چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


آتشکده ماربین اصفهان و ایزد شیر ـ اژدهاوش آن


آتشکده ماربین اصفهان و ایزد شیر ـ اژدهاوش آن
نام کهن منطقه اصفهان در منابع آشوری پاشری آمده است که صور مختلف آن را می توان به معنی پایگاه خدای شیروش (نین گیرسوی سومریان)، موجود چالاک، موجود سه پا (خر سه پای مقدس زرتشتیان، خر دّجال) و موجود خرد کننده گرفت. بر این پایه مسّلم می نماید معنی لفظی ظاهری نام ماربین یا مارا بین نیز باید سبب گریده باشد که اصفهان محل دجّال (کشنده، خدای معاند و دغل کار) و خردّجال (دّجال بزرگ) یعنی معادل سامی اژی- دهاک (اژدها - گزنده) به شمار آید. می دانیم هر دوی دجّال و اژی دهاک در اساطیر ادیان موعودهایی به شمار آمده اند که در روز رستاخیز بر ضد منجی واقعی بوده و مقدم بر وی قیام خواهند نمود. از سوی دیگر اگر لغت دجّال را با دجله (ادیکلات یعنی ساحل فراخ=عراق) و دجیل (دجله کوچک= عراق عجم) و حواشی زاینده رود اصفهان (پارتاکانای کهن یعنی منطقه رودباری) ارتباط دهیم به خطا نرفته ایم. می دانیم که گروهی ماربین را با خود زاینده رود مارشکل مقابله نموده اند. در احادیث شیعیان از دو دجّال صحبت شده و با یهودیه اصفهان (جی، به لغت ایرانی علی القاعده یعنی کشتارگر) مربوط گردیده اند و بر این اساس دّجال، خداوند بخش شهرجی اصفهان معنی می دهد. این ایزد با ایزد کوره آتش یعنی نین گیرسوی بسیار وحشت انگیز سومریها مطابقت پیدا می کند که مطابق اساطیر بابلی سری شیروش مانند خدا داشت بخش پایین بدن او به عقاب طوفانی (اژدهایی بالدار) منتهی میشد و در دو سوی او شیرانی وجود داشت.مسلم به نظر میرسد صفات نان دهی و سود رسانی و کوه مانندی دجّال بزرگ از ترجمه عامیانه اجزاء نام نین(نان)- گیر (گرفتن، کوه)- سو (سود) عاید گردیده است. لابد از اینجاست که در اساطیر زرتشتی موضوع نبرد قهرمان ایرانی به نام آذر (یعنی آتردادات/ گرشاسپ منجی ایرانیان) و اژی دهاک (نین گیر سو، ایزد کوره آتش) پدید آمده است. به نظر میرسد در نام اژی دهاک (مار گزنده) جزء دهاک (گزنده) در حالت مستقل همان گیرتاب لولو سومریان (مرد –عقرب) بوده باشد که مطابق تصاویر باستانشناسی در نزد بومیان فلات ایران خصوصا در آراتتا (جیرفت) پرستش میشده است. می دانیم مسیحیان موعود پرست نیز باور اژدهای دجال روز بازپسین را به شکل غسل تعمید یافته اش از ملل ایرانی و بابلی به عاریت گرفته اند. در فرهنگ جدید عربی – فارسی ‏منجدالطلاب و فرهنگ لاروس معانی‏لغت دجال چنین آمده است: «آب طلا، گروه بزرگ انبوه ، دروغگو ، فریبنده‏ لقب مسیح کذاب که در آخرالزمان‏ظهور کند». معنی آب طلا (زرین)، نام دجال را با زروان (ایزد پیر و زرین زمان= سیمرغ- زال زر اساطیری) پیوند می دهد. در کتاب پهلوی شهرستانهای ایران بنای جی (اصفهان) به سکندر گجسته نسبت داده شده است. از نام سکندر لابد در اینجا سک- اندر یعنی سگبالدار آسمانی یعنی تهمورث (تخموروپه= سگبالدار نیرومند و دم دراز) و نین گیرسو مراد گردیده است. جالب است که خود نام تخموروپه (تهمورث) با توتم پارس یعنی پلنگ متصف به سگبالدار مربوط است. به عبارتی یعنی اسم نین گیرسو هیئت سومری نام پارس/تخموروپه یعنی نیای اساطیری پارسها است. الهه همسر نین گیرسو یعنی بابا (الهه پوشیده) نیز در فلات ایران پرستش میشده است که می دانیم نامش به صورت بی بی شهربانوی اساطیری به عنوان همسر امام حسین وارد مدار روایات شیعیان شده است. لابد خود نام حسین در این باب به وساطت نام هوشنگ (کاشف آتش و حامی کشاورزی) از نام نین گیرسو اخذ شده است چه نام همسر هوشنگ یعنی گوزگ دقیقاً مترادف الهه بابا (بی بی شهربانو) است.از سوی دیگر در غرب فلات ایران خدای هوریانی مشابه نین گیرسو یعنی زروان به صورت پیر شالیار نزد مردم اورامانات کردستان بر جای مانده است . این نام و سنت بی شک بازمانده از زروانیان کهن منطقه هستند.
صادق هدایت در فرهنگ عامیان مردم ایران موضوع باور ظهور خردجال از اصفهان را چنین آورده است:
خردجال: دجال پالانی دارد که هر شب می دوزد و صبح پاره میشود, روزی که دنیا آخر میشود خردّجال (دّجال بزرگ) از چاهی که در اصفهان است بیرون می آید هر مویش یک جور ساز میزند, از گوشش نان یوخه میریزد و به جای پشگل خرما میاندازد, هرکس به دنبال او برود به دوزخ خواهد رفت. مطابق کتاب مجمع النورین: از همه الاغها بدتر خر دجال است که ملعون روز خروجش بر آن خر سوار میشود. رنگ آن خر سرخ است, چهار دست و پایش آبی است, سر و کله او به قدر کوه بزرگی میباشد, پشت او موافق سر اوست. گامی که برمیدارد نزدیک شش فرسخ را طی میکند. این روایت زبدة المعارف بود. از موی مکار صدای ساز به گوشهای مردم میرسد, سرگین که می اندازد انجیر و خرما به نظر می آید, قد خود دجال بیست ذرع است, در فرق سر دو چشم دارد و شکاف چشم ها به طول و درازی اتفاق افتاده, یک چشم او کور است, صورت دراز و آبله بر صورت دارد.
لغتنامه دهخدا دجال را چنین معرفی میکند:
دجال . [ دَج ْ جا / دَ جا ] (اِخ ) مردی کذاب که در آخرالزمان ظهور کند و مردم را بفریبد کنیت او ابویوسف است . رأس الکفر. (منتهی الارب ). مطموس العین . (منتهی الارب ). مسیح کذاب که در آخر زمان آید. نام مردی از یهود که در آخر امت اسلام بیرون آید و دعوی کند. صاحب منتهی الارب گوید: اشتقاقش از: دجل البعیر؛ اندودن به قطران عم جسمه بالهناء لانه یعم الارض است ، یا از دجل به معنی کذب و احرق و جامع و قطع نواحی الارض سیراً، و از تدجیل ، غطی و طلی بالذهب لتمویهه بالباطل او من الدجال لذهب او لمائه لان الکنوز تتبعه او من الدجال الفرندالسیف ، او من الدجالة للرفقه العظیمه ، او من الدجال للسرجین لانة ینجس وجه الارض ، او من دجل الناس للقاطهم لانهم یتبعونه . دجال در روایات اسلامی شخصی است که پیش از ظهور مهدی موعود (امام قائم ) یا مقارن اوایل عهد او ظهور می کند و در دوره ٔ چهل روزه یا چهل ساله دنیا را پر از ظلم و جور و کفر می سازد تا مهدی او را دفع کند و دنیا را دوباره از عدل و داد پر کند. ظهور او مانند ظهور سفیانی و دابةالارض یکی از علائم آخرالزمان شمرده شده است . در باب نام اصلی و محل اقامت و محل ظهور وی اقوال مختلف است . گویند مردی است یک چشم که از مادری یهودی به دنیا آمده است و در جزیره ای به صخره ای بسته شده ، در آخرالزمان در هنگام عروض یک قحطی شدید در حالیکه بر درازگوشی سوار است و همراه خویش آب و نان فراوان دارد از خراسان یا کوفه یا محله ٔ یهودیه ٔ اصفهان ظهور و ادعای خدایی می کند و بسبب عجایب و خوارق بسیار که با او هست ، بسیاری به او می گروند. سرانجام بدست عیسی مسیح یاپس از ظهور مهدی بدست وی کشته می شود. دجال کمابیش مطابق مسیح کاذب یا ضد مسیح است در روایات یهود و نصاری ، که پیدا شدن او و مبارزه ٔ مهدی و مسیح با او تجسم فکر مبارزه نهائی بین خیر و شر و غلبه ٔ نهایی یزدان بر اهریمن است و ظاهراً از ادیان ایرانی وارد عقاید یهود شده است . (از دایرةالمعارف فارسی ). در قاموس کتاب مقدس آمده است که : این کلمه در جایی دیگر جز در رساله ٔ یوحنا یافت نمی شود و مقصود ازو کسی است که بامسیح مقاومت و ضدیت می نماید و مدعی آن باشد که خود او در جای مسیح میباشد و در رساله ٔ اول یوحنا می گوید«و هر روحی که عیسی مجسم شده را انکار کند از خدا نیست اینست روح دجال که شنیده اید که او می آید و الان هم در جهانست «و نیز می گوید»: دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند و آن دجال است که پدر و پسر را انکار می کند.
ماربین را می توان به معنی منسوب به دو مار کشنده یا بسیار درخشان گرفت. اگر جزء مارا در نام مارابین را آرامی بگیریم، مفهوم آن دو قدیس یا قدیس درخشان خواهد شد. بنابراین به پای اسطوره هاروت (حائورون ایزد آموری چاه) و ماروت (مرتو، ایزد آموری وحشی جنگ و کشتار) کشیده میشویم که نزد ایرانیان و مردم بین النهرین تصور میشده است که اینان در هیئت هاروت و ماروت یا در اصل همان حائورون و مرتو در چاهی در بابل آویزان هستند. حائورون (ایزد وحشتناک جهان زیرین) در رابطه با مارگزیدگی و عشق به یک الهه است که از او در باره مارگزیدگی کمک خواسته است. در اساطیر اسلامی هاروت و ماروت نیز به رابطه عشقی الهه زهره با هاروت و ماروت اشاره شده است. در باب مارتو نیز به رابطه عاشقانه وی با الهه ای سخن رفته است. از این میان نامهای معادل ماروت و شیپاک کاسیان با مردوک خدای ماروش بابلی مطابقت دارند که این ایزد معروف بابلی به نوبه خود با ایزد خورشید و جنگ آریائیان یعنی مهر (در معنی کشنده) یکی میگردد که در تصاویر باستانی مهری برجای مانده در مراسم قربانی گاو توسط وی، حضور دو مار را شاهد هستیم . در جوار جنوب غربی اصفهان ایزد قربانی کننده گاو عیلامیها شیموت (قاصد نیرومند خدایان) بوده است. از سوی دیگر خود نام اصفهان در معنی جایگاه پرستش توتمی سگسان-گربه سان یاد آور ایزد بابلی نین گیرسو (ایزد کوره آتش) است که سمبل او یک عقاب شیرسر به همراه دو شیر است. این ویژگی در اساطیر ایرانی مختص زروان یعنی ایزد بزرگ سیمرغی هوریان غرب ایران کهن است. می دانیم خود لغت هوری در زبان ارامنه به معنی منسوبین به ایزد آتش است. بر این اساس شهر اردشیر جانب ماربین (در معنی جنگجوی درخشان) را می توان به معنی شهر شیر مقدس (نین گیرسو) گرفت. جالب است که مطابق اساطیر ایرانی کاوه آهنگر (آهیگر روایات یهودیان ایرانی به معنی اخگر= آترادات /گرشاسپ/رستم/آذربرزین) از اصفهان (محل ایزد شیروش)علیه اژی دهاک (=مردوک) یا همان ضحاک(= آشور) قیام نمود. پیداست نام اصفهان/سپاهان (سپادانه= جایگاه ایزد شیر-سگسان) در این باب با کاسپیانه (یعنی سرزمین سگساران مازندران) یکی گرفته شده است. از روی معنی لفظی همین سرزمین کاسپیانه (سگپرستان) است که رستم سگستانی و سیستانی به شمار رفته است. در اساس آترادات (مخلوق آتش، آذربرزین) پیشوای آماردان همان رستم/گرشاسپ اساطیری به معنی در هم شکننده ستمگران است که نخستین پیروزی بزرگ ایرانیان را بر غارتگران قرون و اعصار آشور بر ایران با پیروزی بر آنها در پای حصار شهر آمل مازندران رقم زد و بنای ایران مستقل را نخستین بار در تاریخ پی ریخت. در واقع سرزمین اسطوره –افسانه باور ما ایران پایگاه نگهداری باورهای کهن و ملغمه و تو در توی شده پیشینیان است که به در مقیاسی بسیار گسترده باعث خرافه زدگی مردم ایران شده وصد البته عقب ماندگی از قافله تمدن گردیده است. ما خواسته یا ناخواسته با غوطه خوردن در دریای اساطیر و با ریشه یابی این باورهای عقیدتی دیرینه و کهنه شده در واقع به نوعی کار نجات غریق فرهنگی و دینی مشغول هستیم.
به هر حال نام ماربین در اساس در عهد تسلط فرهنگ ایرانی به صورت مهرابه و آتشکده مهر یا میرو در معنی ایزد درخشان خورشید به کار می رفته است که خود با توتم شیر در پیوند بوده است. از گفتار حمزه اصفهانی در باب نام و نشان آتشکده های منطقه اصفهان به وضوح بر می آید که در نامک شهر اردشیر جزء شهر اشاره به نام یک خدای شیروش بین النهرینی یا عیلامی است چون در نامهای آتشکده های زروان اردشیر و مهر اردشیر جزء اول بیانگر نام یک خداست. بنابراین اگر شهر را جایگزین شده کلمه شیر بگیریم که با هر سه خدای آتشکده های اصفهان در خبر حمزه اصفهانی یعنی نین گیرسو شیر سر و زروان شیر سر و مهر در ارتباط است به خطا نرفته ایم. گرچه در کتاب حدودالعالم شهرستان (شهر) نام اصلی یکی از دو بخش شهر اصفهان ذکر شده است. نام بخش دیگر جهودان (=جی) آمده است. به هر در اینجا حال نام کهن بخش کهنی از شهر اصفهان به صور گابه و گبی به معنی آتشکده بوده است. چون این کلمه در نام محلی ویرانه آتشکده آذرگشنسب شهرستان مراغه یعنی کائین گبه (آتشکده پادشاهان) نیز مشاهده میشود. مسلم به نظر میرسد اصل آن از بومیان سومری غرب ایران باشد چه در زبان سومری خدای آتش، گیبیل نامیده میشده است. علی القاعده حرف "ل" ساکن آخر آن در تلفظ حذف گردیده است. اکدی ها نام این ایزد آتش را گیرائو (گیرا) می نامیده اند که به نظر میرسد مأخذ اصلی نام گبر (گُور) و گوران باشد. به سبب تحقیر آمیز بودن این نام از عهد باستان، مغان عمداً در عهد اقتدارشان آن را در باب خویش مورد استفاده قرار نمی داده اند.
از مورخین و جغرافیا نویسان قدیم، برخی راجع به آتشگاه اصفهان مطالبی نوشته اند. از آنجمله «ابن خردادبه» در قرن سوم هجری در کتاب « المسالک والممالک » می گوید: در قریه مارابین، قلعه ای از بناهای طهمورث (=پلنگ بالدار نیرومند، زروان/نین گیرسو) موجود است و در آن آتشکده ای است.
« حمزه اصفهانی » در قرن پنجم هجری در ذکر پادشاهی کی اردشیر ( وهو بهمن اسفندیار گشتاسب ) می نویسد که وی در یک روز سه آتشکده بنا کرد: آتشکده شهر اردشیر در جانب قلعه ماربین ( این آتشکده با محل فعلی آتشگاه که در بلوک ماربین واقع است تطبیق می کند ) دوم آتشکده زروان اردشیر در قریه دارک از رستاق خوار(برخوار فعلی)، سوم آتشکده مهر اردشیر در قریه اردستان. [ تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء. تألیف حمزه اصفهانی. چاپ برلین.]
« ابن حوقل » از جغرافیا نویسان مشهور قرن چهارم هجری، در وصف آتشگاه اصفهان در کتاب معروف خود « صورة الارض » چنین می نویسد: ماربین در مغرب اصفهان واقع شده ... در این بخش، تل بزرگی است مانند کوه که بر روی آن قلعه ای بنا شده و بر آن آتشکده ای است که می گویند آتش آن از آتش های ازلی قدیم است. مراقبین این آتش و دربانان آن از زرتشتی ها می باشند که همه ثروتمند و متمولند.... [ صورة الارض. تألیف ابن حوقل. چاپ لیدن هلند ۱۹۳۹ . ترجمه محمد صدرهاشمی. ص ۳۶۵ ]
« مافروخی » مورخ اصفهانی قرن پنجم در رساله « محاسن اصفهان » در فصلی که از بزرگان اصفهان نام می برد، از بنای آتشگاه به نام ( دژ ماربین ) نام برده است و بانی آن را « مهر یزدان » ملکی از ملوک طوایف ناحیه لنجان اصفهان معرفی می کند و می نویسد: " دژ را بر بالای قلعه ماربین، او بنیاد نهاد". [ ترجمه محاسن اصفهان. به اهتمام عباس اقبال. چاپ تهران.]
« مسعودی » در« مروج الذهب » در قرن چهارم هجری، این محل را یکی از هفت معبدی می داند که از آن بت پرستان بوده و برای پرستش آفتاب و ماه و پنج ستاره مهم دیگر، تفویض شده: " دومین این معابد، در قله کوهی موسوم به ماراس ، نزدیک اصفهان واقع است و در اینجا بت هایی منصوب بوده تا اینکه پادشاه یوستاسف ( گشتاسب ) زمانیکه دین مجوس را قبول کرد، از آنجا حرکت داد و این محل را به آتشکده تبدیل نمود. معبد مزبور در سه فرسخی اصفهان واقع است و هنوز هم مجوسان، این معبد را احترام می نمایند."
« حمدالله مستوفی قزوینی » مورخ شهیر سده هشتم هجری نیز در کتاب « نزهةالقلوب » اشاره موجزی به این محل کرده است. در ذکری که وی از اسامی بخش های استان اصفهان می کند، عبارت زیر درخور توجه است: " بخش دوم، ماربین است که ۵۸ روستا را دربر می گیرد ... در این بخش، قصری برپاست که شاه طهمورث دیوبند بنیاد نهاد. آن را آتشگاه می گفتند و همینجا بود که بهمن، فرزند اسفندیار، یک معبد آتش برافراشت."
مشخصات آتشکده اصفهان :این معبد ویران در قله حقیقی کوه آتشگاه واقع شده است و ارتفاع عمارت آن حدود ۴ متر و قطر آن نیز قریب ۴ متر می باشد . شکل عمارت هشت گوشه بوده و با خشتهای بزرگ ساخته شده است . طاق این بنا گنبدی است که قسمت زیادی از آن خراب شده است . بنای مزبور ، هشت درگاه در جهات مختلفه دارد . دیوارهای خشتی طرفین این درگاه ها که طاقی روی آنهاست ، ستونهایی بر این معبد تشکیل داده اند.
در زیر این بنا ، اساس یا پی مصنوعی دیده نمی شود و عمارت را مستقیما" روی سنگهای طبیعی بنا گذارده اند . در وسط بنا یک بر آمدگی دیده می شود که احتمال می رود محلی بوده است که مجمره ی آتش قرار داشته است .
علاوه بر عمارت معبد ، بقایای بعضی عمارات که در اطراف آن بوده دیده می شود ولی قدری پایین تر از خود معبد است و طرف شرقی و شمال شرقی قله کوه را متصرف است . پی عمارت های تخریب شده ی دیگری نیز در دیگر جهات دیده می شود که ظاهرا" این مجموعه حالت یک دژ را داشته است . احتمال می رود که این عمارت ، محل زندگی مغان و یا مخزن خود معبد بوده است . در مورد پیشینه تاریخی این بنا ، سند محکم و معتبری وجود ندارد ولی اکثر مورخین و محققین آن را به اردشیر دراز دست از شاهان هخامنشی که از۴۲۵ تا ۴۶۵ قبل از میلاد سلطنت داشته است ، نسبت می دهند .عده ای نیز این معبد را به ایام ساسانیان و عهد پیروز پسر یزدگرد ( ۴۵۹ تا ۴۸۴ میلادی ) نسبت می دهند.
علی مفرد


همچنین مشاهده کنید