پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ماکیاولی و راز آنا گاوالدا


ماکیاولی و راز آنا گاوالدا
در بازار نشر ایران کتاب‏هایی هستند که به ناگاه می‏آیند، طرفدارانی پیدا می‏کنند، تجدید چاپ می‏شوند و بعد ناگاه می‏روند. در عالم کتاب و کتابخوانی به این نوع آمدن و رفتن می‏گوییم موج. مثل موج کریستیان بوبن، موج ژوزه ساراماگو، موج ریچارد براتیگان و موج‏هایی از این قبیل. هر کدام از این موج‏ها ویژگی‏های مشترکی دارند که اولین و مهم‏ترینشان برتری‏ها و نقاط قوت آثار و در یک کلام داشتن قابلیت‏های بالای ادبی است. وجود این موج‏ها کاملا طبیعی است. در شرایط خاص اجتماعی و در برخی زمان‏ها با توجه به خرده عوامل بسیار، نویسنده‏ای در جامعه کتابخوان محبوبیت پیدا می‏کند. برنده جایزه‏های معتبر جهانی بودن، نزدیک بودن جهان‏بینی نویسنده به مخاطب و البته تبلیغ گسترده از جمله این عوامل است. برخی از این موج‏ها ماندگار می‏شوند. مثلا موج کوئیلوخوانی هنوز فروکش نکرده است. البته نسبت به اوایل شکل‏گیری این موج در اواسط دهه هفتاد اندکی کاهش داشته است اما همچنان کیمیاگر و رودخانه پیدرا خوانده می‏شوند. ماندگار شدن چنین موج‏هایی دلایل منطقی خود را دارد. در مورد دلایل محبوبیت کوئیلو در ایران در کتاب «جادوگر سرزمین سامبا» ( بررسی آثار پائولو کوئیلو، ۱۳۸۰ ) به تفصیل به شرح این عوامل پرداخته‏ام. البته در این میان، نویسندگانی هم هستند که به تدریج استقبال مخاطب را از دست می‏دهند و آن تب اولیه رو به سردی می‏گذارد. کریستیان بوبن در این مورد مثال خوبی است. طبیعی است که در سال‏های اخیر، تب بوبن‏خوانی در میان خوانندگان نسبت به سال‏های آغازین دهه ۸۰ فروکش کرده است. اما موضوع این یادداشت کتاب‏هایی هستند که در دوره‏ای خاص محبوبیت پیدا می‏کنند بی‌آنکه از پتانسیل‏ها و ویژگی‏های متمایز کننده یک اثر قابل توجه- از هر نظر- برخوردار باشند یا حتی بتوان راز محبوبیتشان را با دلایل حاشیه‏ای و منطقی -مثل تبلیغات- توجیه کرد. وقتی کتاب «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» منتشر شد، هنوز کسی نویسنده جوانش را نمی‏شناخت. اولین بار یکی از کارشناسان و منتقدان کتاب، این نویسنده را به من معرفی کرد. شنیدن نام این نویسنده همراه بود با تعریف و تمجید از کتابش که تازه ترجمه و منتشر شده بود. «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» مجموعه داستانی بود از یک نویسنده جوان فرانسوی؛ خانم آنا گاوالدا. درباره موج تازه نویسندگان فرانسوی دهه نود چیزهایی خوانده بودم و گهگاه آثاری از نسل جوان نویسندگان فرانسه به فارسی ترجمه می‏شد. نمونه‏اش ترجمه خوب عباس پژمان از رمان ماری دایوسک با نام تولدی دیگر که حدودا چهار، پنج سال پیش منتشر شد. پیش از خواندن کتاب سفارش شده از طرف آن دوست منتقدم، انتظار داشتم با اثری دست کم در حد و حدود کارهای نوئل شاتله یا ماری داریوسک مواجه شوم. اما چنین نشد. اولین نشانه‏های دافعه هنگامی ظاهر شد که دریافتم با یک ترجمه ضعیف از اثری متوسط روبه رو هستم. بعضی از داستان‏های آن مجموعه را در ناخودآگاه ذهنم مقایسه می‏کردم با نمونه‏های ایرانی که در همان ژانر و در همان حال و هوا نوشته می‏شد و می‏شود اما بسیار قوی‏تر است. غلط‏های مربوط به ویرایش و نمونه‏خوانی هم مزید بر علت بود.
در همان خوانش اولیه و بی‌آنکه نیازی به بررسی تطبیقی متن اصلی و متن ترجمه شده وجود داشته باشد، معلوم و آشکار است که مترجم اصول دستور زبان فارسی را به خوبی رعایت نکرده است. این نکته را از ترکیب‌بندی جمله‏ها و انتخاب واژگان به خوبی می‏توان دریافت. وقتی خبر انتشار کتاب دوم این نویسنده را شنیدم، کنجکاو نام مترجم آن بودم. اما باز امضای همان مترجم قبلی پای کار بود. به هر حال دل به دریا زدم و اولین رمان این نویسنده را هم خواندم. در همان صفحات اول دوباره ناامیدی پیشین سراغم آمد. غلط‏های دستوری که از زیر چشم ویراستار- اگر وجود خارجی داشته باشد- در رفته بود. یک داستان تکراری از عشق‏های از دست رفته و حسرت رمانتیک فرانسوی از نوع مبتذل آن. به راستی معمای به چاپ چهارم و پنجم رسیدن کتاب آنا گاوالدا چیست؟ در شرایطی که آثار زیادی برای ترجمه شدن وجود دارد، در شرایطی که کتاب‏های بسیار بسیار با ارزشی همچون «فرار کن خرگوش» نوشته جان آپدایک با ترجمه درخشان سهیل سمی بعد از گذشت ماه‏ها نه ضرورت تجدید چاپ پیدا می‏کند و نه انعکاس مطبوعاتی درخوری دارد، در شرایطی که کتاب خوانده نمی‏شود، در شرایطی که... بگذریم. ماکیاولی در کتاب «شهریار» یکی از ملزومات شهریاری را اقبال می‏‏داند. شهریار علاوه بر فنون پیچیده و بسیاری که باید بداند، باید از درجه‏ای از شانس و اقبال بهره‏مند باشد.
شهلا زرلکی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید