جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


واقعیت، خیال و باز هم واقعیت


واقعیت، خیال و باز هم واقعیت
«مادر مانده»، نمایشی است ذهنی، اما نزدیک به واقعیت. نمایشی است که دغدغه های ذهنی آذرنگ را به عنوان یک هنرمند با خود دارد. آذرنگ از اولین کارهایی که در زمینه های دفاع مقدس انجام داده تا کار اخیر یعنی مادر مانده که البته این هم دارای یک تم اصلی مربوط به جاویدالاثران دوران جنگ تحمیلی است، همواره خیال های واقعی را در آثارش گنجانیده است. البته این حس تخیل به واقعیت پیوسته وی اساس کارهایش را تشکیل داده است.
باید دانست که آذرنگ فرزند دفاع مقدس و فرزند خرمشهر قهرمان است او دوران سخت اما افتخارآفرین دفاع مقدس و شهادت عزیزان و نزدیکان خود را تجربه کرده است. بنابراین بدیهی است آثار این هنرمند حاصل تجربیات و تفکرات آن دوران است.
رویکرد آذرنگ به نوشتن متونی است که براساس روند سیال ذهن قراردارد و با پیوند عالم ماوراء به عالم محسوس و مادی دنیا، آن پرده های عالم الهام را بر چشمان انسان می گشاید. در واقع آذرنگ چون به این یقین رسیده که عالم ماوراء در پیوندی عینی و علنی با عالم مادی است، می خواهد در انتقال این احساس نیز عملکردی رو به جلو داشته باشد.
شاید آذرنگ را بتوان از معدود هنرمندانی دانست که در پیوند این دو عالم و در سبک فرا واقع گرایانه، روز به روز تلاشی بیشتر و بهتر از خودنشان داده است. نمایش «مادر مانده» نیز در دل خودضمن حفظ مزایای ترسیم فضای سوررئالیستی، با ظرافت تکنیکی خاص به این قضیه پرداخته است.
فضای چندگانه حاکم برداستان ابتدا ممکن است ذهن تماشاچی را دچار اغتشاش موضوعی نماید. ولی به نظر من آنچه تماشاچی را در حالت حدس و گمان تا آخر نمایش نگاه می دارد، روند اتفاقات روی داده است. مادری عزیز را که به آسایشگاه برده اند تا بتوانند راحت بر سر ارث و میراث باقی مانده از وی نشسته و آن را بین نفوس آزمند خویش تقسیم نمایند. خبر مرگ این مادر به پسرانش می رسد و آنها تدارک مراسم سوم و هفتم را می بینند. خانواده آنها خواهری بدنام دارند و برادری هم داشته اند که جزو جاویدالاثرهاست. پس باید منتظر خواهر باشند تا بیاید. در واقع نمایش از گره افکنی هایی که از همین ابتدا در کارکرد آن نمایان است. آغاز می شود و هر گره به ترتیب کمک می کند به باز شدن گره های دیگر و این گره ها و تعلیق ها در واقع شفافیت خاصی به روند داستانی نمایش می بخشد تا در انتهای کاربرای ما مشخص گردد که این فضای حاکم بر داستان چه بوده و چگونه و چرا پرداخت شده و هدف غایی از آن چه بوده است.
این جا یک سؤال اساسی مطرح می شود و آن زمینه ای است که این کار در دامان آن پروده شده است. لازم است ابتدا راجع به فضای سوررئالیستی بر این نمایش صحبت کنیم و این نکته را متذکر شویم که پرداختن به این فضای ماورایی مدتی است در آثار فرهنگی آمریکا و اروپا رسوخ کرده است. البته اگر بخواهیم به سابقه این سبک در کشورهای غربی بپردازیم شاید آنان چند دهه باشد که در این راستا فعالیت دارند و پرداختن به آن در فیلم هایی مانند جن گیر، بعد از ظهر نحس، روز پایان، دیگران و یا پرواز پروانه ها دیده می شود. روند تکامل این تفکر در فرهنگ غرب که البته فقط در فیلم های فوق یافت نمی شود بلکه انبوهی از تولیدات سینمایی و حتی ادبی را در بر می گیرد، نمایانگر روند غلبه شر مطلق برحیات بشری و تمایل آن به خیر در دوران اخیر است. البته فرهنگ غرب در ژانر وحشت نیز چنین تفکری را نضج داده است. نزدیک شدن نوع بشر و عینیت بخشیدن به فضای وحشیانه و هول انگیز عالم ماوراء، هنوز که هنوز است در بین ابناء بشر جاری و ساری بوده و به خصوص شیطان پرستان در ترویج عالم ماورایی آکنده ازوحشت کوشش و سعی کافی و وافی دارند. وقوع انقلاب اسلامی و تاثیر آن در فرهنگ و هنر ایران اسلامی می توانست یکی از وجوه خویش را در باب کردن فضای سوررئالیستی در سینما و تئاتر تثبیت نماید، ولی متاسفانه مسلح نبودن به فکر و اندیشه اسلامی و عدم تجربه کافی در بین هنرمندان و آمیخته نبودن هنر آنان به تفکرات دینی موجب ترویج آن نگردید. هر چند کمابیش هنرمندان دفاع مقدس و مسلمان می خواستند به این فضا نزدیک شوند، ولی به دلائلی که شرح آن در این نوشتار نمی گنجد موفق نشدند.
اما آذرنگ به نوبه خود در این زمینه فعالیت خویش را از ابتدا تاکنون پله به پله ادامه داده است و بر آن اصرار هم داشته است. در نتیجه می توان وی را هنرمندی صاحب سبک در این زمینه دانست.
بگذریم... در نمایش «مادرمانده» اولین چیزی که ذهن مخاطب را به خود درگیر می کند، اسم نمایش است. از ابتدا تا انتها، اجازه تمرکز ذهن روی واقعیت جاری و جریان سیال ذهن داده نمی شود. یعنی تماشاچی تا می آید فرضیات ذهن خود را بر مرگ مادر متمرکز کند، دوباره فضای ذهنی جدیدی را مبنی بر حضور انسانهای واقعی در خاطرات شان مشاهده می کند!! فضا دائماً بین واقعیت و خاطرات، جابجا می شود و مخاطب باید در این جابجایی فضا، تمرکز خاصی به ذهن خویش ببخشد تا بتواند این فضا را تفکیک نموده و سیر داستانی موجود را سامان ببخشد. ولی به قدری سرعت در این جابجایی موجود است که نمی گذارد این تمرکز به دست بیاید و به قولی این بازی تعمداً ادامه می یابد که تماشاگه نتواند بین فضاهای سیال و واقعی تمایز قائل شده و به اصل داستان دست یابد. در واقع می توان چنین گفت که این جابجایی واقعیت و ذهنیت هوشیاری خاصی از تماشاچی را می طلبد که به سرعت بتواند این تشخیص را داده و در میان حدس و یقین تا به آخر غوطه ور نماند، ولی این غوطه ور ماندن خود اثبات این مسئله است که متن نوشته شده توسط آذرنگ از لحاظ فنی بسیار با ارزش است و جریان سیال ذهن را تا به مرحله آخر حفظ، و در نتیجه در انتها مشخص می کند که در واقع این فرزندان بوده اند که کشته شده بودند نه مادر آنها!!
جدای از کار فنی بازیگران که بسیار خوب برای این نمایش جاافتاده اند اعم از خود آذرنگ یا شهرام حقیقت دوست یا شبنم مقدمی و دیگر بازیگران خوب این نمایش، و جدای از نتیجه گیری اخلاقی که در پایان نمایش صورت می پذیرد، این کار آذرنگ را نیز می تواند واجد صنعت دفاع مقدس دانست؛ در این کار نیز وی همراهی با ارزش های دفاع مقدس را از یاد نبرده است. منتهی این بار از دید اخلاقی و شخصیتی این رویکرد را وارد داستان می کند. یعنی شخصیت یک انسان وارسته و مهذب را با نام حبیب به عنوان جاویدالاثر مورد مداقه قرار می دهد که می توان اثرات شخصیتی وی تحت عنوان قاطعیت، صبوری، خانواده محوری و خداترسی را نام برد.
آذرنگ با استفاده از حضور دائم این شخصیت در نظارت بر اعمال خانواده، دید مکتبی و همراه با باور دینی را مطرح نموده که جای تأمل و تحسین دارد و آن القاء این مسئله به همه تماشاچیان است که شهید را باید همیشه زنده و جاوید وحی و حاضر و ناظر دانست.
آذرنگ و دهقان به عنوان کارگردانان با دکور، نورپردازی و آکسسوار ساده، در انتقال مفاهیم عمیق مورد نظر خویش به دور از مجلل پردازی، کاری شگفت را به انجام می رسانند. در دیدگاه تئاتری، آنان هماهنگی و تناسب در خدمت ریتم و هارمونی کار قرار داده اند که بر جذابیت های نمایشی آن افزوده است که می تواند لحظات خوشی را برای تماشاگران سالن چهار سوی مجموعه تئاتر شهر فراهم آورد.
علی اکبر باقری ارومی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید