سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

۴جنگ و یک انتخابات


۴جنگ و یک انتخابات
خاورمیانه به مفهوم واقعی در سده ای که گذشت، منطقه آشوب و بی ثباتی و جنگ بوده است. در آغاز قرن میلادی جدید، این بی ثباتی و جنگ شدت یافت. از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۸ در کمتر از ۷ سال، ۴ جنگ مهم در همین منطقه رخ داد. سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳، قشون کشی اشغالگران آمریکایی به افغانستان و عراق، و سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۸ جنگ افروزی رژیم اشغالگر صهیونیستی علیه حزب الله لبنان و دولت مردمی حماس در غزه. ۴ جنگ در ۷ سال برای یک منطقه اتفاق کوچکی نیست و نشان می دهد خاورمیانه آبستن حوادث بزرگ و دوران سازی است که مستکبران و طواغیت اصلی دنیا را به تلاطم درآورده تا با دستکاری و اختلال در روند حوادث دوران ساز، مسیر آن را منحرف کرده و تغییر جهت دهند. یک طرف، جبهه بزرگ اسلامگرایی با محوریت ایران است که جنبش دموکراتیک مقاومت اسلامی را در جای جای منطقه و به کمک ملت ها پمپاژ می کند و در طرف مقابل، ماشین رزم چندجانبه مستکبران است که میلیتاریسم عریان را در کنار سیاست اختناق و سرکوب برخی سران مرتجع و جنگ نرم اطلاعاتی-فرهنگی برای متفرق کردن جبهه مقاومت اسلامی و از هم پاشی آن به کار گرفته است.
ما ملت ایران در منطقه ای زندگی می کنیم که ناامنی، تهدید، بی ثبات سازی، جنگ افروزی و تهاجم حرف اول را در آن می زند. در چنین منطقه ای اگر هم جنگ طلب نباشی- که ملت و حاکمیت ایران نیست- باز هم باید برای صلح و امنیت جنگید.
برای نجنگیدن و جنگ نداشتن باید جنگید. و برای نجنگیدن و متحمل هزینه های جنگ نشدن، باید روحیه سلحشوری و تهاجمی و مقتدرانه داشت. به تعبیر قرآنی «دشمنان باید در شما شدت و قدرت و استحکام را حس کنند». آنها که می گویند برای صلح و امنیت و آرامش باید از اقتدار و عزت و جدیت و استحکام در عرصه سیاست خارجی دست شست، یکبار پیش از این منطق خود را پیش چشم همه انظار محک زده اند. مشی نرم و منفعل و از موضع ضعف آنها نه تنها میلیتاریست های مهاجم را رام نساخت بلکه گستاخ تر و هارتر کرد تا آن جا که التماس مذاکره از سوی برخی از همین سیاستمداران منفعل، با برخورد نخوت بار طرف آمریکایی در آن سال ها مواجه شد. اما دیپلماسی پیشرو، مقتدرانه و تهاجمی امروز دولت ایران باعث شده همان طرف آمریکایی درخواست «مذاکره بزرگ» - بر سر مسائل مختلف خاورمیانه از عراق و افغانستان تا لبنان و فلسطین در کنار ماجرای هسته ای- را به ایران ارائه دهد.
بر سر فناوری هسته ای، همان دولت هایی که می گفتند حق ندارید به فعالیت های ماقبل غنی سازی هم ادامه دهید چه رسد به فعالیت ۵۰ سانتریفیوژ در حد تحقیقات دانشگاهی، امروز پیغام می دهند فعالیت نیمه صنعتی ۷ هزار سانتریفیوژ شما را می پذیریم، شما هم توافق کنید که سانتریفیوژها را بیش از این توسعه ندهید. یک روز میلیتاریست ها با اشغال عراق و افغانستان- و با وجود این که از سرویس ویژه دولت اصلاح طلب وقت برای سرنگونی طالبان بهره گرفته بودند- ایران را در محور شرارت قرار می دادند و تهدید به حمله می کردند اما امروز همان رژیم میلیتاریست که فقط رونمای آن به اقتضای ضرورت ها و اضطرارها تفاوت کرده، منافقانه دعوت می کند که بیایید بنشینیم برای مشکلات حاد به ویژه در افغانستان و نیز عراق چاره اندیشی کنیم! در روزگار سابق، آمریکایی ها توانسته بودند ناامنی و بی ثباتی را نه فقط در عمق مرزهای ما بلکه در پایتخت (آشوب های تیرماه۷۸) و در میان طیف هایی از مجلس و دولت رسوخ دهند.
فرض بر این بود که در روزگار کلید خوردن پروژه خاورمیانه جدید و کشورگشایی های مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی می توان ایران را از درون درگیر و مشغول خود کرد و در یک دوره ۴ تا حداکثر ۸-۷ ساله پیروزی در جنگ جهانی چهارم را در تهران و بغداد و تل آویو و دمشق و بیروت جشن گرفت. در همان روزهای آغازین حمله به افغانستان بود که جیمز وولسی رئیس وقت سازمان سیا اعلام کرد جنگ جهانی چهارم در خاورمیانه آغاز شده و بیست و چند کشور اسلامی باید فتح شده و منطقه دگرگون شود. همان روزها بوش با تبخترتمام آغاز دور تازه جنگ های صلیبی را اعلام کرد. درست در همان روزگار بود که طیفی از نفوذکردگان در حاکمیت جمهوری اسلامی با صدای بلند اعلام کردند مسائل خاورمیانه و فلسطین و لبنان و عراق و دیگر مسلمانان به ما چه. تا توانستند کوشیدند پشت جنبش های مقاومت را در اوج فشارها و تهدیدها و محاصره ها خالی کنند و در کنار آن، هرجا که شد به آمریکا و انگلیس سرویس دهند. و آنچه در نهایت این داد و ستد یکسویه برای ملت ایران ماند، بدهکاری و بی اعتباری و تهمت شنوی و تهدیدشدن بیشتر از سوی مستکبران بود که طمع کرده بودند بی ثباتی را به درون مرزهای ایران بکشانند.
بیخود نبود آقای بوش از فرقه و حلقه ای سیاسی در ایران نام برد و صراحتاً اعلام کرد که از آنها برای مهار بنیادگرایان اسلامی حمایت می کند. این طیف سرویسی را به هیئت حاکمه جنایتکار و سلطه جوی آمریکا می دادند که ارزشمندتر از قدرت نظامی و اقتصادی و اطلاعاتی این ابرقدرت بود. آنها تبدیل به «تکیه گاه» برای «اهرم» فشار آمریکا شده بودند تا شاید بتوان ستون مقاومت را در ایران از جا کند یا از درون دچار آشفتگی و فروپاشی کرد. فشار از بیرون، اگر بر تکیه گاه این طیف «آمریکاپسند» قرار نمی گرفت هیچ تأثیری نمی توانست بگذارد اما با وجود اینها دشمن طمع کرده بود هجمه و فشار خود را بومی کند و دومینوی فتح خاورمیانه را از طریق سقوط ایران، با موفقیت به پایان رساند.
اما اشغالگران آمریکایی و صهیونیستی در آن ۴ جنگ بزرگ شکست خوردند چون ملت و رهبری در ایران صفحه زرینی از مقاومت پیروز را رقم زدند. این پایداری پیروز اثر خود را در مقاومت لبنان و فلسطین گذاشت و پیروزی های بزرگ را در جنگ ۳۳ روزه و ۲۲ روزه رقم زد. از آن سو متحدان ایران در انتخابات های مختلف عراق و فلسطین و ترکیه روی کار آمدند و حالا وضعیتی شده که روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال در جمع بندی تحولات خاورمیانه اذعان کند «ایران در حال پر کردن جای آمریکا در هر جای خاورمیانه است که کاخ سفید مجبور می شود از آن عقب نشینی کند... دولت لبنان که اکنون در صف کشورهای طرفدار آمریکاست با انتخابات پیش رو به کشور طرفدار ایران تغییر موضع خواهد داد... تهران دست به یک بازی صبورانه زده است. هر کجا که امکان داشته باشد این کشور مصمم است اهداف خود را از طریق امکانات سیاسی از جمله انتخابات دنبال کند. در حالی که گروه های طرفدار آمریکا به دلیل ضعف واشنگتن دلسرد شده اند، تهران امیدوار است متحدان این کشور در انتخاباتی که قرار است در سال جاری در افغانستان، لبنان، فلسطین و عراق برگزار شود، پیروز شوند... پیام ایران ساده است: ابر قدرت آمریکا در حال افول است. آنها در حال رفتن هستند و ما در حال آمدن. این مضمون تبلیغات خمینیستی است».
در چنین فضایی است که گزارش اخیر روزنامه جروزالم پست مفهوم عمیق تری پیدا می کند «منابع موساد می گویند نتایج بررسی ها و مطالعاتی که از داخل ایران می رسد، مؤید احتمال پیروزی احمدی نژاد در انتخابات آتی است اما در هفته های اخیر انتقاد به رویکردهای تندروانه وی در سیاست خارجی به ویژه درباره اسرائیل از سوی رقیبان اصلاح طلب او افزایش قابل ملاحظه ای یافته است». انتخابات ایران برای دستگاه های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس، حکم مرگ و زندگی دارد. آنها آن قدر پر توقع نیستند که آرزو کنند دولت دست نشانده آنان روی کار آید اما ناچارند امیدوار باشند دولتی ضعیف و منفعل روی کار آید. در این میان برخی عناصر سیاسی مشکوک تصویری فراتر از ضعف و انفعال را به نمایش می گذارند همچنان که یک عضو مشترک مشارکت و مجاهدین اخیراً با بیان اینکه «انتخابات ایران مهم ترین انتخابات سال ۲۰۰۹ و واجد تأثیرات جهانی است» از لزوم امدادرسانی به باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا خبر داده و می گوید «انتخابات ایران می تواند به تقویت بنیادگرایی ]لفظ جعل شده از سوی اتاق فکرهای سیا و ناتوی فرهنگی[ و یا تقویت صلح و روش های دموکراتیک همچون دوره خاتمی منجر شود. امروز نباید فقط به دنبال نجات ایران باشیم چرا که شاید انتخابات، نجات منطقه را نیز در بر داشته باشد. البته با آمدن آقای اوباما این فضای بین المللی ایجاد شده اما او به تنهایی نمی تواند کاری از پیش ببرد مگر آن که در منطقه جریان های بنیادگرا کنترل شوند»!
اینها چراغ سبزها و پالس های کاملاً روشن به سمت هیئت حاکمه سلطه جو، تجاوز طلب و میلیتاریست آمریکایی است و ثابت می کند نامزدی و نشان شدگی جریان مذکور از سوی دولت بوش بی جهت نبوده است. اکنون هم هیئت حاکمه آمریکا فقط گریم خود را- به اضطرار- عوض کرده وگرنه دموکرات ها کمتر از جمهوری خواهان، در دنیا جنگ افروزی و کودتا برپا نکرده اند.
بحث ها و نقدهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در تبلیغات انتخاباتی نامزدها جای خود را دارد اما فراتر از همه این بحث ها باید توجه داشت که قلمرو امنیت ملی، بیش و پیش از همه این مباحث ضرورت دارد و این قلمرو باید مصون و محفوظ بماند. ملت در این میان تفاوت امنیت و عزت و اقتدار و استقلال را با نا امنی، طفیلی گری، گدایی محبت مستکبران و خوش رقصی های بی حاصل برای آنان می فهمد. به قول حکیم بزرگ «اگر فلسفه باید، فیلسوفی باید و اگر هم فلسفه نباید، باز هم فیلسوفی باید». ما در عرصه سیاست خارجی بخواهیم یا نخواهیم، باید که مقاومت و اقتدار پیشه کنیم؛ طرفدار پیشرفت و گسترش قلمرو نفوذ باشیم یا طالب امنیت در مرزهای خود.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید