جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نگارگری سنتی، آبروی نقاشی ایران


نگارگری سنتی، آبروی نقاشی ایران
با قبول این باور که آثار هنری آفریده دست بشر، زاییده اندیشه و آرزوها و خیال‌ها و آرمان‌های اوست و این آثار مبتنی بر جهان بینی و نوع نگره وی است، بنابراین آثار هنری صورتی دارد و نقشی که در این نقوش ظاهری و صوری، اندیشه‌هایی نهفته است.
در ادوار مختلف و در اقصی نقاط کره خاکی، نگره‌های متفاوتی رخ نموده که هر کدام منشاء هنر و فرهنگی شده است که در تاریخ هنر مصادیق بسیاری یافت می‌شود، به طور مثال اندیشه ثنویت در دوران ایران باستان در میان اسطوره‌های ایران باستان منشاء نمایش خیر و شر شده است. در نقش‌های گوناگونی که در این جغرافیای فرهنگی رخ نموده، بازتاب این گونه باور را می‌توان مشاهده کرد و یا در مسیحیت باوربرتثلیث مقدس سبب آن شده تا ترکیب بندی آثارنقاشی و معماری چنین پنداری را بازتابد، اما دراندیشه ی اسلامی تأکید بر وحدانیت و توحید ربوبی است.
شعار لااله الا الله و قل هوالله احد، شاید اصلی‌ترین بیان نگره توحیدی است که درآثار نقاشان و مذهّبان و معماران مسلمان به شاخص‌ترین صورت خود، آثار بسیار متنوع را به وجود آورده است که در تمامی آن‌ها روح توحیدی و مفهوم صوری آن هنر اسلامی را از دیگر ملل جدا می‌سازد.هنرهای اسلامی یک پشتوانه ی عمیق حکمتی و فلسفی عالی دارد. اصلاٌ هدف هنرهای اسلامی مجسم کردن فضایل و نشر مکارم انسانی است.
حکمت حق در قضا و در قدر
کرده ما را عاشقان یکدگر
«مولوی»
● نور در نقاشی ایران
نور و تاریکی از دیر بازدر فرهنگ ایران زمین به عنوان دو عنصر مهم و قابل تأمّل مطرح بوده است. در زمان زرتشتیان و مزدک‌ها و مانی‌ها، نور به عنوان عنصر هستی بخش مطرح می‌شود، که تمامی موجودات از آن افاضه فیض می‌کنند و به رشد و نمو و حرکت خود ادامه می‌دهند. در آیین مزدک، مهر به عنوان میانجی بین نیکی و بدی در‌هاله‌ای از نور قرار دارد.
ازنظرعلمی نیز درکتاب «انسان روح است، نه جسد» می‌خوانیم:هرموجود زنده‌ای دارای «‌هاله» و یا ارتعاش معیّنی به نام شعله ی حیات یا «‌هاله تندرستی» است. وقتی که یکی از اعضاء بدن بیمار می‌شود، امواج داخل درخلاء آن عضو، مختل می‌شوند. هدف معالجه روحی، از بین بردن اختلال موجود در آن امواج است. نتایجی که علم روحی جدید درباره ی مراکز نیروهای مغناطیسی در بدن انسان به دست آورده، تا حدود زیادی با گفته‌های حکمای قدیم هند موافقت دارد زیرا آن‌ها می‌گفتند: مراکز نیروی مغناطیسی یا بر حسب لغت «سانسکریت» (چاکرا) یعنی چرخ‌ها هستند، که به طور دائم از بدن انسان ساطع می‌شوند و محل این نیروها، جسم اثیری یا ماوراء مادّی است، که گاهی اوقات صاحبان «جلاء بصری» آن‌ها را می‌توانند ببینند. هندی‌ها معتقدند که این نیروهای مغناطیسی، نیروهای وجود هر شخص هستند و از حرکت همه این نیروها یک دایره موجی ثانوی به روی سطح جسم اثیری به وجود می‌آید و آن را به جسم مادّی منتقل می‌کند. این‌هاله، تمایلات، عواطف، خواسته‌ها، افکار و میزان رشد عقلی و اخلاقی و روحی انسان را ظاهر می‌سازد و دارای رنگ‌های متداخل با هم مانند قوس و قزح ظاهر می‌شود، ولی انسان‌هایی که‌هاله آن‌ها اغلب سبز، کبود و یا سفید رنگ است، میزان رشد عقلی و روحی بیشتری دارند.
دانشمندان از دستگاه کامیرایی که دارای سرعت حرکت زیاد بوده به نام High frequency در به دست آوردن تصویر‌هاله انسان و گیاهان موفق شدند.
این‌هاله نورانی درهنر نقاشی و نقوش برجسته کشورهای مختلف نمود داشته است. نور به عنوان یک عنصر معنوی در هنرمسیحیت و دراطراف سرقدّیسان به شکل حلقه نورانی ودرهنرهند نیزاین حلقه نورانی دور سر بود ا مشاهده می‌شود. در هنر ایران به خصوص در نگارگری هم به شکل شعله‌های نورانی به وفور مشاهده می‌شود. در «معراج» که به دست سلطان محمّد کشیده شده است، شعله نورانی عظیمی دورسرحضرت محمّد(ص) نقاشی شده، تفاوت این شعله با شعله‌های دیگر، این است که شعله مذکور شعاع وسیعی دارد و نشانگر این است که نقّاش برای این شخص اهمّیّت و جایگاهی فراتر از یک قدّیس در نظر گرفته است.
عنصر طلایی در بـــاورهــای ایرانیان نمــود فرا مادّی داشته، چون نگارگران ایرانی به دنبال رنگی می‌گشتند که بتواند از خود پرتوهایی از معنویت را منتقل کند و هر کجا که از این عنصراستفاده شده، دارای استعداد پرتوافکنی نور را داشته و از خود نور ساطع می‌کرده است و همین طور فرشتگان و ملائک که طبق نمادپردازی سنتی ازنورخلق شده‌اند و هر کجا که نگارگران برای نمایش جایگاه معنوی آن‌ها اقدام کرده‌اند به ترسیم آن‌ها را از نور و جنس روشنایی پرداخته‌اند.
علاوه بر آن «وجود» نیز به عنوان نور نامرئی و تنها وقتی که با ظلمت آمیخته شود، قابل رؤیت می‌شود. «نور محض» مخصوص خداوند است و اگر تجلی پیدا کند همه چیز را نابود می‌کند و از این رو نور با حجاب‌هایی قابل دیدن است.
تقویت بعد روحانی نفس، حرکت به سوی وحدت است. وظیفه هنرمند تاباندن یا انعکاس همین نور به ظلمات قلب بشر است. نقاشی ایرانی ترکیبی شگفت از رمز‌های تصویری است و در ساحتی فرازمانی و غیرفانی بوجـــود‌آمده است. در هنر سنتی ایران حوادث و ماجراهــا بر روند شکل گیری تصاویر بی‌اثرند.
فضای ذهنی اثر برخاسته از ادراک و اندیشه‌های هنرمند است.
اندیشه‌های پنهانی ذهن و خیال، انعکاسی از دنیای ناشناخته ذهن اوست. در این آثار، رنگ‌ها از خلوص و زیبایی خیره کننده‌ای برخوردارند. فضای کیفی عناصر و اجزاء در نهایت زیبایی جلوه گرند، خلوص و پاکی و شفافیّت رنگ‌ها نشانگر شفافیّت روح و صداقت در گفتار و صراحت در بیان و غنا در عقاید و باورهای دینی است.
در «کتاب رنگ» اثر «ایتن» آمده است: در آثار پیشینیان رنگ طلایی در نقّاشی، بسیار به کار رفته و مفهوم آن مادّه‌ای فروزان و نور افشان است. هاله زرّین مقدّس نشانه تجلی آنهاست و نیل به این حالت به مفهوم استغراق در نور بوده و چیزی جز طلایی نمی‌توانست سمبل چنین نوری باشد. هنرمندان ایرانی از دیرباز از رنگ‌های شفاف و روشن استفاده می‌کردند، به طور مثال رنگ‌های روشن در زندگی روزمرّه و در فضای داخلی خانه‌ها در قالب در و پنجره قدیمی دیده می‌شود، هنرمندان ایرانی با عبور دادن نور از این شیشه‌ها رنگ‌های پرفروغ را به داخل اتاق‌ها و زندگی خود هدایت می‌کردند تا از رازو رمز و تأثیرات معنوی آن‌ها در زندگی خود نهایت استفاده را بکنند.
استفاده از رنگ‌های طلایی برای آسمان و نقره‌ای برای آب، استفاده از رنگ‌های غیر واقعی در جهت ذهنی کردن فضا است. در استفاده از عنصر پرسپکتیو هم چنین نظری را مشاهده می‌کنیم وعدم رعایت بعدنمایی نیز در نقاشی ایرانی از باور و عقاید آن‌ها سرچشمه می‌گیرد. هنرمند ایرانی سعی می‌کند از دو بعد مقرّر شده پا را فراتر نگذارد و به ساحت سه بعدی که ورود به محدوده دروغین و کاذب است، امتناع ورزد. هنرمند ایرانی ـ اسلامی با شناخت محدوده‌های خود از حدّ اختیاراتش عدول نمی‌کند. دین اسلام برای خود اصول و قوانین و ضوابط ثابت و متقنی دارد، این اصول حدود و وظایف هر نوع فعّالیّت انسانی را مشخّص می‌کند. مهم درک صحیح قوانین اسلامی است، قوانین الهی قرآن و توجّه به اخبار و احادیث نبوی، معیارها ارزشیابی را مشخّص می‌کند. این که نقاشی ایرانی از سال‌های بسیار دور تا دوره صفویّه از یک سنت استفاده کرده، اتفاقی یا تحمیلی و یا نداشتن خلاقیّت و نوآوری نزد آنان نیست، آنچه این هنرمندان را دور یک ارزش معنوی جمع کرده و سال‌ها در شعاع نورانی‌اش نگاه داشته است روشن بودن قوانین و ضوابطی است که هنرمند ایرانی آن‌ها را با جان و دل پذیرفته و نیازی نمی‌بیند که از حول محور این ارزش معنوی خود را دور کند و به سبک‌ها و (ایسم)‌های مختلف روی آورد. «ه.وجنسن» درباره خصوصیات هنر اسلامی می‌نویسد: «این آثار که نمونه شگفت از ترکیب عناصری مختلط در چهارچوبی از اصول منضبط صوری است، خواص راهی هزار خم و یا نقش در هم تابیده یک قالی ایرانی و یا حتّی خصوصیات پاره‌ای از نقاشی‌های عصر حاضر را در خود جمع دارد، مسلماً بیش از هر یادگاری باقیمانده دیگری جوهر هنر اسلامی را در خود خلاصه می‌کند.»
در چشم انداز اسلام، عقل بیش از هر چیز وسیله قبول حقایق وحی شده که نه غیر عقلانی‌اند و نه منحصراً عقلانی از جانب انسان است. پس قول به این که هنر از عقل یا از علم می‌تراود آن چنان که استادان هنر اسلامی گواهی می‌دهند، ابداً بدان معنی نیست که هنر عقلانی است و باید ریشه اتصال آن را با کشف و شهود روحانی قطع کرد، برعکس، نه تنها در این جا عقل، الهام را از کار نمی‌اندازد، بلکه درهای وجود خود را به زیبایی غیر فردی می‌گشاید. زینت در هنر اسلامی ایرانی بر خلاف نظر مستشرقین که فقط آن را وسیله زیباتر شدن دانسته‌اند، دارای هویت رمزی و نمادی است که حقیـقت را بر ملا می‌سازد و البته چون این حقیقت در اوج، آرمان گرایانه است واجد عنصر زیبایی شناختی نیز است.
نقش اسلیمی نوعی دیالکتیک در مقوله تزیین است که در آن منطق با پیوستگی زنده و جاندار وزن، همدست می‌شود و دارای دو عنصر اساسی است، نخستین عنصربه هم پیچیدگی و در هم تابیدگی نقوش و نقشمایه گیاهی، اساساً به نظربازی‌ها و یا تأمّلات نظری هندسی باز می‌گردد، عنصر دوم نمایشگر ترسیم نوعی وزن است، یعنی ترکیبی است از اشکال حلزونی و شاید حتی بیشتر از رمزپردازی منحصراً خطی نشــأت گرفته باشـــد تا الگوهای نبـاتی. اشکال در هنـــر ایران در ترکیب بندی‌های نقاشی و تذهیب و معماری و در اعمال و مناسک مذهبی نمود دارد که تجلی آن در کعبه، مظهر وحدت مسلمانان است. این حرکت حلزونی در اثر «معراج» سلطان محمّد به شکل بسیارزیبایی پرداخته شده است. این اثر آن‌چنان روان است که گویی سلطان محمد تنها امواج تابناک و فروزان و برگ‌های لرزان از وزش باد را می‌نگرد، از متعلقات درونی اش، یـعنی از «اصنام» شهوت و هوا می‌رهد و با احتراز در خود در حالت نابِ بود و وجود، مستغرق می‌شود. دیوار‌های بعضی مساجد که پوشیده از کاشی‌های لعابی یا نسجی از اسلیمی‌های ظریف گچ‌بری است، یادآور رمزگری حجاب است.
برای ورود هنرمند به عرصه عرفان، قوای نفس ‌باید توسّط هنر پرورش پیدا کند، بنابراین نقش هنر تربیت نفس است. نقش هنر این است تا حقیقت را جان ببخشد و آن را متبلور سازد. هنرمند ایرانی اسلامی عارفی است که خیلی خوب بیان و اظهار می‌کند، بنابراین هنر با بیان و اظهار و نحوه بیان خارجی و بیرونی حقایق پدیدار می‌شود. هنرمند گاهی خیالش به درجه تجرّد و صفا رسیده و صوری که در نفس او متمثل و متجسّد می‌شود، تمثیل حقایق برتر و اعلاء است، گاهی نیز تحت تأثیر نفس است. در نقاشی ایرانی هنرمند همان عارف است، چون نشانه‌ها و علامت‌ها بیانگر آن هستند که هنرمند به حقایقی دست پیدا کرده و از فیوض حق بهره مند شده است، هنرمند ایرانی از کثرت به وحدت می‌رسد. چید مان عناصر و جزییات، مانند درختان یا حرکات در هم تنیده و عاشق و معشوق گونه‌شان که (یادآور ادبیات و داستان‌هایی نظیر لیلی و مجنون و خسرو و شیرین است) و یا اسلیمی‌ها و ختایی‌ها و نقوش هندسی به زبان دیگر همان سخن را تکرار می‌کنند. تمامی این عناصر با وجود کثرتشان به یک عشق معنوی و حقیقی اشاره می‌کنند که برای بارور کردن روح از مجرای عشق مجازی به وادی بی انتهای حقیقت دست پیدا می‌کند و در آن جا با سکوتی سُکرآور مخاطـــب را به نظاره طلب می‌کند و همانجاست که روح بارور می‌شود و همنوعانش را سیراب می‌کند.
در نقّاشی ایرانی ذهن هنرمند از همه موانع مادّی عبور می‌کند، دیوارها را می‌شکافد و عمق را به سطح می‌کشاند، رنگ‌ها را در نوری مطلق به نظاره می‌نشیند و سایه‌ها را حذف می‌کند و آسمان را به دلخواه رنگی معنوی می‌زند و آب را از جنس نقره خلق می‌کند و سبزه زار را فرشی زمرّدین می‌گستراند و ذهن همه چیز را در صلح و صفا می‌خواهد، پرندگان آزادانه روی درختان زندگی می‌کنند و مردم به زندگی معمولی خود ادامه می‌دهند بدون آزار رساندن به یکدیگر و بدون دغدغه‌های امروزی و بدون اضطراب در بیداری ابدی فرو رفته‌اند.
مورّخان هنر که واژه «هنر مقدّس» را درباره هر اثر هنری واجد موضوعی مذهبی به کار می‌برند، فراموش می‌کنند که هنر اساساً صورت است. برای این که بتوان هنری را مقدّس نامید کافی نیست که موضوع هنر از حقیقتی روحانی نشأت گرفته باشد، بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان منبع گواهی دهد. بینش روحانی ضرورتاً به صورت خاصّی بیان می‌شود. اگر این زبان نباشد، به نحوی هنر به اصطلاح «شبه مقدّس»، صورت‌های مورد نیاز خود را از هر قسم هنر غیردینی می‌‌گیرد. بی گمان روحانیت و معنویت، فی ذاته مستقل از صورت است، امّا این ابداً بدان معنی نیست که می‌تواند به هر شکلی و صورتی بیان و ابلاغ شود. صورت به لحاظ جوهر کیفی‌اش در مرتبه محسوسات همتای حقیقت در مرتبه معقولات است. هنر راستین زیباست، زیرا حقیقی است.
آنچه بینش مسیحی از امور به وساطت نوعی تمرکز عشق بر کلامی‌که در عیسی مسیح حلول کرده، درمی‌یابد بینش اسلامی در کلیات و هر آنچه غیر شخصی است می‌یابد. از نظر اسلام بینش هنرمند مصور از هر چیز تجلی وحدت الهی در جمال و نظم عالم است، وحدت در هماهنگی و انسجام عالم کثرت و در نظم و توازن انعکاس می‌یابد، استنتاج وحدت از جمال عالم عین حکمت است. بدین جهت تفکر اسلامی میان هنر و حکمت ضرورتاً پیوندی می‌بیند. هنر جهان را روشن و مصفّا می‌کند، به روح مدد می‌رساند، تا از کثرت تشویش انگیز امور برهد و به سوی وحدت بیکران بازگردد.
هنرمند ایرانی هنر نقّاشی را ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعت آنها که خود حاوی زیبایی بالقوّه است، می‌بیند زیرا زیبایی از خداوند نشأت می‌گیرد و هنرمند فقط باید بدین بسنده کند که زیبایی را بر آفتاب اندازد و عیان سازد. برای هنرمند ایرانی هنر به میزانی زیباست که بدون داشتن نشانی از الهام ذهنی و فردی، فقط «دلیل و گواهی بر وجود خداست» زیبایی‌اش باید غیر شخصی باشد، همانند آسمان پرستاره. در واقع هنر اسلامی به نوعی کمال می‌رسد که گویی از صانعش مستقل، افتخارات و نقائصش در برابر خصلت کلی اشکال محو می‌شوند.
محمد خلیلی‌
کارشناس ارشد رشته نقاشی
منبع : روزنامه اطلاعات


همچنین مشاهده کنید