چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

دولتمردی یا روشنفکری


دولتمردی یا روشنفکری
با توجه به طرح مجدد رابطه سیاستمدار و روشنفکر از سوی اندیشمندان محورهای زیر عرضه می شود.
۱) تجربه شریعتی در مجموعه آثار چهار قسمت دوم در مورد اینکه روشنفکران تجربه خوبی در حکومت کردن ندارند برایم سخن قابل تاملی است. شریعتی در این نظر جدید نظریه دموکراسی متعهد را پس گرفته است. البته دولتمردی با سیاستمداری فرق دارد.
وی در نهایت وظیفه روشنفکر را آگاهی دادن به متن جامعه دانسته است.
۲)در دنیای مدرن تقسیم کار پذیرفته شده است. تقسیم کار را باید ارج نهاد. ممکن است افرادی انسان هایی با توان متفاوت باشند یعنی دانشمند، روشنفکر، سیاستمدار، دولتمرد یا استراتژیست.
اما چنین انسان هایی در عمل بسیار کم هستند. در این مورد تجربه تیم های حکومتی در کشورهای غربی بسیار جالب توجه است، که افراد با توجه به ظرفیت هایشان به کار گرفته می شوند.
۳) اما مساله مهم تجربه نگارنده است.
رهبران حزبی که توان تئوریک قوی دارند، چندان کارایی ندارند، در عمل در مجادلات نظری درگیر می شوند و از کارایی عملی بازمی مانند البته در این مورد استثنا هم وجود دارد. به طور کلی سیاستمدار باید در وهله اول دارای توان شخصی، توان اجرایی و فهم تئوریک و بعد توانایی تئوریک باشد. اما همین سیاستمدار در مقام دولتمرد باید توان اجرایی بالاتری نسبت به توان تئوریک داشته باشد.
۴) تجربه بعدی مهم تر نگارنده دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی است که موضوع بحث اصلی آن مصاحبه بود. آقای خاتمی توان طرح تئوری، توان اجرایی و توان شخصی را برای پیگیری وظایف ریاست جمهوری در رابطه منطقی با یکدیگر قرار نداد.
ایشان در مقام حکومتی نظریه می داد اما آن را اجرایی نمی کرد. گفت وگوی تمدن ها چگونه انجام گرفت؟ منش شخصی ایشان با چانه زنی همراه نبود بلکه با اعلام موضع و اجرای قوانین کشور همراه بود.
ایشان در برابر قانون شکنی ها رفتارها عملی پیشه نکرد بلکه فقط اعتراض کلی کرد. اعتراضات معیاری بدون آوردن مصداق ها از ویژگی ایشان بود.
۵) افرادی هستند که می توانند در نقش های گوناگون موفق ظاهر شوند اما این افراد باید قدرت تعیین جایگاه خود را در شرایط متفاوت داشته باشند. البته چنین افرادی بسیار اندک هستند اما می توان رفتار تیمی داشت. جمعی با اهداف مشخص نقش ها را برای خود تعریف و معین می کنند. این گونه عمل کردن با دنیای جدید و جامعه ایران بیشتر همراهی دارد.
۶) واقعیت این است که بسیاری از تفکیک های انتزاعی و نظری با مصداق های عملی چندان هماهنگی ندارند و منجر به تنگ شدن قافیه می شوند. نسبت سیاستمدار و روشنفکر در همین تنگنا می گنجد، با توجه به اینکه سیاستمدار چندین شغل و بخش را شامل می شود و روشنفکر هم چندین تعریف دارد. در سخن گفتن درباره سیاستمدار باید گفت چه نوع سیاستمداری منظور است. مباحث عمدتاً بر سر این بوده است که با توجه به شرایط جامعه ایران چه کسی کاندیدای رئیس جمهور شود، بهتر است زیرا سیاستمدار فقط دولتمرد نیست بلکه رهبر حزب، استراتژیست ها و فعالان سیاسی هم سیاستمدار هستند. بی گمان این مشاغل سیاسی با یکدیگر متفاوت هستند و گاهی یک رهبر حزب نمی تواند دولتمرد خوبی باشد. از همین رو بهتر بود در آن مصاحبه من به جای سیاستمدار عملگرا از واژه دولتمرد استفاده می کردم و به جای واژه روشنفکر از واژه روشنفکر آکادمیسین سود می جستم.
۷) به اجمال می توان گفت معدود افرادی می توانند سیاستمدار و روشنفکر باشند اما تجربه بهتر کار تیمی است یعنی سپردن نقش ها به افراد مناسب کار صحیح تری است. به نظر می رسد به دلیل فقدان کار جمعی و حزبی واقعی، متوسل شدن ما به شخصیت در عمل باعث می شود به بحث روشنفکر و سیاستمدار به شکل غیراصولی وارد شویم. در حالی که تجربه کردن کار تیمی می تواند به این مشکل پاسخ دهد و منجر به شکل گرفتن تئوری مناسب تری در رابطه سیاستمدار و روشنفکر شود که بر محوریت فرد دور می زند.
از همین روست که به نظر می رسد جامعه ما باید به سوی دولتمردی برود که این دولتمرد بر کار جمعی و حزبی تاکید کند، جامعه مدنی را تقویت کند، عرصه های مدیریتی جامعه را متکثر و متنوع کند در نتیجه در سایه اعمال و رفتارهای جدید نظریه های جدید خلق کند و آن را ارتقا دهد. راستی چرا در غرب مدت هاست دیگر رابطه روشنفکر و سیاستمدار مطرح نیست در حالی که در اوایل قرن بیستم مطرح بود. آنان به تجربه جدیدی رسیدند، ما هم می توانیم این تجربه خودمان را داشته باشیم و تئوری مناسب برای آن خلق کنیم.
همین دغدغه است که حداقل چهار سال است نگارنده را به توجه بیشتر به تعامل رابطه عینی با تئوری سوق داده است چرا که اگر تئوری برای عمل است و هم متاثر از عمل و ارتقادهنده عمل، در غیر این صورت معیارها از مصداق ها و ایده ها از واقعیت ها دور می افتند.
در خاتمه شاید بد نباشد به این نکته اشاره کنیم که اصرار روشنفکران بر اصولگرایی آرمانی (قبل از انقلاب) و انتزاع گری (بعد از انقلاب) نتوانسته رهبران سیاسی را به سوی رفتار تیمی و حزبی رهنمون کند.
شاید از طنز تاریخ باشد که با تمام تئوری پردازی نظری مخالف شخصیت گری، هنوز در بر همان پاشنه شخص محوری می چرخد. جالب و تلخ این است که نه روشنفکر در دنیای تئوریک خود از آرمان و انتزاع پایین می آید و نه وادی سیاست و قدرت از جایگاه شخص محوری خارج می شود. شاید و این مطالبه محوری به شرط شهید نشدن مورد اعتنای روشنفکران و سیاست ورزان قرار بگیرد و آهسته آهسته اتفاقی در جامعه ما بیفتد که اتفاقی مبارک است.
یعنی مطالبه محوری که برنامه محوری و تیم محوری را به جای شخص محوری به ارمغان می آورد اگر چنین شود بحث روشنفکر و سیاستمدار در جامعه ما جای خود را به بحث رهبری تیمی یا حزبی می دهد که افراد در آن نقش مناسبی دارند و در نتیجه سیاستمدار و روشنفکر در ساخت قدرت حزبی یا مدنی جایگاه شایسته خود را می یابند.
تقی رحمانی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید