چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی جامعه شناختی به چیستی و چرایی فلسفه


نگاهی جامعه شناختی به چیستی و چرایی فلسفه
هگل در یکی از سخنرانی های خود می گوید؛ «فلسفه (به عنوان علم) ظهور تفکر آزاد است.»۱ شاید بتوان از این گفته هگل استفاده کرد و فلسفه را «آزادترین نوع تفکر» تعریف کرد. فلسفه محصول حالتی است که انسان آزادانه می اندیشد و خود به نتایج ناخواسته می رسد؛ ناخواسته از آن رو که هیچ قصد قبلی نباید در به دست آمدن آنها وجود داشته باشد، نه از سوی ما و نه از سوی دیگران. از این رو لازمه فلسفه، آزادی است. فلسفه فرزند آزادی است، به این معنا که در یک محیط محدود و مقید نمی توان شاهد فلسفیدن به معنای واقعی بود. دو نمونه ملطیه و ایتالیا، شاهد بر این مدعا می توانند باشند.
+اولین نسل فیلسوفان را از ملطیه می دانند. ملطیه که شهر کوچکی در ترکیه است در قرون ششم و هفتم پیش از میلاد مهم ترین شهر ایونی به حساب می آمد. بندرگاه های این شهر پذیرای کشتی هایی بود که پیوسته در رفت وآمد بودند و هرگونه محصولی را حمل می کردند. به این جهت، روح اهالی ملطیه مثل هر جای دیگری که کار تجارت در آن پررونق باشد کمی از مذهب فاصله گرفته بود و می توانست با پشتکار بیشتری فعالیت های علمی و عقلی را دنبال کند.۲
جهان بینی جدید در مقابل جهان بینی قرون وسطی براساس جریانی که آن را رنسانس می نامند از ایتالیا آغاز شد. بنابرگفته برتراند راسل «ایتالیایی ها در فرهنگ جدی بودند ولی در اخلاق و دین چنین نبودند».۳
فلسفه رابطه تنگاتنگی با فردگرایی دارد؛ و اساساً فلسفه با انکشاف فردیت سربر می آورد. چندان که شعار جریان نوپای فلسفه در یونان باستان این بود که هیچ مطلبی درست نیست مگر آنکه «من» بتوانم با دلایل قاطع برای خودم توجیه کنم، و تفکر «من» بتواند درباره اش به خویشتن حساب پس دهد. این روحیه در تمام نوشته های ایونیایی از مردم شناسی، جغرافیا و تاریخ گرفته تا کتاب های پزشکی حکمفرماست. در تمام این کتاب ها انتقاد از طریق «ضمیر اول شخص مفرد» یعنی از طریق «من» انجام می گیرد، مثلاً هکاتئوس نخستین مبدع جغرافیا و مردم شناسی، کتاب خود را با عنوان «علم انساب» چنین آغاز می کند؛ «هکاتئوس اهل ملطیه چنین می گوید؛ هر مطلبی را آن گونه که به نظرم موافق حقیقت می نمود، نوشته ام زیرا سخنان یونانیان گوناگون است و به نظر من مضحک.»۴
فردیتی که فلسفه از آن سر بر می آورد و آن را بسط می دهد از نوع ولتری است و نه از نوع نرونی، چنین فردیتی تمام فردیت ها را محترم می شمارد و از تمام فردیت ها دعوت می کند خود را عیان کنند و به فعلیت برسانند. از این رو فلسفه می تواند زمینه ساز فرهنگ دموکراتیک نیز باشد.
افلاطون در جایی از رساله فایدون فلسفه را «مشق مرگ» می داند. این سخن را براساس گفته های فوق می توان چنین معنی کرد که فیلسوف، با آزادانه اندیشیدن اش و با به جریان انداختن فردیت اش، هر روز طرحی نو درمی اندازد. و با هر طرح نو، از نو متولد می شود و این یعنی آماده شدن برای مرگ؛ آماده شدن برای رویارویی با واقعیت های بدیع؛ واقعیت های بدیعی که چه بسا تمام طرح های این جهانی ما را کنار بزنند و طرحی بدیع فراروی ما بگذارند.
فیلسوف، به اقتضای فلسفه، یک جست وجوگر همیشگی است. برای او نقطه پایانی وجود ندارد. هر روز خود را برای ترک یافته های پیشین، و استقبال از یافته های تازه آماده می کند. به همین خاطر فلسفه، دوستدار دانش معنی می دهد و نه یابنده دانش،
با این همه فلسفه دشمن یقین نیست، بلکه همراه کننده یقین با شک است. در یک کلام، فلسفه دعوت می کند شکاکانه با یقین خود زندگی کنیم. به عبارت دیگر فلسفه یقین را محترم و لازم می شمارد اما تا آنجا که اجازه دهد شک نیز همراهی اش کند. از این رو برای یک فیلسوف واقعی، نه یقین، بلکه یقین ها مطرح است. او هر لحظه آماده است لباس یقین را از تن اعتقادات ابطال شده اش بیرون آورد و بر تن اعتقادات تازه وارد بپوشاند و شاید به همین دلیل در طول تاریخ، بزرگ ترین دشمنان فلسفه از قشر دینداران بودند، و بزرگ ترین تمسخرکنندگان از قشر عالمان تجربی،
تجربه نشان داده است وضوح بیش از اندازه موجب عادی شدن و دلزدگی می شود. گاه انسان از ابهام، و کنجکاوی هایی که از پی آن می آید، لذت می برد. فلسفه نیز لذت آفرین است چون در واضحات، شک و تردید ایجاد می کند و ما را به چالش با آنها می کشاند. این چالش های ذهنی، نشاط ذهنی به بار می آورند و زندگی روانی ما را طراوتی تازه می بخشند. و شاید هم در پس زمینه ذهنی خود ویل دورانت نیز چنین چیزی بود که در عنوان کتاب خود فلسفه را با لذت همراه کرده است،
● زمینه های پیدایش فلسفه در یونان
عوامل متفاوتی در ظهور فلسفه در یونان باستان دخیل بودند؛ عواملی همچون جغرافیای یونان، نظام سیاسی یونان، نظام اقتصادی یونان و اسطوره های یونان. تقسیم شدن یونان به دولتشهرهای کوچک به خاطر رشته کوه ها، دموکراتیک بودن نظام سیاسی آتن، برده داری بودن نظام اقتصادی و شبه انسانی بودن اسطوره ها، هر کدام به نحوی در ظهور فلسفه دخیل بودند. دولتشهرها باعث به وجود آمدن دموکراسی شده بودند. دموکراسی تامین کننده آزادی فکر و آزادی بیان شده بود. نظام برده داری به وجودآورنده فرصت لازم برای بحث ها و گفت وگوهای طولانی شده بود و شبه انسانی بودن اسطوره ها امکان تفکر در مورد انسان توسط انسان را فراهم کرده بود، هرچند با کمی دقت درمی یابیم در کل نقطه آغازین این عوامل وضعیت جغرافیای یونان است و سایر عوامل از پس آن می آیند.
اما نکته مهم در مورد جغرافیای یونان تاثیر آن بر نوع معیشت یونان است. معیشت یونان برخلاف معیشت بسیاری از تمدن ها وابسته به کشاورزی نبود. در منطقه یونان به علت کوهستانی بودن و قابل کشت نبودن بسیاری از قسمت ها تنها چند ناحیه برای کشت غلات و حبوبات مناسب بود.۵ کمبود باران و خشک شدن رودخانه ها نیز بر دشواری کشاورزی می افزود. البته این کمبود را وجود سنگ ها و معادن جبران می کرد، چندان که لاکونیا در جنوب قاره یونان دارای معادن آهن و خالکیس در یوبویا و قبرس دارای معادن مس و آتیکا دارای نقره و ثراکه دارای زر بود.۶ همین وابسته نبودن به کشاورزی را می توان از علت های زمینه ساز فلسفه به حساب آورد چون کشاورزی زندگی کشاورزان را وابسته به چیزی می کند که تحت اختیار انسان ها درنمی آید. از این رو در مناطقی که محوریت با کشاورزی است همیشه چشم ها به آسمان دوخته می شود و انسان ها در انتظار نزولات آسمانی به سر می برند. از این رو تقدیرگرایی رشد می کند و انسان ها خود را ناچیز می پندارند و امکان بروز فردیت خود را نمی یابند و حال آنکه چنانچه گفتیم فلسفه رابطه تنگاتنگی با فردگرایی دارد و اساساً فلسفه با انکشاف فردیت سربر می آورد. اما شرایط محیطی در به وجود آمدن تغییرات شرایط لازم هستند و نه کافی یعنی چنین نباید پنداشت که شرایط جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی یونان به تنهایی می توانستند فلسفه را موجب شوند. تاثیرگذاری شرایط عینی، بدون فراهم بودن شرایط ذهنی بعید به نظر می رسد.از این رو چنین به نظر می رسد اگر اسطوره های یونان باستان قابلیت تغییر را نمی داشتند،یونانیان نمی توانستند از نگاه اسطوره یی به نگاه فلسفی گذر کنند چرا که چنان که می دانیم قبل از نگاه فلسفی در یونان اندیشه اسطوره یی حاکم بود و خرد فلسفی نیز در بستر همین رویکرد اساطیری تولد یافت. ۷ از این رو نباید سهم اساطیر یونان باستان را در فراهم کردن شرایط برای ظهور فلسفه نادیده گرفت. ما در این مورد به دو ویژگی مهم اساطیر یونان باستان اشاره می کنیم.
