جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

آخرین ترفند، ایجاد اغتشاش


آخرین ترفند، ایجاد اغتشاش
گذشته روند تشکیل اولین مجلس مشروطه و پیشرفت های مشروطه خواهان و نیز مانع تراشی های مخالفان را دیدیم. به رغم همه فشارها مشروطه خواهان کار خود را ادامه داده و قدم های بزرگی برمی داشتند. کار به جایی رسید که شاه و مخالفان مشروطه تصمیم به قلع و قمع مشروطه خواهان گرفتند. اینک ماجرای درگیری آنها با مشروطه خواهان را مرور می کنیم.محمدعلی شاه با تعدادی از ایل و عشایر شمال ایران و نیز برخی از برادران خود برنامه حمله به تهران را از چهار طرف فراهم کرد. شعاع السلطنه و سالارالدوله برادران شاه از کردستان و آذربایجان، ارشدالدوله همراه با ترکمن ها و خود شاه از شمال رو به تهران لشگر کشیدند.ارشدالدوله از وفادارترین افراد محمدعلی شاه بود. سپاه او پیشروی های خوبی برای تسخیر پایتخت کرد و شاه نیز لشگر تحت فرمانش را تا پای کوه دماوند کشانده بود. به هر حال موجی از استبدادیون و خودکامگان بیگانه دوست، برای گرفتن تهران به تکاپو افتاده بودند و دولت مشروطه توانایی چاره اندیشی در خود نمی دید.«یپرم خان» نیروی نظامی در اختیار داشت ولی چون به کابینه دولت اعتماد کامل نداشت نقشه جنگی خود را اعلام نمی کرد. دولت مشروطه نیز عزم خود را جزم کرده بود که سر و سامانی به امور دولت و مجلس و کشور بدهد. آنان می خواستند هر آنچه مایه عقب ماندگی مملکت بود را فراموش کنند و خود طبق موازین علمی جهانی قدم در راستای بهبودی اوضاع موجود بردارند. از این رو دیگر محمدعلی شاه برای آنان و حتی فی الواقع برای توده مردم اهمیت خود را از دست داده بود. شاه و اعمال سبکسرانه او را ضدمیهنی می دانستند و حاکمیت او کاملاً مشروعیت خود را از دست داده بود.اما به طور ناگهانی، سپاه ارشدالدوله سر از ورامین درآورد. در این موقع یپرم خان وارد کارزار شد و ارشدالدوله را به طرز فجیعی شکست داد. به دستور او ارشدالدوله را محاکمه کردند و او به مرگ محکوم شد و در همان روز تیربارانش کردند. جنازه او را در تهران در معرض تماشای عموم گذاشتند،طبق وصیتنامه اش در محلی که خود معین کرده بود به خاک سپرده شد. ارشدالدوله آنچنان به شاه مخلوع وفادار بود که تا دقایق آخر زندگی اش «زنده باد محمدعلی شاه» سر می داد.پایداری «یپرم خان» و دولت مشروطه و نیز مرگ ارشدالدوله باعث شد محمدعلی شاه شکست را بپذیرد و با کشتی به جزیره «آشوراده» بگریزد. پس از آن وقایع دولت مشروطه بدون کمترین ملاحظه یی شورشیان را سر جای خود نشاند. لشگرکشی شاه خرافی و ساقط شده که بدون کمک روسیه نمی توانست دست به چنین کاری بزند، آنچنان ته دل مردم زجرکشیده را خالی کرده بود که سراسر ایران دچار یک نوع ناآرامی حاد شد. در آن هنگامه تلخ، بختیاری ها که به مشروطه خواهان هماره کمک رسان بودند، به شدت خود را در موضع ضعف می دیدند و اعتدالیون هم دست کمی از آنها نداشتند.دو دولت همیشه فرصت طلب روس و انگلیس با تخمین اوضاع ایران و وقوف بر متزلزل بودن دولت مشروطه و عدم توانایی رودررویی با اشرار سراسر کشور به خود اجازه دادند نیروهایشان را وارد خاک ایران کنند.
● بیگانگان حامی استبداد
در آن برهه از تاریخ، هندوستان مستعمره انگلستان بود. آنان هندوها را در فقر و تنگدستی نگه می داشتند و با اجیر کردن شان به عنوان سربازان بریتانیای کبیر از حد و میزان مستعمرات خود نگهداری می کردند. از این رو انگلیس برای دستیابی به خواسته های خود، سربازان هندی را از جنوب وارد بوشهر کرد. متعاقباً از طرف شمال روسیه با پیاده کردن ۲۰۰ هزار سرباز تازه نفس در بندر انزلی و باز چندی بعد، ۱۷۰۰ سرباز دیگر که مجموعاً به ۱۹۰۰ می رسید، از طریق جلفای آذربایجان رو به تبریز حرکت کردند. آمدن روس ها به تبریز همان و هوار شدن مصیبت ها و دردهای بی شمار و آفریدن یک رشته حوادث ناگوار برای مردم تبریز و سایر نقاط ایران همان. لازم می دانم در اینجا اشاره یی به سیاست های صد سال اخیر دولتمردان روسیه در قبال ایران و منطقه داشته باشم. قدرت طلبی روس ها همواره تهدیدی بزرگ برای منطقه و به ویژه ایران بوده است. آنان هیچ گاه به آبادانی همسایه های خود نمی اندیشیدند و اکنون نیز باور به توسعه و ترقی منطقه و ایران ندارند. به همین جهت بازتاب این اندیشه ضدبشری برای خود روسیه نیز عواقب تلخی در پی داشته است. روس ها طبق وصیتنامه پطرکبیر، آرزوی دستیابی به آب های آزاد را در سر می پرورانده اند. این خواسته و آرزو پس از پطرکبیر به یک هدف غیرقابل تغییر تبدیل شد و در سیاست خارجی روس ها نسبت به کشور ایران جزء اولویت ها واقع شد. بنابراین با بررسی هرچند کوتاه به این مهم برمی خوریم که روس ها عامل تخریب منطقه بوده اند. به عنوان نمونه همین آزادیخواهی ایرانیان و انقلاب مشروطه که یکی از مهم ترین و بارزترین انقلاب های جهان است، همیشه از جانب روس ها مورد تهدید بوده و ما دیدیم چگونه روس ها از خودکامگی محمدعلی شاه بهره بردند و خانه ملت (مجلس) که به ایران و ایرانی افتخار و عزت و سربلندی می بخشید توسط آنها به توپ بسته شد. هرچند زخم برداشتن از آشنا بدتر از کتک خوردن از بیگانه است. اگر باز مروری کوتاه بر روسیه و عملکردهای ضدانسانی او داشته باشیم، در قرن بیستم فاجعه بزرگی برای ملت افغانستان آفریده شد. با ورود ارتش سرخ به خاک افغان ها، ویرانی جبران ناپذیری به وجود آمد که تا به امروز نتوانسته اند کمر راست کنند. قضیه کشتار وقیحانه مسلمانان چچن و نیز حتی سرکوب روزنامه نگاران و روشنفکران فعلی جامعه روس که به مسائل خود روسیه مرتبط است.
● نقش قدرت های خارجی در چپاول نفت
انگلستان با آوردن نیروی هندی به جنوب، قصد چاپیدن ثروت و منابع زیرزمینی به ویژه نفت را داشت. این کشور برای لاپوشانی غارت نفت ایرانیان در پی آرامش منطقه تحت نفوذ خود بود تا با فراغت کامل و ذهنی پویا بتواند به اهداف استعماری خویش برسد. اما روس ها چشم انداز گسترده تری برای غارت ایران در نظر گرفته بودند. روسیه می خواست با در دست داشتن بنادر آب های گرم راه به تجارت جهان داشته باشد.
در سال ۱۹۰۷ میلادی قراردادی مابین دو دولت متخاصم روسیه و انگلیس بسته شد که طبق مفاد آن ایران را به دو بخش شمالی و جنوبی برای خود تقسیم بندی کردند. انگلیس به شدت از میدان های نفتی جنوب محافظت می کرد و تا جایی که برایش امکان داشت روس ها را از چند و چون آن بی اطلاع نگه داشته بود.پاره یی از ایرانیان شیفته افکار چپ شده بودند و در این رابطه آگاهی هایی کم داشتند. آنان با وجود اشراف بر شرایط موجود آن زمان و شنیدن چکمه های قوای مهاجم نه تنها یار شاطر نبودند، بلکه کم کم بار خاطر شدند و بعدها با تشکیل حزب توده یکی از عوامل عقب ماندگی ایران شدند و با ایجاد حریقی ناآشنا بسیاری از فرصت ها را که منجر به سعادت کشور می شد یکی پس از دیگری از دست دادند. تعدادی دیگر باز از همان متملقان و خودکامه طلبان بودند که هجمه های انگلیس را درک نمی کردند و مرتب در پی پر کردن جیب های گشادشان بودند. بنابراین ایرانیان فدای چند جبهه غارتگر و خواب زده و خواب نما شده بودند. مردم روز به روز فقیرتر می شدند و دست های عامل بدبختی آنها در فربهی و با بی پروایی خود را محافظ جان و مال شان قلمداد می کرد. آیا به راستی باید برای مردم ایران گریست؟ آیا عاملان جهل و جور و فساد، انسانیت را آنقدر فراموش کرده بودند که برای شکم های سیری ناپذیرشان دست به هر عمل شنیعی می زدند؟ «از بیگانه من سوختنی نیستم، از دزدیدن خورشید با دستان برادرم مردنی هستم.»از یک سو شاه و عوامل نابهنجار او قرار داشت و از سوی دیگر توده مردم بی سواد و استبدادزده بودند که مرتب ضربه می خوردند و برای یک لقمه نان خود را به آب و آتش می زدند.اگر غیرت ایلات و عشایری همچون بختیاری و آذری نبود آن مایه از آزادی نیز شکل نمی گرفت. انگلیسی ها کمترین اعتقادی به مشروطه خواهان و نهال آزادی که با خون صدها نفر آبیاری شده بود، نداشتند. تنگدستی و بی سوادی و خرافات آنچنان شدید بود که حرکت های عظیم مشروطه خواهان در چشم اینان حقیر جلوه می کرد.ایران چون کشوری بزرگ و پهناور است، در آن شرایط نامطلوب که در برخی از نقاط خطوط تلفن هم قطع شده بود دولت مشروطه نمی توانست امنیت لازم را ایجاد کند. مورگان شوستر امریکایی در آن هنگام برای سر و سامان دادن به امور مالی ایران، به استخدام دولت مشروطه درآمده بود. روس و انگلیس از عملکرد مثبت شوستر در قبال ایرانیان ناراضی بودند. بازتاب سیاست های تنش زای آنها مشکلاتی دامنه دار و وسیع را فراهم کرد که نوع نگاه ایرانیان را نسبت به آنها تغییر نداده است.شوستر برای دولت مشروطه بسیار مفید واقع شد. او باعث و بانی شرایطی نو شد. ایرانیان دانستند برای مملکت داری باید از لحاظ مالی متکی به نیرو، فکر و اندوخته های خود باشند اما دول استعمارگر سرانجام پای شوستر را به ماجرایی کشاندند که بالاخره منجر به رفتن او از ایران شد.
● مشکلات داخلی و تشدید اوضاع نابسامان
در آن روزها علاوه بر تنش های گوناگون سیاست داخلی و همین طور مداخله دو کشور قدرتمند اروپایی، خشکسالی در ابعادی وسیع سراسر کشور را دربر گرفته بود و موجب یکسری نابسامانی و تشویش خاطر اقشار مختلف جامعه شده بود. در این بین یورش محمدعلی شاه و عواقب پس از آن بر معضلات کشور افزود و در ناتوانی دولت مشروطه بی تاثیر نبود. کمبود آرد و نان وسعت پیدا کرده بود به طوری که در اکثر مناطق ایران دسته دسته مردم از زور گرسنگی می مردند. دغدغه نان و درگیری های مربوط به آن یکی دیگر از توطئه هایی به شمار می رفت که مشروطه خواهان آن را علیه دولت خود می پنداشتند و برای رفع این مشکل به تکاپویی گسترده افتاده بودند. دولت مشروطه این نارسایی ها را رفع و رجوع نکرده بود که اولتیماتوم روسیه رویکردی دیگر آفرید. کابینه دولت این اولتیماتوم را جدی گرفته بود ولی وکلای مجلس قصد مقاومت در برابر روس ها را داشتند. بنابراین مجلس در یک حرکت بی سابقه و تاریخی با دو رای ممتنع اولتیماتوم روس ها را رد کرد. از دیگر سو علمای ایرانی کالاهای روسی و انگلیسی را تحریم کردند. گستردگی این تحریم آنقدر وسیع بود که نوشیدن چای و استفاده از راه آهن بسیار کوچک تهران- عبدالعظیم- را که روس ها در آن سهم داشتند منع کردند. روس ها بیکار ننشستند. ممانعت آنها از روند پا گرفتن دموکراسی و پیشرفت ایران، بحثی کهنه و ماندگار است که دلیل بی اهمیت شمردن تحریم و رای مجلس درباره اولتیماتوم آنها بود. آنها به این نتیجه رسیده بودند که در هر وضع ممکن باید به خواسته های دیرین شان برسند. از این رو ۱۲ هزار نیروی مهاجم روس از شمال به سوی پایتخت راه افتادند. مجلس غیرتمند از تصویب رد اولتیماتوم با یکپارچگی احزابی چون دموکرات، اتفاق، اعتدالیون و ترقی و نیز حزب ارمنی «داشنا کسیون» عزم خود را جزم کرده بود که در برابر قوای روس بایستد. بار دیگر در بین مردم جوش و خروش وطن خواهی داشت چهره نشان می داد. زنان این دوره همچون دوران انقلاب مشروطه و با رویه یی ماندگارتر به مردان جامعه دلگرمی می دادند. تا آن زمان زنان جامعه انجمنی داشتند که زیاد در ملاء عام جلسات خود را برگزار نمی کرد. آنها حین حرکت قوای روس جلوی مجلس رفتند و با تظاهراتی گسترده از وکلای خود خواستند در برابر روس ها ایستادگی کنند. این جنبش از جانب این بخش از جامعه که زنانی سوادآموخته و آگاه به روزگار بودند، برپا شده بود و از زمان جنبش مشروطه سلسله وار فعالیت هایی درخصوص آگاه شدن زنان جامعه در رابطه با پی بردن به حق و حقوق خود و نیاز به مشارکت در امور مختلف اجتماعی داشت و همواره تشکل های آشکار و پنهانی که بیشتر گردهمایی هایشان کاملاً زنانه و خصوصی بود تشکیل می دادند. بنابراین این زنان آنچنان متکی به نفس بودند که چه بسا در پایداری مجلس بی تاثیر نبوده باشند.کابینه صمصام السلطنه در حال سقوط بود که در یک حرکت کودتایی و با سرباز و تفنگچی های اجیر شده مجلس را تسخیر کرد و با سرکوب و خفقان آنها نگذاشتند در برابر روس های مهاجم مقاومت کنند. زنان و مردان روشنگر و نیز مجلسیان و آگاهان به امور بار دیگر سرخورده و گوشه گیر شدند.کابینه بختیاری ها شوستر امریکایی را تاب نمی آورد و خواستار استعفای او بودند. شوستر از جانب مجلس استخدام شده بود ولی او خود را جدای از مجلس و دولت می پنداشت. بر سر این موضوع و فشار روس ها و انگلیسی ها و نیز کوتاه دیدن دست برخی از خودکامگان از ثروت ملت، مشاجره هایی طولانی بین اعضای کابینه دولت و وکلای مجلس بالا گرفته بود و از طرفی دیگر بختیاری ها شرایط مالی شوستر را نمی توانستند بپذیرند. قوام السلطنه و وثوق الدوله به او گفتند استعفا کند، ولی شوستر زیر بار نمی رفت. بنابراین آنها خود شوستر را از کار برکنار کردند و در سال ۱۲۹۱ ایران را به قصد اروپا ترک کرد و «مسیو مورنارد» بلژیکی به عنوان خزانه دار کل ایران تعیین شد.
پیمان یاریان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید