جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

انتخابات دهم، عیار توسعه یافتگی جامعه ایرانی


انتخابات دهم، عیار توسعه یافتگی جامعه ایرانی
ایران دیگر نه تنها بواسطه رفاقت رئیس جمهورش با هوگو چاوز و پهن کردن بساط در حیاط خلوت امریکا بلکه به دلیل حال و روزی که از سر می گذراند بسیار به امریکای لاتین شباهت یافته است؛ البته بیشتر امریکای لاتینی متعلق به چند دهه پیش.
آنها که کتاب "زنده ام که روایت کنم" اثر تحسین برانگیز گابریل گارسیا مارکز را که به صورت خاطره نگارانه و مبتنی بر وقایع زندگی این نویسنده کلمبیایی نوشته است، خوانده اند می توانند ما به ازاهای متعددی از تلاطم های سیاسی امروز ایران را در این اثر بیابند. فضای سیاسی دو قطبی، بحران های اجتماعی، ضعف های اقتصادی، سرخوردگی ها و حقارت های تاریخی، دشمن بیرونی، اقتصاد نفتی، خودکامگی، دخالت خارجی، محدودیت های فرهنگی و... از جمله مصادیقی است که در هر کتاب نوشته شده درباره تاریخ معاصر امریکای لاتین با موقعیت کنونی ایران قابل قیاس است.
با وجود تفاوت های عمیقی که از جهان های متفاوت ذهنی و باورهای دینی و تمدن های مجزا ریشه می گیرد، وضعیت اجتماعی و روند توسعه سیاسی در ایران و برخی کشورهای انقلابی امریکای لاتین دستمایه های مختلفی را برای یافتن تشابهات و بررسی های مشترک در اختیار می گذارد.
شکی نیست که چنین تصاویر و موقعیت مشترکی لزوما نشان دهنده نتیجه مشترک نیست و سرنوشت و آتیه هر ملتی را مردم همان سرزمین رقم می زنند. حتی بحث جدی و غیرقابل انکار دخالت خارجی که در سده های گذشته به انحای گوناگون و به اشکال استعمار قدیم و جدید در کشورهای صاحب منابع زیرزمینی و روزمینی مشاهده شده است بازهم ما را از تعیین کنندگی فرد فرد جامعه نسبت به فرجام یک ملت دور نمی کند.
آری و نه گفتن مردم ایران تنها متعلق به ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ نبوده است. ایرانیان بارها به دکتر مصدق آری دادند ولی یک بار نه گفتن، کافی بود تا پیرمرد باهوش و بد اخلاقی که بلای جان بزرگان جهان شده بود از اوج به حضیض درآید. مردم ایران سپس چاره کار در فرو افتادن شاه و بساط سلطنت دید و یک نه بزرگ انقلابی به راه انداخت و نظامی نوین را با شعارهای مترقیانه و برخاسته از ساختار دینی جامعه پی انداخت.
بعد از آن نیز مشارکت سیاسی مردم با رنگ های سبز و قرمز به نشانه آری و نه - ولی در سطحی پایین تر از حدود کلان رژیم سیاسی - تبلور می یافت که بارزترین اشکال آن یکی در دوم خرداد ۷۶ به وقوع پیوست و دیگر در ۲۳ تیر ۸۴.
جامعه ایران در سال ۷۶ در حال پوست انداختن بود. نسلی جدید با مطالباتی تازه و بی ارتباط با داشته های پیشین ظهور پیدا کرده بود. این مطالبات از دل شکل گیری طبقه متوسطی برمی آمد که از رهگذر سیاست های موسوم به سازندگی در کشور پیدا شده بود. این قشر که شاید نتوان بطور دقیق عنوان طبقه بر آن نهاد، با پشت سر گذاشتن تلاطم های درونی و بیرونی کشور نیازهای تازه خود را مطرح می کرد. از همین رو بود که رای خیره کننده مردم در دوم خرداد ۷۶ به نحله نوپای اصلاح طلبی - و چهره ای که در آن مقطع ناشناخته و فاقد جنبه های کاریزماتیک بود - یک نه بزرگ به سیاست های احتمالی دولت ناطق نوری تلقی می شد که به صورت آری به اصلاحات تعبیر گشت.
جامعه در یک دوره هشت ساله با فضای از هر جهت متفاوتی روبرو شد و الفاظ و عبارات متجددانه و خاص جوامع مدنی در راس شعارها و دستورالعمل ها قرار گرفت. در این میان محافظه کاران که همه قدرت را از دست رفته و یا در حین از دست دادن می دیدند دست به کار شدند و با ایجاد موانع متعدد در اعمال سیاست های داخلی و تحقق شعارهای دوم خرداد و نیز مانع تراشی در حرکت رو به جلوی سیاست خارجی تنش زدایانه دولت، جنبش را به شکست کشاندند و با استفاده از نقطه ضعف چندین ساله جامعه - مشکلات اقتصادی - که تا اندازه ای تشدید یافته بود، این بار جامعه را به سمت نه ای بزرگ تر، جدیدتر و غیر قابل پیش بینی تر سوق دادند.
محمود احمدی نژاد بدون اتکا به ساختارهای حزبی و یا تشکل هایی که در موعد انتخابات پا می گیرند، با شعارهای کوبنده و اعتراضی خود نسبت به ادوار گذشته توانست یکی از نمادهای برجسته و عالی رتبه نظام را در دور دوم انتخابات به راحتی کنار بگذارد و با به دست آوردن جایگاه ریاست جمهوری زنگ خطر را برای ریش سفیدان و حلقه محافظه کاران سنتی به صدا درآورد.
موجی که شهردار وقت تهران بر آن سوار شد و به ساختمان ریاست جمهوری رسید، زاییده یک نه متفاوت و غیرقابل پیش بینی بود که هر تحلیلگری را انگشت به دهان می گذاشت. در آن مقطع جامعه ایران بی توجه به مطالبات چهار یا هشت سال قبل خود چنان بی اعتمادی بزرگی را نسبت به نامزدها و ساختارهای کلان کشور از خود نشان داد که ثمره آن به صحنه آمدن مردی شد که تمام دولت ها و عملکردهای گذشته را نفی می کرد. درواقع نفی او همان نه بزرگ ملت بود ولی مشکل کار زمانی بروز کرد که نخبگان اعلام کردند که تنها آری و نه برای تعیین سرنوشت ملت کافی نیست و این رای می بایست با کیفیت و محتوا توام باشد.
انتخاب احمدی نژاد واکنشی از سوی جامعه نسبت به ناکامی ها و ناکارامدی های قبل بوده است. تجربه برآمدن چنین دولت هایی ثابت کرده است که طرح شعارهای نفی گرا و تاکید بر نقاط ضعف ادوار گذشته، فرصت کافی را برای همراه ساختن توده ها فراهم می کند. اما آنچه خطیر و هشداردهنده است نگاه داشتن جامعه در وضعیتی این چنین برای حفظ قدرت است. به بیان دیگر، یگانه حجت بقای دولت های اقتدارگرا در حفظ وضعیت سابق و گرفتن مجال از طبقه متوسط برای رسیدن به مرحله ای است که شعارهای نو در آن قابل طرح باشد.
دولت نهم در چهار سال گذشته تلاش زیادی از خود نشان داد تا با سفرهای استانی، سفر به روستاها و سرکشی به مناطق محروم خود را بلاواسطه به مردم نزدیک کند و از نقش نهادها و احزاب و اصناف بکاهد و طبقه متوسط را در موقعیت ضعف و زوال قرار دهد. فرار سرمایه ها از ایران، بدبینی به سرمایه داران و اتهام زنی به این قشر، طرح تبلیغاتی سوژه مفاسد اقتصادی، توزیع عام پول در بین جامعه و متهم کردن برخی مسئولان بلندپایه نظام به عنوان دست های پشت پرده مفاسد اقتصادی و... نمونه هایی از جهت گیری هایی است که سطح مطالبات جامعه را از حد متوسط به بالا ممنوع و قبیح می شمارد و توجیهات لازم را برای مشکلات کشور و زمینه مساعد را برای پیشبرد سیاست تهاجمی با دنیای سرمایه داری لیبرال و نمادهای آن مهیا می کند.
مردم ایران در هنگامه این انتخابات بر لبه تیغ ایستاده اند. میرحسین موسوی که برکشیده جناح اصلاح طلب و طالب رشد و رفاه جامعه و مدافع شکل گیری طبقه متوسط است، ضمن اعلام خطر نسبت به شرایط موجود و تداوم آن از خطر دیگری به نام دیکتاتوری نیز سخن به میان آورده است. جامعه ایرانی در آستانه دورانی خطیر و سرنوشت ساز قرار دارد و این انتخابات عیار توسعه یافتگی ما را در آغاز دهه سوم از انقلابی که به تاسیس جمهوری اسلامی ایران منتج شد پیش رویمان می گذارد.
نویسنده : جواد ماه‌زاده
منبع : دیپلماسی ایرانی


همچنین مشاهده کنید