چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

چرا باور نمی­کنند؟


چرا باور نمی­کنند؟
نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ برای بیشتر مردم شوک­آور و حیرت­انگیز بود. بحث­های گوناگونی در مورد صحت و سقم انتخابات درگرفت و برخی به درستی این انتخابات را مهم­ترین چالش پیشاروی جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس تاکنون دانسته­اند که نتایج آن هر چه باشد آینده­ی دیگری را برای ایران رقم خواهد زد، آینده­ای که در آن از هم­اکنون قواعد بازی سیاسی پیشین یکسره ناکارآمد شده است. بسیاری با ارائه­ی مستندات ریز و درشت درصدد برآمدند ثابت کنند که در این انتخابات تقلب بزرگی رخ داده است و آرای مردم به انحای گوناگون به نفع کاندیدایی خاص دست­کاری و هدایت شده است. در این یادداشت قصد ندارم به ارائه­ی این مستندات بپردازم که در جای خود قابل­تأمل­اند، بلکه می­کوشم با نوعی بررسی اجمالی جامعه­شناختی نشان دهم که بعید است اکثریت رأی­دهندگان با توجه به تحولات اجتماعی چند سال اخیر به محمود احمدی­نژاد رأی داده باشند و بر اساس بسیاری از پیش­بینی­ها جامعه­ی ایران رو به سمت انتخابی دیگر داشته است. رد این تحولات را حتی می­شد در انتخابات تیر ۱۳۸۴ نیز دنبال کرد که در آن بسیاری یا انتخابات را تحریم کردند یا با بی­تفاوتی از کنار آن گذشتند که از آن­ها با عنوان اکثریت خاموش یاد شده است. در زیر استدلال خواهم کرد که چرا بخشی از این رأی­دهندگان، خواه کسانی که در دور قبل انتخابات را تحریم کرده بودند و خواه اکثریت خاموش که مشارکت بالای این بار را باید مدیون آن­ها دانست، خواهان تغییر بودند و همین مسأله تردیدها در مورد نتایج اعلام­شده­ی این انتخابات را افزون و موجه می­کند. ابتدا به برخی از تحولات کلی در ایران دهه­های اخیر خواهم پرداخت و سپس کارنامه­ی فرهنگی و اجتماعی احمدی­نژاد و تأثیر آن را بر مشارکت مردم در انتخابات اخیر مورد بررسی قرار خواهم داد. استدلال­های زیر به­هیچ­رو جدید نیستند. تأکید من بر آن­ها صرفاً از سر یادآوری است. با در نظر گرفتن آن­ها اعتراض جامعه­ی ایرانی به وقایع اخیر و نگرانی بسیاری از ایرانیان از روند اخیر نیز قابل­فهم­تر می­شود.
● سرخوردگی سیاسی
پدیده­ی سرخوردگی سیاسی در ایران بعد از انقلاب در تمام سال­های پس از انقلاب رو به افزایش بوده است. این پدیده را باید در عوامل زیادی جستجو کرد که از مهم­ترین­شان باید به عدم توانایی نظام اسلامی در برآورده­کردن بسیاری از خواسته­ها و مطالبات و آرمان­های طبقه­ی متوسط و طبقات پایین، به­ویژه آزادی و عدالت اجتماعی، اشاره کرد. نشانه­ی مهم این سرخوردگی سیاسی را باید در گسترش روزافزون مخالفت­های آشکار و پنهانی جستجو کرد که در سال­های اخیر دائماً رو به افزایش بوده است. در سال­های اخیر ظهور دو پدیده را می­توان نمادی از این مخالفت­ها دانست: یکی گسترش استفاده از سایت­های اینترنتی به عنوان منبع کسب خبر و تحلیل، و دیگری مصرف روزافزون کانال­های خبری و اطلاع­رسانی ماهواره­ای و پشت­کردن به صدا و سیمای دولتی به عنوان مهم­ترین منبع پخش اخبار و تحلیل­ها در داخل کشور. تعداد کاربران اینترنت در ایران به حدود ۲۵ میلیون نفر بالغ می­شود. اینترنت به­ویژه در دولت نهم و با وجود سانسور رسانه­ای شدید به رسانه­ای مهم در انتقال اخبار بدل شد و بسیاری از کسانی هم که با جریان حاکم همدلی داشتند برای کسب خبر و تحلیل به این رسانه روی آوردند. تخمین زده می­شود بالغ بر یک­صد هزار وبلاگ و وبسایت خبری و تحلیلی به زبان فارسی منتشر می­شود که محتوای اکثرشان به نحوی از انحا انتقاد از وضع موجود یا مخالفت با آن بوده است. همچنین بسیاری از مردم به نشانه­ی مخالفت با ایدئولوژی رسمی و دلزدگی درصدد برآمدند تا کانال­های ماهواره­ای را جایگزین تلویزیون وطنی کنند. بر آن نیستم بگویم که آن­ها در جهت­دهی آرای مردم نقش داشتند. استدلالم این است که تقاضای روزافزون برای آن­ها خود نشانه­ی بزرگی از سرخوردگی و تغییرات اجتماعی و خواست عمومی برای تغییر بوده است. این­ها را باید نشانه­هایی از مخالفت با وضع موجود در نظر گرفت که در طبقات گوناگونی از مردم، خواه مذهبی و خواه غیرمذهبی، مرتباً در حال افزایش بوده است. همگان به خوبی به خاطر دارند که سخن گفتن از ماهواره تا چند سال پیش آسان نبود. برای من بسیار تعجب­برانگیز بود که شاهد بودم آدم­های بسیار مذهبی در نقاط دورافتاده و در شهرهای مذهبی مثل قم روز­به­روز بیشتر به ماهواره روی می­آورند و اکراهی که پیشترها از آن داشتند تقریباً از بین رفته است. گسترش استفاده از اینترنت و فضای مجازی برای کسب اطلاعات و اخبار نیز تنها نشان­دهنده­ی آن بوده است که ایدئولوژی رسمیْ کفاف ذهن­های جستجوگر و نقاد را نمی­دهد. رویکرد صدا و سیمای دولتی که در تمام این سال­ها عدم تمایل به تغییر و دست­کم­گرفتن شعور مخاطبان را به وفور و با اصرار تمام از خود نشان داده بر سرخوردگی و روی­آوردن مردم به سایر منابع و رسانه­های تحلیلی و خبری بسیار تأثیرگذار بوده است.
سرخوردگی سیاسی در رفتار انتخاباتی خود را به وضوح نشان داده است. بسیاری از رأی­دهندگان از شرکت در انتخابات ۸۴ امتناع کردند، چون روند اصلاحات را برای جامعه­ی ایرانی ناکافی می­دانستند و از اصلاح­طلبان و محمد خاتمی انتظار داشتند در ایجاد تغییرات شتاب و اصرار بیشتری از خود نشان دهند. اما منحنی سرخوردگی در دوره­ی پس از اصلاحات حتی شیب بیشتری پیدا کرد.
برای این سرخوردگی­ها می­توان دلایل زیادی برشمرد، اما در این­جا تنها به مواردی اشاره می­کنم که به نظر می­رسد برای روند عمومی سرخوردگی در سال­های پس از انقلاب و خصوصاً برای چهار سال اخیر اهمیت دارند. هر چه از بدو انقلاب اسلامی فاصله گرفتیم، تعداد بیشتری از قطار انقلاب پیاده شدند، اما در سال­های حاکمیت دولت نهم عمدتاً به دلیل کارنامه­ی بسیار قابل­نقد آن، به­ویژه در حوزه­ی فرهنگ و اقتصاد، روند سرخوردگی شتاب بیشتری به خود گرفت. ازاین­رو بسیار طبیعی است که این سرخوردگی در رفتار انتخاباتی ظاهر شود و با انتخاب کاندیدا یا کاندیداهایی خود را بروز دهد که نوید تغییرات را می­دهند، حتی اگر نتوانند همه­ی مطالبات سیاسی و اجتماعی رأی­دهندگان خود را نمایندگی و برآورده کنند.
● رشد آگاهی­های زنان و طبقه­ی متوسط
یکی از مهم­ترین مواردی که توضیح­دهنده­ی همه­ی این نشانه­های تحول و به­ویژه روند سرخوردگی از وضع موجود بوده است، گسترش سواد و آگاهی در میان ایرانیان است. نرخ باسوادی در تمام سال­های اخیر رو به افزایش بوده است و میزان ورودی به دانشگاه­ها در مقیاس گذشته به­مراتب بیشتر شده است. رشد آگاهی به­ویژه در میان زنان ایرانی شایان توجهِ بسیار است که در سال­های اخیر اکثریت ورودی دانشگاه­ها را به خود اختصاص داده­اند. به­کرات و به صورت شعارگونه شنیده­ایم که زنان تربیت­کننده­ی جوامع بشری هستند. سوای نیت کسانی که این شعار را ساخته­اند، به نظر می­رسد این امر دست­کم در ایران مصداق بارز دارد. اگر زنان پیش از انقلاب تربیت­کننده­ی نسل ایدئولوژیکی بودند که سر از مخالفت با نظام شاهنشاهی و مبارزه­ی بی­امان با آن درآورد، در ایران بعد از انقلاب نیز بخش زیادی از تحولات جامعه­شناختی صورت گرفته و رشد آگاهی­ها و نوع تربیت نسل جدید را باید مدیون زنانی دانست که با مسدود­شدن کانال­های پیشرفت یا محدود­شدن بسیاری از آن­ها، رو به دانشگاه­ها آوردند و مصمم شدند تا آگاهی و دانش خود را افزایش دهند. نمی­توانم بگویم چه تعداد از آرای موسوی یا کروبی مدیون زنان بوده است، آن­چه صرفاً از مشاهدات خود من برمی­آید آن است که زنان و به­ویژه دختران جوان نه فقط اکثریت رأی­دهندگان به کاندیداهای اصلاح­طلب و خصوصاً موسوی را تشکیل داده­اند، بلکه حضور پررنگ­شان در کمپین­های انتخاباتی هر دو نامزد پدیده­ای کاملاً نو بود. حتی بر اساس مشاهدات صرفاً شخصی می­توانم بگویم تعداد فعالان زن در ستادهای انتخاباتی دو نامزد در بسیاری موارد از تعداد مردان پیشی گرفت.
وقتی در صف رأی­گیری ایستاده بودم که به یمن جدا­بودن زنان از مردان و کنجکاوی شخصی­ام می­توانستم بر­آوردی تخمینی از این داشته باشم که زنان عمدتاً به چه کسی رأی می­دهند، شاهد بودم که تقریباً تمامی کسانی که در صف ایستاده بودند، چه چادری و چه غیرچادری، قصد داشتند به موسوی یا کروبی رأی بدهند و با هیجان خاصی به اطرافیان خود می­گفتند «یادتان نرود کد ۷۷ را جلوی اسم یادداشت کنید.» همین جا بگویم که رأی­دهندگانی که من شاهدشان بودم عمدتاً متعلق به طبقه­ی متوسط بودند.
بنابراین به­هیچ­رو حیرت­آور نیست که نتایج اعلام­شده­ی انتخابات مورد قبول نباشد. برآوردهای انتخابات ۷۶ و ۸۰ نیز حاکی از آن است که اکثریت زنان به خاتمی رأی دادند. همین نتایج در مورد آرای معین در سال ۸۰ نیز صادق است. سوای این، در انتخابات نهم بسیاری از زنان انتخابات را تحریم کردند و بسیاری هم از سر بی­میلی از شرکت در آن امتناع کردند. نمی­خواهم بگویم که زنان به احمدی­نژاد رأی ندادند. اما در بخش پایانی استدلال خواهم کرد که چرا احمدی­نژاد از جذب آرای اکثریت زنان در انتخابات اخیر ناتوان بود. حتی بر اساس مشاهدات شخصی از بسیاری از نقاط ایران آن عده­ای هم که در سال ۱۳۸۴ به احمدی­نژاد رأی دادند نه به خاطر انرژی هسته­ای یا سایر شعارهای ایدئولوژیک، بلکه از سر مشکلات اقتصادی و به دلیل شعارهای انتخاباتی او در مورد عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد به او رأی دادند. در هیچ­یک از مصاحبه­هایی که من در این چند سال با زنانی که به احمدی­نژاد رأی دادند صورت دادم، حتی یک نفر هم به سیاست خارجی او و نیز به انرژی هسته­ای اشاره نکرد. همگان متفق­القول بودند که رویکرد فساد­ستیزی و عدالت اجتماعی او باعث شد که به او رأی بدهند و البته کثیری از آن­ها از این موضوع شکایت داشتند که دولت در این مورد گامی جدی برنداشته است و همگی آن­ها از رشد روزافزون قیمت­ها و سایر مشکلات و به­ویژه اعتیاد شکایت داشتند و از این که به او رأی داده­اند گله­مند بودند. بر این اساس، این استدلال هم چندان قرین به حقیقت به نظر نمی­رسد که اکثریت مردم در روستاها و حاشیه­ی شهرها در انتخابات اخیر به احمدی­نژاد رأی داده باشند. این مسأله به­ویژه در مناطقی که قومیت­ها و اقلیت­های مذهبی در آن ساکن هستند بیشتر محل تردید است.
در تمام سال­های بعد از انقلاب طبقه­ی متوسط و بسیاری از طبقات پایین بر میزان آگاهی­ها و دانش خود در همه­ی زمینه­ها و به­ویژه در مورد مسائل سیاسی افزوده­اند و این امر سرخوردگی سیاسی زیادی را برای بسیاری از آن­ها به بار آورده که هر دم در حال افزایش بوده است. ظهور دو کاندیدای اصلاح­طلب زمینه­ای را فراهم کرد که بسیاری از کسانی که در ۱۳۸۴ انتخابات را تحریم کرده بودند، حال از کرده­ی خود پشیمان باشند و درصدد برآیند تا تحولی را از رهگذر صندوق آرا رقم زنند. همین موضوع مشارکت حد­اکثری را در انتخابات گذشته باعث شد. موج فزاینده­ی رأی­دهندگان که مناظرات داغ تلویزیونی به آن دامن زد، بسیاری از آرای خاموش را نیز به پای صندوق­ها آورد. بااین­که نهادهای رسمی حاکمیت مشارکت حداکثری مردم را ستودند، اما آن را به حساب احمدی­نژاد گذاشتند یا از توضیح قانع­کننده در مورد علل و عوامل آن شانه خالی کردند.
● سرخوردگی سیاسی و دولت نهم
دولت احمدی­نژاد در بسیاری زمینه­ها و خاصه در حوزه­های فرهنگی و اجتماعی عملکردی بس قابل نقد داشته است که خود بر روند سرخوردگی بسیاری از مردم و به­ویژه زنان، جوانان و بخش عمده­ای از طبقات متوسط شهری، روستاییان و اقلیت­های قومی و مذهبی افزود.
از تعداد ناشران در تمام این سال­ها کاسته شد و دولت انتشار کتاب­های مفید را عملاً با مانع مواجه کرد. بسیاری از کتاب­ها اجازه­ی انتشار نیافتند و چاپ مجدد­شان نیز با دشواری روبرو شد، بسیاری از سایت­های اینترنتی فیلتر و مسدود شدند و سانسور در تمام زمینه­ها به شدت افزایش یافت. در طی انقلاب فرهنگی در این چند سال بسیاری از دانشجویان و اساتید از کار بی­کار شدند و دولت درصدد برآمد تا دانشجویان و اساتید دلخواه خود را در همه­ی دانشگاه­ها جایگزین اساتید و دانشجویان منتقد و ناراضی کند. دانشجویان بسیاری ستاره­دار شدند و برخی از آن­ها هم با اخطار نهادهای امنیتی مواجه یا اخراج شدند. بسیاری از انجمن­های اسلامی و دیگر انجمن­های دانشجویی تعطیل شدند و بسیاری از دانشجویان دستگیر شدند و مورد آزار قرار گرفتند. در اقدامی دیگر دولت تصمیم گرفت کتاب­های درسی را مشمول پاکسازی قرار دهد، سهمیه­بندی جنسیتی را اعمال کرد و بومی­سازی دانشجویان دختر را در دستور کار قرار داد. ماشین ایدئولوژیک دولت با پشتوانه­ی نهادهایی همچون مرکز امور زنان و خانواده هدایت می­شد که طرح­هایی همچون لایحه­ی خانواده، طرح رحمت، خانه­نشین­کردن زنان و تبلیغ تعدد زوجات و چندهمسری را در دستور کار قرار داد که هدف از آن­ها این بود که زنان از ترس آن که مردان زن دیگری اختیار نکنند، به خانه­نشینی و شوهرداری روی بیاورند. علاوه بر این، دولت طرح ارتقای عفت عمومی را در دستور کار قرار داد که همه­ی نهادها را موظف می­کرد تا نسبت به پوشش زنان و اختلاط زنان و مردان در محیط­های کاری سخت بگیرند. ساعات اشتغال زنان را کاهش داد تا آن­ها بتوانند برای رسیدگی به امور خانه وقت بیشتری داشته باشند. در صدر همه­ی این­ها باید از طرح امنیت اجتماعی نام برد که در مدت اجرای آن هزاران زن مورد آزار پلیس و گشت ارشاد قرار گرفتند و تعداد بسیاری از مردان با عنوان اراذل و اوباش و اخلال­گر دستگیر و به جاهای نامعلومی برده شدند و حتی گزارش­هایی از کشته­شدن تعدادی از آن­ها پخش شد.
دولت نهم که با شعار عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد به صحنه آمده بود حتی در ارتقای عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد نیز ناکام ماند. شعار عدالت اجتماعی در بسیاری موارد محدود شد به توزیع پول و اقلام مصرفی در میان مردم، بی­آن­که آن­ها را از نظر اقتصادی توان­مند کند. وضعیت اقتصادی کارگران در تمام این سال­ها بدتر شد و بسیاری از نهادهای کارگری سرکوب و فعالان آن­ها دستگیر شدند. اعتراضات مدنی و مطالبات معلمان نیز با سرکوب مواجه شد.
دولت نهم درصدد برآمد همه­ی نهادهای مدنی را با این عنوان که از خارج پول می­گیرند و درصدد ایجاد انقلاب نرم هستند، از کار بیندازد. سازمان­های غیردولتی بسیاری تعطیل شدند و فعالیت آن­ها با محدودیت مواجه شد و بسیاری از فعالان مدنی سر از زندان درآوردند. روزنامه­های منتقد یکی پس از دیگری تعطیل شدند و روزنامه­نگاران بسیاری از کار خود محروم شدند یا به صور دیگر مورد آزار نهادهای حکومتی و قضایی قرار گرفتند.
آسیب­های اجتماعی در این چند سال بنا به شواهد متعدد افزون شده­اند. در بسیاری از مناطق شهری اعتیاد و بیکاری بیداد می­کند که کارشناسان علت آن را بی­کفایتی دولت در کاهش مشکلات اقتصادی می­دانند. میزان خودکشی، دزدی، قتل و ضرب و جرح در ایران در چند سال اخیر در حال افزایش بوده است که علت بخش مهمی از آن­ها را باید در نابرابری­های اقتصادی و تبعیض­های اجتماعی و جنسیتی جستجو کرد. دولت نهم هیچ طبقه یا گروه اجتماعی را بی­نصیب نگذاشته است و از همین رو برای همه­ی طبقات اجتماعی در ایران هیچ دولتی تاکنون به اندازه­ی دولت نهم مورد نقد نبوده است. این درست که برخی گروه­ها همچون زنان و جوانان در این دولت در معرض اجحاف و تبعیض به مراتب بیشتری واقع شدند، اما هیچ طبقه و گروه اجتماعی و اقلیتی در ایران وجود ندارد که به نحوی از آزار این دولت در امان مانده باشد. نه تنها طبقات متوسط بلکه طبقات بالا و پایین، روستائیان، بازاریان، اقلیت­های قومی و مذهبی، هر یک به صور گوناگون از آن آسیب دیده­اند و بسیاری از آن­ها از دولت انتقاد می­کنند. در مدت زمامداری این دولت، بسیاری در درون حاکمیت نیز از آن انتقاد کرده­اند. به نظر می­رسد تنها آن اقلیتی از آسیب دولت در امان بوده­اند که دولت آن­ها را عمدتاً به عنوان حافظان و نگهبانان نظم موجود یا رأی­دهندگان منفعل پروار کرده است. اما اکثریت ناراضی و آسیب­دیده به نتایج انتخابات معترض است. شاید اکنون پاسخ خود به این پرسش را هم گرفته باشد که چرا دولت نهم با اعتماد­به­نفس­ بسیار همه کار می­کرد و برای اعتراضات مردمی اهمیتی قائل نبود.
فاطمه صادقی
منبع : سایت تحلیلی البرز


همچنین مشاهده کنید