‌اش این است که مردم را هم شریک حکومت می‌کند. از طرف دیگر در تالار روزنامه اطلاعات کرسی آزاد برگزار می‌شد که دانشجویان و روشنفکران در آن به دولت حمله می‌کردند. یا در دانشگاه تبریز یک دانشجو به صورت زننده به امینی حمله کرده بود و او خونسرد ایستاده بود. در جلسه موسسه علوم اجتماعی که دکتر احسان نراقی ترتیب داده بود، منتقدینی مثل بنی صدر و پروانه فروهر و... حضور داشتند. دکتر امینی وقتی وارد جلسه شد سکوت سنگینی بر فضای جلسه حاکم بود. وقتی دکتر امینی درحال بیرون رفتن از جلسه بود دانشجویان دست زدند و من هم درحال خروج بودم، دیدم که یک خانم فریاد می‌زد که چرا دست می‌زنید. او خائن و عاقد قراداد نفت است. من به شوخی گفتم که خانم ناراحت نباشید این صدای نوار دست زدن بود که انگلیسی‌ها گذاشتند. آن خانم پروانه فروهر بود. البته بعدها که به موسسه علوم اجتماعی می‌رفتم با پروانه فروهر بیشتر آشنا شدم و حتی سازمان امنیت برای من پرونده درست کرد که چرا با فروهر رابطه دارم. پدرم واقعا علاقه‌مند بود که با روشنفکران و منتقدین صحبت کند. امینی برخوردی داشت که مردم را از رو می‌برد.
نگاه دکتر امینی به دکتر شریعتی چگونه بود؟
اتفاقا در یکی از ملاقات‌هایش به شاه گفته بود که شریعتی را نباید می‌گرفتند و شاه هم قبول کرده و گفته بود که اشتباه بزرگی کردیم.
یعنی دکتر امینی به فعالیت‌های شریعتی نگاه مثبتی داشت؟
تا مدت طولانی به انقلاب هم بدبین نبود. او فردی مذهبی بود.
در کنار تمام تعریف‌هایی که از کتاب شما شده است، نکته‌ای برای بسیاری افراد جای سوال داشته و آن اینکه چرا این کتاب به فعالیت‌های بعد از انقلاب آقای امینی نپرداخته است. واقعا علت این ماجرا چه بود؟
من اصلا داخل فعالیت‌های اپوزیسیون نشدم. من یکبار برای اینکه پدرم تنها نباشد با ایشان به جلسه شورای مشروطیت در واشنگتن رفته بودم. این جلسه چنان بود که فقط یک طنزنویس نیاز داشت تا درباره آن جلسه بنویسد. من هیچ انگیزه و علاقه‌ای برای تحقیق و نوشتن درباره این جلسات بی محتوا نداشتم و امیدوارم دیگران در این باره تحقیق کنند و بنویسند. به پدرم هم می‌گفتم که بهتر است خود را به این فعالیت‌ها وارد نکند. مثلا در آن جلسه یک سپهبد آمده بود پیش من و می‌گفت:«به دکتر امینی بگویید دوستان، من را برای ریاست شورا کاندیدا کرده‌اند و من نمی‌خواهم با دکتر امینی رقابت کنم.» به پدرم گفتم و ایشان هم جواب داد:«رای گیری کنند و نتیجه هرچه باشد همه می‌پذیرند.» باز یک تیمسار دیگر آمد و گفت:«آقای امینی فلانی یکسال بعد از من سپهبد شده است و من ارشدیت دارم.» تمام بحث‌ها در همین حد بود.
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید