جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

موسوی،اصولگرا،اصلاح طلب یا...


موسوی،اصولگرا،اصلاح طلب یا...
موسوی چه نوع شخصیتی دارد که از هر دو جبهه اصلاح طلبی و اصولگرایی می تواند رأی جمع کند و بر همین اساس به پیروزی امیدوار است. موسوی بالاخره اصولگرا است یا یک شخص اصلاح طلب و در اردوگاه دوم خرداد تعریف می شود؟
جریانی خود را اصولگرا می نامند و گروهی دم از اصلاح طلبی زده و کسانی هم معتقدند نه تماماً اصولگرا نه تماماً اصلاح طلب، بلکه اصولگرای اصلاح طلبی هستند که با هر دو جبهه اصولگرایی و اصلاح طلبی سر و سری داشته و مرتبط می باشند. از آنجا که جریان شناسی سیاسی به عنوان یکی از ضرورت های زمان کنونی برای حرکت در مسیر صحیح برای نیروهای انقلاب و طرفداران واقعی نظام دینی به حساب می آید، در این نوشتار به اختصار موضوع یاد شده مورد بررسی قرار می گیرد. شکل گیری آرایش و صف بندی سیاسی در ایران با عنوان جریان اصولگرا و جبهه اصلاحات یا جریان اصلاح طلبی، به دهه سوم انقلاب و مشخصاً به انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ و حوادث سیاسی بعد از آن برمی گردد. با انتخاب سیدمحمد خاتمی در خرداد ۱۳۷۶ به عنوان رئیس جمهور، جبهه دوم خرداد در ایران متشکل از احزاب و گروه های سیاسی و اصلاحات، در نهایت به جبهه اصلاحات تغییر نام داده شد و جریان اصلاح طلبی این گونه شکل گرفت. تا پیش از این جریان های سیاسی عمده در کشور با عناوینی چون جریان دینی، اسلامی و یا مذهبی، جریان ملی گرا، جریان لیبرال، جریان چپ مارکسیست، جریان التقاط و جریان روشنفکری نامگذاری و اصول، مبانی، دیدگاه ها و مواضع هر یک مورد بررسی و تحلیل قرار می گرفت. هر یک از این جریان ها در درمان خود دارای طیف ها و جناح های خاص بوده و بر همین اساس جریان اسلامی پیرو خط حضرت امام (ره) در سال های پایانی عمر با برکت آن عزیز سفر کرده، با انشعاب مجمع روحانیون مبارز از جامعه روحانیت مبارز، رسماً به دو جناح چپ و راست تقسیم شد. از آن تاریخ به بعد و با توجه حذف جریان های ملی، لیبرال، چپ مارکسیست و التقاط از صحنه سیاسی کشور در دوران حضرت امام (ره)، رقابت های انتخاباتی در کشور عمدتاً بین دو جناح اصلی از جریان دینی و مذهبی، یعنی جناح چپ و جناح راست انجام می گرفت و در همین راستا، انتخابات دوم خرداد سال ۱۳۷۶ در ظاهر رقابتی بود که بین آقای خاتمی عضو برجسته مجمع روحانیون مبارز و کاندیدای جناح چپ و آقای ناطق نوری عضو برجسته جامعه روحانیت مبارز و کاندیدای جناح راست انجام گرفت. پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ بود که جبهه دوم خرداد با محوریت خاتمی شکل گرفت. نکته قابل توجه اینکه در سال ۱۳۷۶ جناح چپ ابتدا قصد داشت میرحسین موسوی را به عنوان کاندیدای خود به صحنه آورد، لکن موسوی نپذیرفت و در نهایت خاتمی کاندیدای جناح چپ در آن انتخابات شد و پیروز گشت. موسوی در پاسخ به سوال اعضای شورای مرکزی سازمان مجاهدین که چرا شما در سال ۷۶ درخواست گروه های چپ را برای حضور در صحنه انتخابات رد کردید و اکنون در حالی که خاتمی اعلام حضور کرده، شما هم کاندیدای انتخابات شدید، می گوید: «علت عدم حضور در سال ۷۶ آن بود که در آن سال شخصی همانند خاتمی در صحنه حاضر بود. او شخصیتی ناشناخته بود و می دانستم که رأی آوری بیشتری دارد و مطمئن بودم که رأی خواهد آورد.
ضمن آنکه مدت کوتاهی هم از فاصله گرفتن من از قدرت گذشته بود و فرصت برای خاتمی مهیاتر بود...
بنابراین می توان گفت، جریان چپ در سال ۷۶ نظر به موسوی داشت، لکن موسوی نگران رأی نیاوردن خود بود و خاتمی را از جهت رأی آوری به دلیل ناشناخته بودن بر خود ترجیح داد.با پیروزی خاتمی در ظاهر جناح چپ پیروز صحنه انتخابات شد، لکن از همان ابتدا جبهه دوم خرداد با شعارهایی چون جامعه مدنی و سپس توسعه سیاسی شکل گرفت و مجموعه ای از حوادث و رخدادهای سیاسی به وقوع پیوست که نشان داد ماهیت جبهه دوم خرداد، بسیار متفاوت از ماهیت جناح چپ سابق و در زمان حیات حضرت امام (ره) می باشد.
یکی از این حوادث برداشته شدن و یا کم رنگ شدن خطوط و مرزهای اعتقادی : سیاسی مجموعه های اصلی جناح چپ مانند سازمان مجاهدین، دفتر تحکیم وحدت و کارگزاران با جریان هایی چون ملی گراها، لیبرالها و التقاطیون بود. بر همین اساس در جبهه دوم خرداد با گذشت زمان عناصر این جریان های مخالف نظام دینی و ولایی و خط امام (ره) وارد شده و بسیاری از رویکردها و عملکردهای جبهه یا جریان نوظهور دوم خرداد با محوریت آقای خاتمی در حوزه های مختلف و در پوشش شعارهایی چون جامعه مدنی، توسعه سیاسی و در نهایت اصلاحات، خبر از ورود به عصر تازه ای می داد که از آن عده ای با عنوان پایان انقلاب یاد کرده و افرادی چون اکبر گنجی در حاشیه کنفرانس برلین در مصاحبه با مجله اشپیگل آلمان با صراحت اصلاحات در حال انجام ایران را اینگونه تشریح کرد: «اصلاحاتی که در ایران در حال انجام است، یعنی از این پس باید خمینی را در تاریخ مطالعه کرد.» سخن گنجی نیازی به توضیح ندارد. صدها مطلب در روزنامه های دوره اصلاحات و در همایش ها، سخنرانی ها و مصاحبه ها بیان گردید که نشان می دهد جبهه دوم خرداد از اصول اساسی انقلاب و نظام دینی عبور کرده و در تلاش است تا اصول و مبانی یک نظام غیر دینی و سکولار مبتنی بر اندیشه های لیبرالیسم را در کشور تئوریزه کند. چنین رویکردی از سوی جبهه دوم خرداد با محوریت خاتمی و احزاب و گروه هایی چون سازمان مجاهدین، حزب مشارکت، کارگزاران، تحکیم وحدت، مجمع روحانیون مبارز و ... هم جریان مخالف نظام دینی در داخل کشور را برای پیوستن به این جبهه وسوسه کرد و هم دشمنان انقلاب اسلامی و در رأس آنان آمریکایی ها را خوشحال ساختو آنان را برای متوقف گشتن روند انقلاب اسلامی امیدوار ساخت.
در چنین فضایی بود که تمامی نیروها و مجموعه های معتقد به انقلاب اسلامی و نظام دینی و ولایی، جبهه ای را با عنوان جبهه منتقدین دوم خرداد و با هدف حفظ انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی در برابر جبهه دوم خرداد شکل دادند.
این جبهه به دلیل حضور تمامی نیروهای ارزشی و معتقد به انقلاب اسلامی، دیگر معادل جناح راست نبود. بنابراین پس از دوم خرداد می توان گفت، پیدایی جبهه دوم خرداد و به دنبال آن جبهه منتقدین دوم خرداد، به دوره دسته بندی جریان دینی و مذهبی به جناح چپ و راست پایان داد. جبهه منتقدین دوم خرداد، برای ساماندهی فعالیت های سیاسی و به ویژه حضور فعال در انتخابات، شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی را شکل داد و در نهایت این جبهه نام اصولگرایی را برای خود برگزید. انتخاب این نام از آن جهت بود که اساساً کسانی که در جبهه منتقدین دوم خرداد و سپس شورای هماهنگی حضور پیدا کردند، با هدف حفظ اصول اساسی انقلاب اسلامی و نظام دینی پا به این عرصه نهاده، چرا که این اصول مورد هجوم دوم خرداد قرار گرفته بود. مهم ترین این اصول عبارت است از:
۱) اسلام و جامعیت آن و پیوند آن با سیاست.
۲) حضرت امام (ره) و آرا و اندیشه های آن بزرگوار.
۳) قانون اساسی به عنوان میثاق ملی یادگار امام (ره) و شهیدان
۴) ولایت فقیه به عنوان محور اصلی نظام دینی
۵) رهبری به عنوان مصداق اصلی ولایت فقیه در این دوران.
به هر حال دوران هشت ساله جریان دوم خرداد یا جریان اصلاحات سپری شد و اصولگرایان با رأی مردم به قدرت رسیدند و جریان اصلاحات به حاشیه رفت. این جریان تصمیم گرفته از فرصت انتخابات دهم برای بازگشت به قدرت استفاده کند. همه طیف های جبهه دوم خرداد برای رسیدن به چنین پیروزی بسیج شده اند و اختلافات آن در این است که با چه کسی این پیروزی حاصل می شود.
مجموعه های افراطی و گردانندگان اصلی جریان دوم خرداد طی هشت ساله اصلاحات، یعنی سازمان مجاهدین و مشارکت بر این اعتقاد بودند که این پیروزی با خاتمی حاصل می شود. اما شخص خاتمی نسبت به پیروزی در انتخابات تردید جدی داشت فلذا با صراحت گفت: «یا من می آیم یا موسوی» خاتمی اعلام حضور کرد و پس از چند سفر استانی دریافت که رأی نخواهد داشت و بلافاصله به نفع موسوی انصراف داد و موسوی اعلام حضور کرد با این هدف که برخلاف سال ۱۳۷۶، در شرایط کنونی امکان رأی آوری او در جریان دوم خرداد، بیش از هر کس دیگر می باشد.
خاتمی در مورد موسوی می گوید: اگرچه موسوی بخشی از آرای من را ندارد، لکن آرای بخشی از جریان اصولگرا را دارد فهم این جمله بسیار مهم است. موسوی چه نوع شخصیتی دارد که از هر دو جبهه اصلاح طلبی و اصولگرایی می تواند رأی جمع کند و بر همین اساس به پیروزی امیدوار است. موسوی بالاخره اصولگرا است یا یک شخص اصلاح طلب و در اردوگاه دوم خرداد تعریف می شود؟ موسوی خود با صراحت می گوید: «اصلاح طلبی هستم که اصول را گم نمی کنم»
آیا اصلاح طلبی نه به معنای مفهوم اصلاح و اصلاحات، بلکه به معنای همین جریانی که از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ در ایران ظهور پیدا کرد و با رویکردها و عملکردهایی که داشت در مقابل آن جریان اصولگرایی شکل گرفت، می تواند با اصولگرایی در یک فرد جمع گردد؟ موسوی با صراحت می گوید به اینکه مشاور ارشد خاتمی بوده، افتخار می کند و در دوره اصلاحات هیچ دغدغه ای نداشته است و دوران آقای خاتمی را یک دوران درخشان ارزیابی می کند. این نزدیکی های موسوی نسبت به دوران اصلاحات که در آن تمامی اصول اساسی انقلاب و نظام اسلامی به چالش کشیده شد، چگونه با رویکردهای اصولگرایی قابل جمع است؟ آیا این یک تناقض نیست؟ اگر هست، چرا؟
شاید بتوان گفت، این تناقض را باید پذیرفت تا در یک وضعیت غیرشفاف از همه طیف های جامعه رأی جمع آوری کرد و پیروز صحنه انتخابات شد اگر بازیگران عرصه سیاسی چنین رفتارهای تناقض آلودی دارند، برای اهل بصیرت باید، چنین رفتارهایی خوب و درست تحلیل شود. انسان های با بصیرت باید بدانند آیا کسی که دم از حضرت امام (ره) و ارزش های انقلاب اسلامی می زند، با هر پیشینه و سابقه ای که دارد، آیا اکنون در نظر و عمل کاملاً به راه و خط امام (ره) پای بند است و الزامات حرکت در مسیر حضرت امام (ره) را می پذیرد و تبعات آن را به جان می خرد. اکنون برای همه انسان های با بصیرت و پیرو ولایت روشن است که سازمان مجاهدین و مشارکت چه نسبتی را به خط امام (ره) پیدا کرده اند. سخنان آقاجری در همدان و حمایت مشارکت و مجاهدین از این فرد، افکار و اندیشه های حداقل چهره های اصلی این گروه ها را نسبت به مسائل اساسی انقلاب مشخص می سازد. آقاجری در همدان مسائلی را مطرح کرد که به دنبال آن جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم با صدور بیانیه ای، مشروعیت دینی سازمان مجاهدین را زیر سوال برد.
چگونه است که موسوی خود را یک اصولگرا معرفی می کند، لکن در ملاقات با اعضای مرکزی سازمان مجاهدین می گوید: «انتظارم آن است که شما همگی و به طور صریح و کاملاً شفاف حمایت خود را از من اعلام کنید. از شما حمایت صددرصدی و نه بیانیه ای و روی کاغذ می خواهم و از این رو شما باید به طور جدی برای حمایت از من وارد گود شوید چرا که افکار و اندیشه های من با شما کاملاً نزدیک است و هدف نیز باید پیروزی در نظر گرفته شود.» موسوی با توجه به برخی از تردیدها نسبت به خودش از اینکه در کانون اصلاح طلبی قرار دارد یا نه، خطاب به سران مجاهدین می گوید: «اینکه برخی اعلام می کنند با شکست میرحسین به دلیل وجود خاتمی، اصلاحات همچنان زنده خواهد ماند و برای انتخابات بعدی کار خواهیم کرد به شدت اشتباه است و با شکست من کل اصلاحات شکست خواهد خورد.»
بنا بر آنچه گفته شد، موسوی هر چند به ظاهر طی ۲۰ سال از عرصه به دور بوده، لکن یک چهره همراه و پشت صحنه و در کنار خاتمی در دوران اصلاحات بوده و اکنون پیروزی یا شکست خود را پیروزی یا شکست کامل اصلاحات می داند. اصرار او بر اصولگرایی به خاطر همان جمله ای است که خاتمی می گوید، موسوی بخشی از آرای اصولگرایان را دارد و موسوی نمی خواهد به این برداشت برخی از نیروهای با سابقه انقلابی از وی که او را خط امامی می پندارند آسیبی وارد شود. بر همین اساس موسوی ترجیح می دهد حمایت عناصر و مجموعه های افراطی و ساختارشکن در جبهه دوم خرداد از وی فعلاً علنی نشود.
در همین راستا در ملاقات با عناصر سازمان مجاهدین می گوید: «من به همراهی و رفاقت با شما افتخار می کنم ولی در بعضی جاها باید با تاکتیک مناسب وارد شویم، چرا که حمایت و نزدیکی بین ما، مشکلات را زیادتر می کند، اگرچه من ابایی از همراهی با شما ندارم ولی به خاطر برخی از مشکلات موجود، فکر می کنم که این حمایت ها نباید فعلاً علنی شود، البته تصمیم گیر نهایی خود شما خواهید بود.»
به نظر می رسد مشکلی که آقای موسوی نگران آن است، مشکل از دست دادن آرای برخی از نیروهای ارزشی، اصولگرا و خط امامی در جامعه است که ایشان روی آن حساب باز کرده است. بنابراین می توان گفت موسوی از نظر استراتژی و رویکردی یک دوم خردادی است، لکن برای جمع آوری آرای نیروهای ارزشی به صورت تاکتیکی شعار اصولگرایی را نیز برگزیده است.
یدالله جوانی
منبع : پایگاه خبری دیلم


همچنین مشاهده کنید