پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


رهبری سیاسی‌در جـنگ‌های مـعاصرایران


رهبری سیاسی‌در جـنگ‌های مـعاصرایران
طی دو سده‌ گذشته، چهار جنگ بزرگ به سرزمین پهناور ایران تحمیل شده است. جنگ‌هایی بس سرنوشت‌ساز که هر یک به مانند سایر تحولات و بحران‌های بزرگ اجتماعی، آثار عظیم و قابل تأملی بر آینده‌ ایرانیان و نیز اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این مرز و بوم بر جای نهاده‌اند. همه‌ این وقایع عظیم، از جنگ‌های۱۰ ساله‌ ایران و روسیه (در دوره‌ نخست) و جنگ ایران و روسیه (در دوره‌ دوم) تا جنگ ایران و انگلیس و مهم‌تر و عظیم‌تر از همه‌ آنها جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سالیان پرفرازو نشیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هر کدام در دوره‌ای خاص و بحرانی، تمامیت ارضی ایران را با مخاطراتی بزرگ و هولناک رو به رو کرده و در نتیجه، رهبران وقت کشور و نیز عاشقان راستین میهن را به چالش‌هایی جدی فراخوانده‌اند. با مروری هر چند گذرا بر رویدادهای عمده‌ دو قرن اخیر، خاصه از پی کشته شدن نخستین پادشاه سلسله‌ قاجار- آغامحمد خان- در سال ۱۲۱۱ هجری و به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه تا به امروز، بحران‌های اجتماعی مهم و سرنوشت‌سازی را مشاهده خواهیم کرد. بحران‌هایی که بی تردید اهمیت و تأثیر هیچ کدام از آنها را بر حیات سیاسی- اجتماعی امروز کشور نمی‌توان از نظر دور داشت، لیکن در مجموع- و به گواهی اغلب مورخان و کارشناسان عرصه‌ سیاست- پر‌اهمیت‌ترین و تأثیرگذارترین این وقایع را می‌باید در سیمای هراس‌انگیز این جنگ‌های بزرگ جست‌وجو کرد:
۱) دوره‌ نخست جنگ‌های ایران و روسیه [۱۱۹۳ـ ۱۱۸۰ (هجری شمسی)]
۲) جنگ دوم ایران و روسیه [۱۲۰۶- ۱۲۰۴ (ه. ش)]
۳) جنگ ایران و انگلیس [۱۲۳۶- ۱۲۳۵
(ه. ش)] / ۴ـ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران [۱۳۶۷- ۱۳۵۹ (ه. ش)] «چرا سه جنگ زمان قاجار نتیجه‌ مشابهی دارند، اما جنگ چهارم (جنگ با عراق) نتیجه‌ای متفاوت از سه جنگ گذشته به بار آورده است؟ چرا جنگ‌های زمان قاجار منجر به شکست مطلق ایران شد؟ شکستی که مشابه آن در جنگ‌های قرون گذشته نیز دیده نمی‌شود...»
حقیقت این است که یافتن هر گونه پاسخی برای پرسش‌هایی از این دست و عموماً ثمره‌ تحلیلی هر نوع نقد تطبیقی در باب سه جنگ گذشته و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، لاجرم متنی است که حجم انبوهی از تحلیل‌های تجلیلی و ستایش‌آمیز را نیز به همراه خواهد داشت. حواشی ناگزیری که به طور طبیعی متن تحلیلی نویسنده‌ کتاب حاضر نیز از آن خالی نمانده است، اما انصاف باید داد که حسن رحیمی در بهره‌گیری از ضمایم یاد شده (از ستایش و تکریم ادیبانه‌ رزمندگان جنگ تحمیلی گرفته تا ارائه‌ روایت‌هایی حماسی از صحنه‌های دفاع مقدس) کمتر از آثار مشابه به راه افراط و اغراق گام نهاده است:
«ایران در جنگ با روس و انگلیس نه تنها سرزمین‌های وسیعی را در شمال و شرق از دست داد، بلکه با پذیرش معاهدات گلستان، ترکمانچای و پاریس نفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی غرب برای
نخستین بار در کشور نهادینه شد. روحیه‌ خودکم بینی و ترس از بیگانه بر روح و جان رهبران سیاسی مستولی شد و مردم را نیز تحت تأثیر قرار داد؛ در حالی که در جنگ با عراق، کشور مهاجم به هیچ یک از اهداف اعلام شده‌ خود مبنی بر جدایی اروندرود و ایجاد کشور عربی در خوزستان و در نهایت تجزیه و انهدام نظام اسلامی دست نیافت و بر خلاف سه جنگ زمان قاجار، هیچ معاهده‌ ذلت‌باری به ایران تحمیل نشد...» ص ۱۲
نویسنده‌ کتاب حاضر، ضمن ارائه‌ تحلیلی تطبیقی و برشمردن هزینه‌ها، خسارت‌ها و نتایج جنگ‌های گذشته و قیاس منطقی آنها با دستاوردهای جنگ تحمیلی، از منظر سیاسی، اقتصادی و به لحاظ جنبه‌های روحی- روانی، نقش بارز و کتمان‌ناپذیر وقایع دوران دفاع مقدس را بر روح و روان جامعه‌ معاصر ایران با لحنی ستایش‌آمیز، اما در عین حال به دور از احساسات‌گرایی‌های سطحی مرسوم و معمول در این گونه آثار مورد ارزیابی قرار می‌دهد و از جمله می‌نویسد: «... به دلیل موفقیت ایران در ناکام گذاشتن دشمن از دستیابی به اهداف خود، زدودن اثرات سیاسی، روانی و اقتصادی ناشی از جنگ‌های پیشین که با وقوع انقلاب اسلامی آغاز شده بود، تکمیل شد. به عبارت دیگر روند هزیمت و خودباختگی ملت ایران که با شکست از روس و انگلیس آغاز شده بود، با پیروزی در جنگ تحمیلی جای خود را به فصلی جدید از خودباوری و خوداتکایی داد و نقطه‌ عطفی در تاریخ ایران به وجود آمد که آن شکاف بزرگ تاریخی را که بین ملت ایران و گذشته‌اش به وجود آمده بود ترمیم کرد و روح زخم خورده‌ ایرانی را پس از دویست سال تحقیر شدن به دست بیگانه التیام بخشید...» ص ۱۲
همچنین از جمله پرسش‌های اساسی و عمده‌ای که کتاب «از سقوط گنجه تا فتح خرمشهر» طرح می‌کند و در صدد یافتن پاسخی منطقی و تحلیلی از برای آن برمی‌آید، این است که: «گرانیگاه موفقیت ایران در جنگ با عراق و عدم موفقیت در جنگ با روس و انگلیس کجاست؟» به عبارت دیگر، در میدان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در قیاس با جنگ‌های سه‌گانه‌ پیشین، رزمندگان ایرانی به مدد کدام امتیاز ویژه توانستند به محافظت از تمامیت ارضی کشورشان نایل آیند و بر خلاف جنگ‌های گذشته- خاصه جنگ‌های۱۰ ساله‌ ایران و روسیه- حتی کوچک‌ترین امتیازی به قوای دشمن ندهند؟ «با این که در جنگ‌های پیشین، سراسر قفقاز که در طول تاریخ جزیی از ایران بود، منتزع شد؛ افغانستان که بخشی از خراسان بزرگ بود، با فشار انگلیس از ایران جدا شد، حق کاپیتولاسیون برای اولین بار به ایران تحمیل شد و کشور قدرتمند ایران مجبور شد به تجارت تحمیلی با شرایط دشمنان تن دهد و علاوه بر چشم‌پوشی از مناطق وسیعی از خاک خود نفوذ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی فاتحین را بپذیرد. اما در پایان جنگ هشت ساله با عراق، علی‌رغم حمایت همه جانبه‌ شرق و غرب هیچ‌یک از مسائل فوق تکرار نشد...» ص۱۳
البته چنین به نظر می‌رسد که نویسنده در بخش‌هایی از کتاب حاضر، برای اثبات برخی مدعیات درست و برحق خود- که اثبات‌شان به مدد براهین، استدلال‌ها و استنادات ساده‌تر، روشن‌تر و واقعی‌تری نیز امکان‌پذیر می‌توانست بود- ناگزیر به برخی ادعاهای غیر مستند و دست‌کم مشکوک دست یازیده، و از جمله در بخشی از کتاب، ضمن قیاس قدرت نظامی ایران و روسیه چنین نگاشته است: «علی‌رغم این که نام روس و انگلیس از نظر عامه‌ مردم کافی است تا حکم به قدرت نظامی آن‌ها در برابر ایران بدهند، اما علت واقعی شکست ایران در جنگ‌های زمان قاجار و به بار آمدن آن نتایج خفت‌بار را باید از زاویه‌ دیگری نگریست.» و آنگاه ادعا می‌کند که: «بررسی‌ها نشان می‌دهد قدرت نظامی روسیه در جنگ با ایران در هر دو مقطع زمانی برتری خاصی نسبت به نیروهای ایرانی ندارد.» همچنین در مقایسه‌ تجهیزات نظامی ایران و قوای متجاوز روس می‌نویسد: «سلاح و تجهیزات به کار رفته در جنگ روس و ایران توسط دو طرف از لحاظ کمی و کیفی تقریباً مشابه است. در تعداد نیروها نیز توازن منطقی و گاهی سنگینی کفه‌ ایران مشاهده می‌شود...» ص ۱۳
حال آن که در ادامه‌ این ادعا، هیچ گونه آمار و ارقام و یا مستند دقیقی برای اثبات آن «توازن منطقی» و یا «سنگینی کفه‌ ایران» به مخاطبان کتاب عرضه نمی‌کند.
نویسنده از همان ابتدا، تأکید کرده است که نقطه‌ تمرکز تحلیل تطبیقی‌اش در کتاب حاضر، «رهبری سیاسی و نحوه‌ عمل این نهاد در دفاع نظامی است» و در نهایت می‌کوشد تا «با مقایسه‌ چهار جنگ دویست سال گذشته‌ ایران» «نقش رهبری سیاسی در پیروزی‌ها و شکست‌ها» را تبیین کند، چرا که از دیدگاه وی: «تنها مسئله‌ مهم و متفاوت این دو مقطع زمانی، رهبری سیاسی ایران و نتایج تفکرات، جهان‌بینی‌ها و اعمال و رفتار کلی و جزیی این نهاد است که دو نتیجه‌ متفاوت را علی‌رغم نابرابری موجود در جنگ با عراق و برابری نسبی و گاه برتر ایران در مقابل روس و انگلیس به بار آورده است...» ص۱۴
«از سقوط گنجه تا فتح خرمشهر» شامل یک مقدمه و چهار بخش با عناوین؛ بخش اول: «کلیات»، بخش دوم: «ایران در جنگ با روس و انگلیس»، بخش سوم: «جنگ تحمیلی عراق علیه ایران»، بخش چهارم: «ناهمگونی‌های رهبری سیاسی ایران در جنگ‌های گذشته و دفاع مقدس» است که ضمایمی همچون منابع بخش‌های چهارگانه، نتیجه‌گیری و همچنین منابع و مآخذ کلی اثر نیز بر این بخش‌ها افزوده شده است. از جمله بخش‌های جذاب کتاب، روایت سقوط خرمشهر توسط قوای متجاوز انگلیس در سال ۱۸۵۶ میلادی (۱۲۳۵ ه. ش) است. نویسنده‌ کتاب «از سقوط گنجه تا فتح خرمشهر» واقعه‌ تسخیر خرمشهر را که طی جنگ‌های ایران و انگلیس و در روز چهارم مارس سال ۱۸۵۶ میلادی روی داد، به نقل از منابع مختلف تاریخی- خارجی و داخلی- و از جمله «تاریخ پانصد ساله‌ خوزستان»، تألیف احمد کسروی، «لشکرکشی انگلیس به ایران»، گرنی داد، و نیز «جنگ انگلیس و ایران»، کپتن هنت روایت کرده است. در یکی از بخش‌های مهم و کلیدی کتاب حاضر، نویسنده به علل تداوم جنگ تحمیلی [از سوی ایران] پس از عملیات بیت‌المقدس و فتح خرمشهر می‌پردازد و از جمله می‌نویسد: «ایران به دنبال صلح شرافتمندانه بود و بحث فقط آزادی خرمشهر نبود. قرارداد الجزایر باید تثبیت می‌شد و عراق مواضع روشنی در این باره نداشت و عدم عقب‌نشینی عراق از ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران و ... عدم صداقت عراق را نشان می‌داد.»
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید