جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

امام محمد باقر (ع) دریای بی کران دانش و شکافنده اسرار علوم


امام محمد باقر (ع) دریای بی کران دانش و شکافنده  اسرار علوم
پس از دست یابی بنی امیّه به قدرت و حاکمیّت حاکمان ستم پیشه و جنایت کار، این سلسله منحوس، با به وجود آوردن جوّ فشار و خفقان، نگذاشت جریان اصیل و چهره درخشان اسلام ناب، که در راه و روش و سخنان امامان اهل بیت علیهم السلام نماد و جلوه می یافت، مطرح شود.
آنان با تمام توان با به کارگیری ابزارهای تبلیغاتی مانند: عالم نمایان دین فروش و جعل روایات به نام رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، رهروان راه ولایت علوی و آرمان های بلند آنان را سرکوب کردند. این چالش سخت با اسلام اصیل همچنان ادامه یافت تا اینکه در اوائل سده دوم هجری به سبب ضعف و افول قدرت سیاسی این خاندان دین ستیز، فرصت مناسبی به وجود آمد و پیشوای معصوم و حجّت خدا در زمین، امام باقرعلیه السلام از این فرصت به خوبی بهره برد. آن حضرت برای نشر و گسترش حقیقت دین محمّدصلی الله علیه وآله وسلم و آموزه های والای اسلام و آشنا ساختن امّت اسلام به هدف های بلند اسلام ناب، یک حوزه علمی شیعی در مدینه بنیان نهاد. از این رهگذر بود که صدها تن از شیفتگان آرمان های امامان معصوم علیهم السلام که سال ها از سرچشمه های حکمت و دانش ناب بدور بودند، سراسیمه به مدینةالرسول شتافته و پروانه وار به گرد شمع فروزان باقرالعلوم علیه السلام گرد آمدند. پیشوای پنجمین شیعه، یاران و شاگردان فراوانی داشت؛ ولی بیشتر آنان از قلمرو عراق؛ به ویژه شهرهای کوفه، بصره و بغداد بودند.
از سرزمین مکّه - که فاصله چندانی با مدینه نداشت - یاران اندکی در خدمت حضرت بودند که شاید تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست نباشد. این نوشتار پژوهشی است در همین راستا و تلاشی است در معرّفی سیمای سه تن از برجسته ترین یاران آن بزرگوار که از قلمرو مکه به حضور آن بزرگوار شتافته و در پرتو تربیت و تعلیم آن حجّت برحقّ خدا، به جایگاه بلندی از دانش، کمال، ولایت مداری و فقه و فقاهت دست یازیدند.
● کنیه امام محمد باقر(ع)
نام مبارک امام پنجم محمد بود .لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ,بدین جهت که : دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت .القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کردهاند که هریک بازگوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .کنیه امام ابوجعفر بود .مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع )است .
بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوی پدر به امام حسین ( ع ) میرسید .پدرش حضرت سیدالساجدین , امام زین العابدین , علی بن الحسین ( ع ) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال ۵۷ هجری در مدینه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک میشد .
دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال ۹۵ هجری که سال درگذشت امام زین العابدین ( ع ) است آغاز شد و تا سال ۱۱۴ ه . یعنی مدت ۱۹ سال و چند ماه ادامه داشته است .
در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است , ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش میآید , و عدهای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا میشوند .
قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدیدمیآیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر مینماید , و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأ له امامت و ولایت را , که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا , افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود , و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی ودین به دنیا فروشان برگرفته بود , به انحراف میکشاندند و احادیث نبوی را دربوته فراموشی قرار میدادند .
برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده ویا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مینمودند .اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنهابایستند .
بدین جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع )از موقعیت مساعد روزگار سیاسی , برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایهریزی نمودند .
زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و میبایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار دست یازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند .
به همین جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء ودانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود .
در مکتب تربیتی امام باقر ( ع ) علم و فضیلت به مردم آموخته میشد .ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و امیرالمؤمنین ( ع ) و پدر و جد خود بود واین صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم میکرد , و اداره آنهارا از جهت مالی به عهده داشت .
امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود .سیرت و صورتش ستوده بود .پیوسته لباس تمیز و نومیپوشید .در کمال وقار و شکوه حرکت میفرمود .از آن حضرت میپرسیدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش میپوشید , تو چرا لباس فاخر بر تن میکنی ؟ پاسخ میداد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز , که محرومان و فقرا و تهیدستان زیادبودند , چنان بود .
من اگر آن لباس بپوشم در این انقلاب افکار , نمیتوانم تعظیم شعائر دین کنم .امام پنجم ( ع ) بسیار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خویش برخورد بود .با همه اصحاب مصافحه میکرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق میفرمود .
در ضمن سخنانش میفرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین میبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد .امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین وعیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی , کمال مواظبت را داشت .
میخواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید .در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون میرفت , و باکارگران و کشاورزان بیل میزد و زمین را برای کشت آماده میساخت .
آنچه ازمحصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست میآورد در راه خدا انفاق میفرمود .بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) میرفت , پس از گزاردن فریضه , مردم گرداگردش جمع میشدند و از انوار دانش و فضیلت اوبهرهمند میگشتند .
مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی درواژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خودفروخته - کوشش بسیار کردند .
ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بیسابقه آل ابوسفیان , که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت ( ع ) توجه کردند , در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأ له امامت و رهبری , که تنها شایسته امام معصوم است , سعی بلیغ کردندو معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند ; تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایهگذاری نمود , و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .
امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکرو امام باقر ( ع ) با تشکیل حلقههای درس , زمینه این امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود .
رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامیاش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احادیثی که از آن حضرت روایت شده , تعیین فرموده است .
چنان که در این حدیث آمده است : روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفیاب شد .صدای کودکی را شنید , پرسید کیستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسینم , جابر گفت : نزدیک بیا , سپس دست او راگرفت و بوسید و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .
فرمود : شاید زنده بمانی و محمدبن علی بن الحسین که یکی از اولاد من است ملاقات کنی .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد .علم و دین را نشر بده .
امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دینی و تعلیم حقایق قرآنی و احادیث نبوی ( ص ) پرداخت .
این جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین ( ع ) به همراهی عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعین حسینی به کربلا آمد و غسل کرد , و در حالی که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد .
باری , امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود .نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت وکلمات قصار و اندرزهایی همراه است , که به ویژه در ۱۹ سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است .
بنا به روایاتی که نقل شده است , در هیچ مکتب و محضری دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن علی ( ع ) نبودهاند .در زمان امیرالمؤمنین علی ( ع ) گوئیا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان که باید - بر مردم روشن نبود , گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند , و در کنار دریای بیکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهای معدود قدر چونان گوهری رانمیدانستند .
بی جهت نبود که مولای متقیان بارها میفرمود : سلونی قبل از تفقدونی پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید .و بارها میگفت : من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم .
ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجودعلی را بداند ؟ اما به تدریج , به ویژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک میکردند , و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام ( ع ) شدند , و به قول یکی از مورخان : مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازههای علم و فرهنگ شدند .
امام باقر ( ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف ( قیام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبودحماسه آفرینان - فراهم نبود , از این رو , نشر معارف اسلام و فعالیت علمی راو هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را , از این طریق مناسبترمیدید , و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود , به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت .
اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود , مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار میگرفت .در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی شورش ( علیه دستگاه ) غافل نبود , و از راه دیگری نیز آن را دامن میزد : و آن راه , تجلیل و تأ یید برادر شورشیاش زید بن علی بن الحسین بود .
روایاتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصیل اسلامی و جهان بینی خاص قرآن , و تنظیم مبانی فقهی و تربیت شاگردانی مانند امام شافعی و تدوین مکتب داشته , موضع انقلابی برادرش زید را نیز تأ ییدمیکرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) میفرمود : خداوندا پشت من را به زید محکم کن .
و نیز نقل شده است که روزی زید بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زید بن علی را دید , این آیه را تلاوت کرد : یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله .
یعنی : ای مؤمنان , بر پای دارندگان عدالت باشید و گواهان , خدای را .آنگاه فرمود : انت و الله یا زید من اهل ذلک , ای زید , به خدا سوگندتو نمونه عمل به این آیهای .
میدانیم که زید برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأ ثیر تعلیمات ائمه ( ع ) برای اقامه عدل و دین قیام کرد .
سرانجام علیه هشام به عبدالملک اموی ,در سال ( ۱۲۰ یا ۱۲۲ ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .
بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و سپس سوزانیدند .و چنانکه تاریخ مینویسد : گرچه نهضت زید نیز به نتیجهای نینجامید و قیامهای دیگری نیز که در این دوره به وجود آمد , از جهت ظاهری به نتایجی نرسید , ولی این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحرک و بیداری و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شیعه را درجوشش و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .
امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست نیازیدند , که زمینه را مساعد نمیدیدند , ولی در هر فرصت و موقعیت به تصحیح نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار , که نوعی دیگر از مبارزه است , دست زدند .
چه در این دوره , حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسیان دامنگیر آنان شده بود , از این رو بهترین فرصت برای نشرافکار زنده و تربیت شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت , پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسی به شکل پایهریزی و تدوین اصول مکتب - که امری بسیار ضروری بود - پیش آمد .
اما چنان که اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پیش میآمدو احساس میکردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمیگیرد و خط صحیح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت که دنباله خط رسالت و بالاخره حکومت الله است تعلیم میدهد , تکان میخوردند و دست به ایذاء و آزار وشکنجه امام ( ع ) میزدند و گاه به زجر و حبس و تبعید ... برای شناخت این امر , به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است میپردازیم : در یکی از سالها که هشام بن عبدالملک , خلیفه اموی , به حج میآید , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نیز به حج میرفتند .
روزی در مکه , حضرت صادق , در مجمع عمومی سخنرانی میکند و در آن سخنرانی تأ کید بر سر مسأ له پیشوایی و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و خلیفههای خدا در زمین ایشانند نه دیگران , و اینکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پیروی از ایشان است و بیعت با ایشان و ... نه دیگران .
این سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته میشود , آن هم در مکه در موسم حج , طنینی بزرگ مییابد و به گوش هشام میرسد .هشام در مکه جرأ ت نمیکند و به مصلحت خود نمیبیند که متعرض آنان شود .
اما چون به دمشق میرسد , مأ مور به مدینه میفرستد و از فرماندارمدینه میخواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه کرد , و چنین میشود .حضرت صادق ( ع ) میفرماید : چون وارد دمشق شدیم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید .
هنگامی که به مجلس او درآمدیم , هشام بر تخت پادشاهی خویش نشسته و لشکر و سپاهیان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .
نیز دستور داده بود تا آماج خانهای ( جاهایی که درآن نشانه برای تیراندازی میگذارند ) در برابر او نصب کرده بودند , و بزرگان اطرافیان او مشغول مسابقه تیراندازی بودند .
هنگامی که وارد حیاط قصر او شدیم , پدرم در پیش میرفت و من از عقب او میرفتم , چون نزدیک رسیدیم , به پدرم گفته : شما هم همراه اینان تیر بیندازید پدرم گفت : من پیر شده ام .اکنون این کار از من ساخته نیست اگر من را معاف داری بهتر است .
هشام قسم یاد کرد : به حق خداوندی که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامی داشت , تورا معاف نمیدارم .
آنگاه به یکی از بزرگان بنی امیه امر کرد که تیر و کمان خود را به او ( یعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند .پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و یک تیر نیر بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر میان نشانه زد .
سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد ... تاآنکه نه تیر پیاپی افکند .هشام از دیدن این چگونگی خشمگین گشت و گفت : نیک تیر انداختی ای ابوجعفر , تو ماهرترین عرب و عجمی در تیراندازی .
چرامیگفتی من بر این کار قادر نیستم ؟ ...بگو : این تیراندازی را چه کسی به تویاد داده است .
پدرم فرمود : میدانی که در میان اهل مدینه , این فن شایع است .من در جوانی چندی تمرین این کار کردهام .
سپس امام صادق ( ع ) اشاره میفرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد .
در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی با امام باقر ( ع ) سخن میگوید .
امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی اداره اجتماع اسلامی و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامی باید چگونه باشد , سخن میگوید .
اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بیش از پیش ناراحت میکند .بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند .و چون به او خبر میدهند که زندانیان دمشق مرید و معتقد به امام ( ع ) شده اند , امام را رها میکند و به شتاب روانه مدینه مینماید .
و پیکی سریع , پیش از حرکت امام از دمشق , میفرستد تا در آبادیها و شهرهای سر راه همه جا علیه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبلیغ کنند تا بدین گونه ,مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تأ ثیر گفتار و رفتارشان واقع نشوند .
با این وصف امام ( ع ) در این سفر , از تماس با مردم - حتی مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمیورزد .
جالب توجه و قابل دقت و یادگیری است که امام محمد باقر ( ع ) وصیت میکند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقداری از مال او را وقف کند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ایام حج و در منی محل اجتماع حاجیها برای سنگ انداختن به شیطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای او محفل عزا اقامه کنند .توجه به موضوع و تعیین مکان , اهمیت بسیار دارد .به گفته صاحب الغدیر -زنده یاد علامه امینی - این وصیت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی , در آن مکان مقدس با پیشوای حق و رهبر دین آشنا شود و راه ارشاد در پیش گیرد , واز دیگران ببرد و به این پیشوایان بپیوندد , و این نهایت حرص بر هدایت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .
● میمون قدّاح مکّی
او یکی از راویان و یاران امام محمدباقرعلیه السلام به شمار می رود. نام پدرش اسود است. لقب پدرش که قدّاح بوده به او نیز انتقال یافته و میمون قدّاح نامیده می شود. از آنجا که زادگاه او و محلّ رشد و نموّش مکّه است به مکّی هم اشتهار دارد. پدرش در آغاز، همیپمان قبیله بنی مخزوم بود؛ ولی فرزندش، پیمان خویش را با آن طائفه قطع کرد و پیمان دوستی و پیروی از اهل بیت علیهم السلام را پذیرفت. بدین سبب است که به او مولی بنی هاشم و یا مولی الباقرعلیه السلام گفته می شود.(۱)
میمون قدّاح قسمتی از عمر خویش را در مکّه سپری کرد؛ ولی نیک بختی و سعادت به یاری او شتافت و از مکه به قصد فراگیری دانش دین به سوی مدینه هجرت کرد و سر بر آستان پاک وارث تمامی دانش های پیامبران، امام باقرعلیه السلام نهاد و در شمار یاران آن بزرگوار درآمد. وی در این راستا به درجه ای از شایستگی رسید که در زمره نزدیکان آن حضرت قرار گرفت.(۲)
شیخ طوسی در معرّفی این راوی چنین می نگارد:
میمون قدّاح، مولی بنی مخزوم و مولی بنی هاشم، یکی از محدّثان و از یاران امام باقرعلیه السلام و اهل مکه است.(۳)
آیةالله خویی در این راستا می نگارد:
میمون قدّاح، پیوند عمیق و ژرفی با بنی هاشم و امام باقرعلیه السلام داشته است. از پاره ای اخبار، این حقیقت رخ می نماید که این محدّث، یکی از نزدیک ترین افراد به حجت خدا، امام باقرعلیه السلام بود. و این پیوند و رابطه عمیق، یکی از خصلت های والا و برجسته او به شمار می رود.(۴)
میمون قدّاح در سایه تلاش و کوشش و کسب فیض از محضر امام محمدباقرعلیه السلام به موقعیتی دست یافت که جمعی از برجسته ترین راویان شیعی، افتخار شاگردی او را دارند و روایات فراوانی از او نقل نموده و به میراث نهاده اند. از جمله شاگردان او عبارتند از:
۱) ابان بن عثمان
۲) معاویة بن وهب
۳) جعفر بن محمد اشعری قمی
۴) حمّاد بن عیسی
۵) عبدالله بن میمون قدّاح (فرزند برومند و پرآوازه اش).(۵)
برای آشنایی بیشتر با سیمای پاک این راوی و اندازه وجاهت و ولایت پذیری او، به نقل پاره ای از روایات بسنده می کنیم:
شیخ کلینی در اصول کافی داستانی جالب و آموزنده بدین صورت آورده است:
سلام بن سعید مخزومی گفت: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم و میمون قدّاح، مولی و یار ویژه امام باقرعلیه السلام نیز حضور داشت. در این هنگام، عبّاد بن کثیر، عابد بصریان و ابن شُریح، فقیه مکّیان، بر امام صادق علیه السلام وارد شدند. بعد از چند لحظه، عبّاد بن کثیر از امام علیه السلام پرسید: ای ابوعبدالله! رسول گرامی اسلام را هنگامی که از دنیا رفت، با چند پارچه کفن کردند؟
حضرت فرمود: با سه پارچه؛ دو پارچه صُحاری (منسوب به صُحار، روستایی در یمن) و یک پارچه، حِبره و یا بُرد یمنی. از آنجا که بُرد یمنی کمیاب بود، دو پارچه را صُحاری انتخاب کردند.
عبّاد از این سخن، رُخ درهم کشید؛ گویا کمبود بُرد یمنی را قبول نداشت! امام علیه السلام وقتی این حالت را از او مشاهده کرد، فرمود: درخت خرمایی که حضرت مریم علیها السلام بعد از به دنیا آوردن حضرت عیسی علیه السلام از آن تناول کرد، نامش «عجوه» بود. خرمای عجوه بهترین نوع خرما است و از آسمان نازل شده است. هر درخت خرمایی که از او بروید و جوانه زند، عجوه خواهد بود. آنچه از این سو و آن سو گرفته و کاشته شد خرمای پست است.
چون آن دو از نزد امام خارج شدند، عبّاد بن کثیر به ابن شُریح گفت:
به خدا، من نمی دانم این مثالی که ابوعبدالله بیان کرد، معنایش چه بود و هدف آن حضرت از بیان این مثال چیست؟
ابن شُریح گفت: از این غلام - رو کرد به میمون قدّاح - بپرس تا تو را از راز و رمز و حکمت این مثال، آگاه سازد؛ چون او - میمون قدّاح - از آنان (اهل بیت و رهپویان و معتقدان به ولایت) است و به فضیلت ها و منقبت های اهل بیت علیهم السلام آشناست.
عبّاد به میمون قدّاح رو نمود و تفسیر کلام امام را از او درخواست نمود.
میمون گفت: آیا تو آنچه را ابوعبدالله علیه السلام برای شما بیان کرد، نمی دانی؟
او گفت: نه، به خدا سوگند نمی دانم!
میمون گفت: آن بزرگوار خواست با این مثال، به شما بفهماند که او فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و شاخه ای از شجره پاک نبوّت است. تمام دانش رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نزد آنان است. آنچه از نزد آنان بیرون آید، صواب و حقّ است و آنچه از نزد دیگران (مخالفان ولایت اهل بیت علیهم السلام) صادر شود، از این سو و آن سو باطل و بی ارزش است.(۶)
کلینی از ابان روایت می کند: میمون قدّاح برایم گفت: روزی مولایم امام باقرعلیه السلام رو به من نمود و فرمود:
مقداری قرآن بخوان!
من گفتم: از کدامین سوره بخوانم؟
فرمود: از سوره مبارکه یونس.
گشتم و سوره را پیدا کردم و تا این آیه را خواندم: «للذین أحسنوا الحسنی و زیادة و لایرهق وجوههم قَتَرٌ و لا ذلّةٌ»(۷)؛ برای کسانی که کارهای نیک انجام می دهند، پاداش نیکی به آنان داده می شود بلکه زیادتر از اعمال نیک آنان، و هرگز به رخسار پاکشان گرد خجلت و ذلت ننشیند.
امام باقرعلیه السلام فرمود: جناب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: من در شگفتم که چرا هنگامی که قرآن را تلاوت می کنم، پیر نمی شوم!(۸)
نیز میمون قدّاح حدیث بسیار جالبی از مولای خود امام باقرعلیه السلام نقل می کند که آن بزرگوار فرمود:
ما مِنْ عبادةِ افضلُ مِنْ عِفَّةِ بطن و فرج؛(۹) عبادتی نزد پروردگار جهان، والاتر از پاک داشتن شکم و دامن از آلوده شدن به حرام نیست!
چنانچه اشاره شد، این راوی، فرزندی به نام عبدالله داشت که یکی از چهره های موجّه حدیث شیعی است. نام او در جای جای کتاب های روایی شیعه، می درخشد. روزی حضرت باقرعلیه السلام به او فرمود: کم انتم بمکة؟ قلت نحن اربعة. قال: انّکم نورٌ فی ظلمات الارض؛ چند تن از شما شیعیان و پیروان ما در مکّه زندگی می کنید؟ گفتم: چهارتن! امام فرمود: شما چهار نفر همانند نور در تاریکی های زمین هستید.(۱۰)
معروف بن خرّبُوذ(۱۱)
این راوی گرانقدر نیز از گروه صدها شاگرد مکتب امام باقرعلیه السلام است که از سرچشمه زلال دانش آن حضرت، جان تشنه خویش را سیراب نمودند.
معروف در نیمه دوم سده اوّل هجری در شهر مکّه دیده به جهان گشود. دوران نوجوانی و جوانی را در همان دیار سپری کرد. وی از آن منظر که شیدای کسب دانش دین بود، هجرت علمی خویش را به سوی مدینه آغاز نمود و در محضر پرفیض و برکت پیشوای پنجمین شیعی، زانوی ادب بر زمین نهاد و از محضرش کسب فیض نمود. شیخ طوسی و دیگر زندگینامه نویسان برجسته، همگی او را از یاران امام باقرعلیه السلام به شمار آورده اند.
شیخ طوسی در کتاب رجال می نویسد: معروف بن خربوذ، یکی از یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود. او مولی و همپیمان با قبیله قریش بود و بدین سبب به او قرشی گفته می شد و چون در مکّه ولادت یافت به مکّی هم اشتهار دارد.(۱۲)
این محدّث بزرگوار در راه تحصیل دانش و فهم عمیق آموزه های دینی چنان کوشید که از دیدگاه بزرگان به عنوان یکی از چهره های برترِ تاریخ شیعه شناخته شد. درخشش این محدّث به گونه ای است که کشّی، رجال شناس بزرگ، در میراث گرانسنگ خود، در منزلت او و گروهی دیگر از برگزیدگان و محدّثان شیعی آورده است: همه فقیهان و عالمان شیعی، به بزرگی و فقاهت گروهی از یاران حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام اجماع و اتفاق دارند و همه به والایی و منزلت آنان حرمت نهاده اند. فقیه ترین آنان عبارتند از: زراره و معروف بن خربوذ و...(۱۳)
دانشمندان اهل سنّت نیز به معروف به دیده احترام و تکریم نگریسته و از او به عنوان یکی از استادان برجسته حدیث یاد می کنند که استادان و شاگردان فراوانی داشته است. معروف از: ابوالطفیل عامر بن وائله، بشیر بن تمیم، حکم بن مستورد و محمد بن عمرو روایت نقل نموده است.
گروهی از شاگردان حوزه درسی او عبارتند از: ابوداود طیالسی، عبید بن معاذ، حنّان بن سدیر، عبدالله بن سنان و مالک بن عطیّه.(۱۴)
ذهبی که یکی از نقّادان و متعصّبان دانشمندان اهل سنّت است، درباره معروف می گوید: صدوقٌ شیعیٌّ؛ او محدّثی راستگو با اندیشه ها و باورهای شیعی است.
معروف، آن گونه که در دانش طلبی و فراگیری اخبار اهل بیت علیهم السلام موقعیّت ممتازی داشت، در زمینه بندگی در مقابل ذات پروردگار بسیار فروتن و خاضع بود.
سجده های بسیار طولانی او زبانزد خاص و عامّ بود. کشّی از فضل بن شاذان نیشابوری روایت می کند که: روزی بر محدّث بزرگوار ابن ابی عُمیر داخل شدم و دیدم که او در حال سجده است. سجده اش بسیار طول کشید و چون سر از سجده برداشت به او گفته شد: چقدر سجده هایت را طول می دهی؟ او گفت: اگر جمیل بن دُرّاج را می دیدید، چه می گفتید! ابن ابی عُمیر سپس گفت: من روزی از روزها نزد جمیل رفتم و او را در حالت سجده دیدم. او سجده اش را بسیار طول داد. چون سر از سجده برداشت، گفتم: چرا این اندازه سجده هایت را طولانی می کنی؟ به بدنت رحم کن! جمیل بن دُرّاج در پاسخ من گفت: ای کاش معروف بن خربوذ را می دیدی که بسیار سجده های طولانی داشت، آنگاه می دیدی که سجده های من چندان طولانی نیست!(۱۵)
● شناخت ژرف
کشّی با واسطه می نگارد: روزی امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
أنا وجهُ الله، أنا جنبُ الله، انا الاوّل، انا الآخر، أنا الظاهر، انا الباطن و أنا وارثُ الارض، أنا سبیلُ الله.
معروف بن خربوذ که به او به دیده یک اسلام شناس خوش سلیقه، نگریسته می شد، برای جلوگیری از برداشت انحرافی کج اندیشان از این واژه ها می گفت:
برای این کلمات، تفسیر منطقی و درستی وجود دارد، غیر از آنچه که غلوّکنندگان و یاوه سرایان می پندارند.(۱۶)
● عبدالله بن عطاء مکّی
این راوی نیز یکی از رهپویان راه و روش امامان بزرگوار شیعی است. او در شهر مکّه دیده به جهان گشود و دوران آغازین زندگی خود را در این دیار سپری نمود. از آنجا که وی عطش فراوانی برای دریافت و یادگیری آموزه های دینی داشت، خویشان و زادگاه خود را ترک گفت و گام در قلمروی نهاد که سرچشمه دانش دینی بود. این محدّث والامقام، همانند میمون قدّاح و معروف بن خربوذ، در شمار یاران امام محمدباقرعلیه السلام قرار دارد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود به صراحت نگاشته است: عبدالله بن عطاء مکّی، یکی از یاران امام باقرعلیه السلام است.(۱۷)
عبدالله بن عطا، همان گونه که از منظر عالمان شیعی، جایگاه بلندی دارد، از دیدگاه پاره ای از دانشوران اهل سنّت نیز از اعتبار قابل توجّهی برخوردار است. ابن اثیر و ذهبی به این محدّث حُرمت نهاده و درباره اش گفته اند: صَدُوقٌ؛ او یک محدّث راستگو است.(۱۸)
پس از بررسی و ارزیابی گزارش هایی که در زندگینامه این راوی، نگارش یافته، به این نکته می رسیم که عبدالله بن عطا، از شناخت عمیقی در مورد حجّت حق، امام باقرعلیه السلام برخوردار بوده است.
این حقیقت شفّاف، با دقّت در این گزارش ها، به خوبی آشکار می شود:
شیخ مفید با واسطه از عبدالله بن عطا نقل می کند که او می گفت: من هیچ دانشمند و فقیه اسلامی را ندیدم؛ مگر اینکه در نزد امام باقرعلیه السلام بسیار کوچک می نمود. به عنوان یک نمودار، من حکم بن عُیینه را با اینکه نزد مخالفان بسیار بزرگ می نمود، می دیدم که همگی او را تکریم می کردند؛ امّا همین شخص - با این جایگاه بلند - هنگامی که در مقابل امام محمدباقرعلیه السلام می نشست. از نظر علمی همچون یک طفل بود در محضر استاد برجسته.(۱۹)
محمد بن حسن صفّار قمی در کتاب ارزشمندش بصائرالدّرجات، به نقل از عبدالله بن عطا می نویسد: بعد از سالیانی که در مدینه از محضر امام باقرعلیه السلام کسب فیض می کردم، به مکه بازگشتم و مدت ها در مکه بودم. این فاصله مکانی و زمانی، در من تأثیر نهاد و آن چنان مشتاق و شیدای ملاقات با حضرت باقرعلیه السلام شدم که دیگر توان ماندن در مکه را نداشتم.
به سوی مدینه حرکت کردم. انگیزه من از این سفر، چیزی جز دیدار با یار و پیشوایم حضرت ابوجعفرعلیه السلام نبود. هنگامی که به مدینه رسیدم، شب فرا رسیده بود. از قضا هوا به شدّت سرد و از طرف دیگر باران هم شروع به باریدن کرد. من در نیمه شب به کنار در خانه امام محمدباقرعلیه السلام رسیدم. با خودم گفتم: در این نیمه شب که همه در خواب اند زمان در زدن نیست. بنابراین صبر می کنم تا صبح فرا رسد. در همین حال که من غرق در افکار خود بودم ناگهان از درون خانه صدایی به گوشم رسید که می فرمود: ای کنیز! بلند شو و در را برای عبدالله بن عطاء مکّی باز کن! او در این هنگام از شب به زحمت افتاده و سردی و باران او را به رنج افکنده است!
کنیز آمد و درِ خانه را گشود و من به منزل امام و محبوبم رفتم و به محضرش مشرّف شدم.(۲۰)
در همان کتاب با واسطه از ابن عطاء مکّی نقل شده است که: شبی در مکه، دور خانه خدا طواف می کردم. پاسی از شب گذشته بود. در آن زمان امام باقرعلیه السلام در مکه حضور داشت. با خود گفتم: بروم نزد ابوجعفرعلیه السلام تا مقداری از شب را در محضر آن بزرگوار باشم. همین که به نزدیک خانه ای که امام در آنجا بود رفتم، هنوز پشت در بودم که امام از درون خانه فرمود: عبدالله بن عطا پشت در است. و آنگاه فرمود: ای عبدالله بن عطاء! داخل شو.(۲۱)
● زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود .ابراهیم و عبیدالله که از ام حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر بزرگوارشان وفات کردند .علی و زینب و ام سلمه که از ام ولد بودند .
● علم
امام باقرعلیه السلام چون در اواخر دوران حکومت بنی‌ امیه به‌سر می‌برد، از ضعف قدرت حاکمه استفاده نمود و در نشر معارف اسلامی، تلاش گسترده‌ای کرد و با مخالفین و صاحبان عقاید مختلف، مناظرات مفصّلی داشت و به سؤالات شیعیان و مخالفین پاسخ داد. لذا از آن امام در تمام مسائل فقهی و اجتماعی و حکومتی روایات فراوانی نقل شده است، به‌طوری‌که تقریباً هیچ کتاب روایی نیست مگر این که از امام باقر علیه السلام در موارد مختلف روایتی ذکر شده است.
امام باقر علیه السلام با صحابی بزرگ رسول خدا، جابر بن عبدالله انصاری روابط صمیمانه‌ای داشت و برای او احترام خاصی قائل بود.
برای آن امام، غیر از جابر، اصحاب و راویان زیادی نام می‌برند که در بین آنها جابر بن یزید جعفی و محمّد بن مسلم و زراره و حمران، بسیار معروفند. شاعر معروف امام نیز کمیت نام دارد.
● حوادث دوران امامت
برادر امام باقر علیه السلام زید بن علی بن الحسین پس از شهادت امام سجاد علیه السلام پرچم مخالفت با بنی‌امیه را برافراشت و افراد زیادی را به دور خود جمع کرد. ولی امام باقر او را از قیام مسلّحانه منع کرد و فرمود: « هنوز وقتش نرسیده است، و قیام تو در انتها به ضرر مسلمین می انجامد.» اما زید که خون حسینی در رگ‌های او می‌جوشید، زیر بار نرفت و قیام کرد و عاقبت در اثر اعلان مخالفت با بنی‌امیه به شهادت رسید.
علی معروفی
پی نوشت ها:
۱. ر.ک: کتاب نجاشی، شماره ۵۵۷، ص ۲۱۳، چاپ جامعه مدرسین قم؛ رجال طوسی، ص ۱۳۵ و ۳۱۷؛ نقدالرجال، ص ۳۶۵؛ مجمع الرجال، ج ۶، ص ۱۷۲؛ جامع الروات، ج ۲، ص ۲۸۶؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۱۵ و چند منبع دیگر.
۲. معجم الرجال، ج ۱۹، ص ۱۱۵؛ موسوعةالفقهاء، ج ۲، ص ۵۸۱.
۳. رجال طوسی، ص ۱۳۵.
۴. معجم الرجال، ج ۱۹، ص ۱۱۶.
۵. جامع الروات، ج ۲، ص ۲۸۶ و موسوعةالفقهاء، ج ۲، ص ۵۸۱.
۶. اصول کافی، ج ۱، ص ۴۰۰.
۷. یونس / ۲۶.
۸. اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳۲، باب فضل القرآن،ح ۱۸.
۹. همان، ص ۸۰، باب العفّة، ح ۷.
۱۰. رجال کشّی، ج ۲، ص ۶۸۷ و ۵۱۴
۱۱. محقق مامقانی: خَرِّبُود به تشدید راء، تعریب شده. خربوذ به سکون را، معنای آن در فارسی خُفاش بزرگ است. عادت عجم این بود به کسی که چشمان او کم سو بود و در روز، جایی را نمی دید، خربوذ لقب می دادند، چون همانندی با خفاش و جُغد داشت، عرب ها از عجم در کار برد این واژه، پیروی کردند.
۱۲. رجال طوسی، ص ۱۳۵، ش ۱۳۰، ص ۳۲۰؛ خلاصةالاقوال، ص ۱۷۰، ش ۱۰؛ تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۲۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج ۱۰، ص ۲۰۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، سال های ۱۴۱ تا ۱۶۰، ص ۶۲۴؛ تاریخ کبیر بخاری، ج ۴، ص ۴۱۴؛ ثقات ابن حبّان، ج ۵، ص ۴۳۹؛ تهذیب الکمال، ج ۲۸، ص ۲۶۳ و چند منبع دیگر.
۱۳. رجال کشی، ج ۲، ص ۵۰۷.
۱۴. میزان الاعتدال، ج ۴، ص ۱۴۴؛ موسوعةالفقهاء، ج ۱،ص ۵۳۱؛جامع الروات،ج ۲،ص ۲۸۶؛معجم الرجال، ج ۱۹، ص ۱۱۵ و التحریر الطاووسی، ص ۲۷۶.
۱۵ و ۱۶. رجال کشی، ج ۲، ص ۴۷۱، شماره ۳۷۳.
۱۷. رجال طوسی، ص ۱۲۷، شماره ۶؛اسدالغابه،ج ۱، ص ۱۹۲؛ منتهی المقال، ص ۱۸۸؛ میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۴۶۱؛ معجم الرجال، ج ۱۰، ص ۲۵۷؛ رجال ابن داود، ص ۱۲۱ و تحفةالاحباب، ص ۲۷۷.
۱۸. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۴۶۱.
۱۹. ما رأیتُ العلماء عند احدٍ اصغر منهم عند ابی جعفر(ع) و لقد رأیتُ حکم بن عتیبة مع جلالتِهِ فی القوم، بین یدیه، کانّه صبیٌّ حسبی بین یَدَی معلّمه. (ارشاد، شیخ مفید، ص ۲۶۳).
۲۰. بصائرالدرجات، ج ۵، ص ۲۵۲.
۲۱. همان، ص ۲۵۷.
همچنین در این نوشتار از سایت شهید آوینی و سایت علمی و فرهنگی رشد و سایت حوزه بهره برداری نموده ام .


همچنین مشاهده کنید