- چنان که می دانیم خدایگان یونان باستان هم از ویژگی های انسانی برخوردار بودند و هم از ویژگی های خدایی. آنان در مقام خدایی جاودانه بودند ولی در عین حال همچون انسان ها ازدواج می کردند، دروغ می گفتند و شرارت می کردند، مکان مند بودند و در کوه های المپ زندگی می کردند. همین انسانی بودن خدایگان در یونان باستان آنها را ابطال پذیر می کرد. اگر می بینیم یونانی ها می توانند خدایگان را پشت سر بگذارند، از آنها عبور کنند و تفکر فلسفی را جایگزین تفکر اسطوره یی کنند، به این خاطر است که خدایگان قابل دسترس، قابل اثبات و ابطال هستند. اگر خدایگان یونان باستان مطلقاً انتزاعی بودند چه بسا نمی شد آنها را به کنار زد و ابطال شان کرد و تفکر فلسفی را آغازید.
- مساله دیگر به روحیه عصیانگری و جسارت ورزی مربوط می شود چنان که قبلاً هم گفتیم فلسفه با فردگرایی پیوندی غیرقابل انکار دارد و برای فردگرایی روحیه عصیانگری و جسارت ورزی لازم است. این روحیه در اساطیر شاخص یونان باستان به خوبی نمایان است. پرومته و آنتیگونه شاخص ترین این اساطیر هستند. در اولی عصیان و جسارت علیه خدایگان صورت می گیرد و در دومی علیه پادشاه. در یکی ابهت فرمانروایی آسمان درهم می شکند و در دیگری ابهت فرمانروایی زمین. نکته مهم تر اینکه عصیانگری در این اساطیر با توبه همراه نمی شود یعنی نه پرومته از کرده خود اظهار پشیمانی و ندامت می کند و نه آنتیگونه و همین مساله زمینه را برای شکل گیری فلسفه آماده می کند و باعث می شود انسان هایی پا به عرصه اجتماع بگذارند که خودنیازموده ها را ارزش زیستن ندانند.
حبیب الله آقامحمدی

پی نوشت ها
۱- ویل دادلی، هگل و سازماندهی مفهومی فلسفه، ترجمه حمید کوزری؛
http://www.isphilosophy.com/post-۶۰۸.aspx
۲- لوچانو دً کرشنترو، فیلسوفان یونان باستان، ترجمه باقر پرهام، نشر نی، ۱۳۷۷، صص۳۲-۳۱
۳- برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، کتاب پرواز، ۱۳۷۳، ج۲، ص۶۸۹
۴- ورنر یگر؛ پایدیا، ترجمه محمدحسن لطفی، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، صص ۲۲۷-۲۲۶
۵- برتراند راسل، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، کتاب پرواز، ۱۳۷۳، ج۱، ص۳۵
۶- شرف الدین خراسانی، نخستین فیلسوفان یونان، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰، ص۴
۷- محمد ضیمران، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، انتشارات هرمس، ۱۳۷۵، ص۵۵
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید