جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


یک قلک پر از چرک کف دست!


یک قلک پر از چرک کف دست!
● نمای اول:
این قدر ولخرجی نکن!
پول! بازم پول می خوای، این همه پولی که هفته پیش بهت دادم، چه کار کردی؟
پول که علف خرس نیست!
انگاری الان همه راه ها و بیراهه ها ختم می شود به این «چرک کف دست»!
بعضی ها برای این چرک کف دست کلی دردسر می کشند و زحمت! تا آن را به جیب بزنند، بعضی ها هم آن قدر تلاش می کنند تا حلالش را به دست بیاورند و بعضی ها هم، (ببخشید) برای دوزار بیشتر که گیرشان بیاید از دیوار مردم بالا می روند! (البته مال مردم، خوردن ندارد!)
همه مان در مذمت پول و در تشریح «چرک کف دست» ید طولایی داریم! اما... همه مان مدام در این فکر هستیم که چه جوری می توانیم «پول» بیشتری به دست بیاوریم و انگاری جانمان بسته شده است به پول!
● نمای دوم
«پول» یعنی زندگی راحت و بدون دغدغه، امکانات فراوان، یک دنیا دل خوش، بی خیالی، خوش بختی!!
شما هم این جوری فکر می کنید؟!
«پول» همان چیزی است که بعضی هایمان در حسرت به دست آوردنش می سوزیم و می سازیم و دم نمی زنیم!
«پول» همان چیزی است که می تواند به راحتی تمام دغدغه ها و مشکلاتمان را حل کند، اصلا اگر یک کیسه گونی پر پول داشتیم دیگر به راحتی درس می خواندیم و کار و باری راه می انداختیم و ...!
«چه جوری می شه پولدار شد؟»
به این، همه فکر کردند، همه آدم ها یعنی تک تک آدم ها! بعضی ها به واسطه پشتوانه خوب و تکیه گاه محکمی که دارند چندان نگران بی پولی نیستند! اصلا بی پولی برایشان معنایی ندارد!
آخ ..... ببخشید یادم رفته بود، این جماعت تعدادشان اندک است! و شمایی که دارید این ها را می خوانید جزو این دسته نیستید و ... آخ یادم نبود که نمک بر زخم بی پولی تان می پاشم!
اصلا کاری به این جماعت اندک نداریم! و ایضا آن هایی که از راه های خلاف به دنبال پولدار شدن هستند! و اما ...
در این زمانه به دست آوردن پول حلال مشکل و طاقت فرساست! باور کن!
آن قدر که همه به فکر پولدار شدن هستند، کسی به این فکر نمی کند که اصلا چه جوری و چه طوری؟
● نمای سوم
بعضی وقت ها، فکر می کنیم که آدم های پولدار، پولدار به دنیا آمده اند اما کمتر کسی است که بداند این جماعت پولدار با چه مشقتی به این جا رسیده اند!
سال گذشته (۲۰۰۸ میلادی) نشریه فورچون (Fortune)، ۲۵ چهره برتر اقتصادی و آن هایی را که به ابرقدرت های تجارت در دنیا معروف شدند، معرفی کرد! جالب است بدانید که پولدارترین مدیران دنیا همگی شان در کار ارتباطات و رسانه و آی تی و ... هستند. مثل: استیوجابز مدیرکل و رئیس اپل، روبرت مورداک رئیس و مدیرکل بنگاه خبری فاکس نیوز، اشمیت، پیچ وبراین مدیران ارشد گوگل و ...
این ها مثل خیلی از ماها در یک خانواده معمولی به دنیا آمدند، به یک مدرسه معمولی رفتند، دانشگاه رفتند و بعد به جای این که دست روی دست بگذارند و منتظر باشند تا یکی بیاید و دستشان را بگیرد و ببرد پشت میزی بنشاندشان، فکر اقتصادی شان را به کار انداختند و شروع کردند، البته از صفر یا حتی از هیچ هیچ!! تنها چیزی که به دردشان خورد و به کارشان آمد، تلاش و پشتکار و نه گفتن بود به مشکلات! و همین ها باعث شد که سری توی سرها دربیاورند.
فکر، ایده، طرح، برنامه و ... این ها تنها چیزی است که می تواند به پولدار شدنمان کمک کند! از همه این ها مهم تر مشورت کردن با اهل علم و اقتصاد است!
پرانتز باز: چرا تا پولی دستت می آید، سریع خرجش می کنی؟ بعد ۲ روز نگذشته دوباره عزا می گیری که باز هم کف گیرت ته دیگ خورد!
دوراندیشی و آینده نگری یکی از اصول مهم پولدار شدن است!
● نمای چهارم
خیلی خوش بینی!
اصلا انگاری توی این دنیا نیستی! آخه چه جوری می تونی کار کنی؟ حالا گیرم که کاری گیرت اومد، با این حقوق هایی که می دن می شه یک ماه رو سر کرد! دلت خوشه ها! اصلا می دونی چیه نفست از جای گرم درمیاد!
طبق یک اصل کلی توی دنیا «کار نشد ندارد!» ما همه منتظریم و ... صدالبته کمی تنبل ... تنبلی خودمان را به این و آن و نبودن کار ربط می دهیم، در صورتی که اگر کمی چشمانمان تیزبین باشد و جزئیات مهم تر از کلیات برایمان باشد، آن وقت می بینیم که کار و پول تنها به پشت میز نشستن خلاصه نمی شود!
اولش سخت بود، کم آوردم! اما بالاخره وامی جور کردم و یک کارگاه کوچکی رهن کردم و چند تا دستگاه خیاطی هم خریدم و ۳ نفر هم استخدام کردم و کارم را شروع کردم!
خیلی به این در و اون در زدم تا بالاخره روی پای خودم ایستادم و کارم رونق گرفت، طوری که الان کارم گسترش پیدا کرده است و ۱۸ نفر هم با من کار می کنند! سختی های راهم مانع پیشرفتم شد اما هیچ وقت نخواستم که در برابر سختی ها کم بیاورم، الان هم علاوه بر تولید پوشاک برای استان، سفارش انواع تولید پوشاک را از شهرها و استان های دیگر دارم! درآمد خوبی هم دارم! راضی ام...
این ها گفته های یکی از جوانان کارآفرین استان است که سال گذشته جوان برگزیده جشنواره حضرت علی اکبر(ع) شد!
این تنها یک نمونه از همسن و سالان من و توست که خودشان بدون تکیه کردن به کسی، مرد و مردانه در راهی قدم برداشتند که موفقیت در آن حرف اول را می زد!
همه آدم ها استعداد و توانایی دارند، بعضی ها استعداد و ذوق و سلیقه شان در کارهای هنری است، بعضی ها در درس خواندن، بعضی ها در ورزش! بعله... ورزش و به خصوص فوتبال، الان پول سازترین رشته ورزشی دنیا «فوتبال» است و بس! اصلا ۱۳۰ میلیارد تومان (که ما نمی دانیم یعنی چه قدر؟) پولی است که باشگاه های فوتبال کشورمان تنها برای جذب بازیکن، مربی، اجاره زمین، تهیه امکانات و ... خرج کردند و بماند که از این همه پول چه قدرش نصیب بازیکنان تیم ها شده!
هیچ و بعد همه
۲۷ فوریه ۱۹۰۲ میلادی در شهر کوچک سالینس به دنیا آمد، از کودکی عاشق کتاب و مطالعه بود و در رویاهای کودکی اش خود را برنده جایزه نوبل می دید! کشوهای میزش همیشه پر از دست نوشته هایش بود. در نوجوانی به دانش آموزی حراف و شر و شیطان تبدیل شد! در تعطیلات تابستانی روی زمین های کشاورزی یا در دام داری کار می کرد. زمانی که وارد دانشگاه شد برای تامین مخارج تحصیلش شغل هایی مانند باربری، کشاورزی و سرایداری را تجربه کرد، در حالی که پیوسته می نوشت و بزرگ ترین آرزویش نویسنده شدن و دریافت جایزه نوبل بود. بسیاری از اشعار و داستان هایش را در دوران دانشگاه به چاپ رساند و ... او لذت و رنج را به موازات هم درک کرد و از ادراک خود در مجموعه داستان هایش به شکل ظریفی بهره می برد. بالاخره توانست جایزه نوبل را به خودش اختصاص بدهد و کاری کند که تصویرش روی تمبرهای پستی آمریکا چاپ شود و داستان هایش تا امروز پرخواننده بماند. خانه کودکی «جان اشتاین بک» اکنون به صورت موزه ای برای بازدید مردم دنیا درآمده است!
پسرکی بی دست و پا که به نظر می رسید کاری جز فروختن کیسه زباله ندارد، درآمد ناچیزش را صرف نیازهای کودکانه اش می کرد و بزرگ ترین آرزویش خرید یک جفت کفش بسکتبال بود. از همان روزها، اصول ابتدایی تجارت را فرا گرفت و فهمید برای کسب درآمد نیازی به داشتن سرمایه اولیه یا حامی سرمایه دار نیست و هیچ شغلی شخصیت اجتماعی فرد را لکه دار نمی کند! در دوران دانشگاه وارد کم هزینه ترین دانشگاه (ایندیانا) شد و در همان هنگام در بوفه ای کار می کرد و با مشکلات فراوانی موفق شد مدرک کارشناسی اش را دریافت کرد و بعد به عنوان فروشنده یک فروشگاه رایانه مشغول به کار شد و به دلیل این که چندان اطلاعی از نرم افزارهای رایانه نداشت از کار اخراج شد! اما او بدون داشتن مکانی در بیرون آن فروشگاه به کار خرده فروشی نرم افزارهای رایانه ای پرداخت و با مطالعه و تحقیق در مورد مسائل فرعی و اصلی این عرصه توانست شرکت Micro Solutions را تاسیس کند و ... پسرک فقیر دیروز که آرزوی خریدن یک جفت کفش بسکتبال را داشت امروز موسس شبکه اینترنتی HD، اولین شبکه تلویزیونی ماهواره ای با برد بالا، سهام دار تیم بسکتبال NBA و نیز یکی از مردان ثروتمند دنیاست! «مارک کوبان» به سوپراستار اینترنت شهرت دارد.
این هم نگاهی بود به زندگی ۲ تن از مردان ثروتمند دنیا! دیدید... حالا هی بگویید که نه، نمی شود! باز غر بزن و بگو «ما شانس نداریم» باز بگو «نه» اگر نشد، اگر ... اما....»
این اگر و اما را بذار کنار و آن فکرت را به کار بینداز! بد نیست سری هم به اینترنت بزنی و از این فضای مجازی نامحدود کمک بگیری تا کمی راه و چاه را نشانت دهد! مثلا یکی پیدا شده که پیکسل های صفحه اول سایتش را می فروشد آن هم یک دلار ناقابل! و به خاطر همین تا الان یک میلیون دلار از شرکت های گردن کلفتی مثل یاهو، گوگل و ... پول گرفته است!
● نمای پنجم
قلک بساز:
اگر بالاخره توانستی به خودت بقبولانی که کار تنها به پشت میز نشستن خلاصه نمی شود و می توانی از هیچ، همه بسازی و بعد تقی به توقی خورد و پول و پله ای به هم زدی، به سرت نزند که همه را یک شبه به باد فنا بدهی و بی خودی خرجش کنی! اگر قلک بچگی هایت را هنوز داری و سالم نگهش داشتی این جا به دردت می خورد! حالا باید یاد بگیری که چه جوری پول پس انداز کنی.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید