جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

امام کاظم(ع) کوکب هفتم هدایت


امام کاظم(ع) کوکب هفتم هدایت
هر زمان که خدا قسمت کند و به نیت زیارت عتبات عالیات به سرزمین عراق سفر کنیم، بعد از کربلا و نجف، اولین جایی که دل، هوس زیارت آنجا را در خود می‌پروراند، کاظمین و مرقد دو امام بزرگوار، امام موسی کاظم(ع) و نوه گرامی‌اش امام جواد(ع) است. هر چند نگارنده این سطور این افتخار نصیبش نشده که به زیارت قبور این دو امام گرامی نایل‌آید. اما چند سال پیش در جایی دوستی می‌گفت وقتی برای زیارت مرقد دو امام بزرگوار به حرم مطهرشان رفتم، در آنجا نوعی مظلومیت را مشاهده کردم که بی‌اختیار به یاد غربت و زندانی بودن صاحب آن حرم، یعنی امام موسی کاظم(ع) افتادم و به همین خاطر قطرات اشک بود که از گونه‌هایم سرازیر شد و...
حال که سخن از غربت و زندانی بودن امام موسی کاظم(ع) به میان آمد، از آن طرف هم روز بیست و پنجم ماه مبارک رجب مصادف باشهادت آن هفتمین اختر تابناک امامت است، به همین بهانه نوشتاری را در حد بضاعت خادمان راجع امام موسی کاظم(ع) به رشته تحریر در می‌آوریم. باشد که توانسته باشیم حق مطلب را ادا کنیم.
ابوالحسن موسی‌بن جعفر(ع)، امام هفتم و نهمین معصوم از چهارده معصوم است که به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به «عبد صالح»، به خاطر حلم و فروخوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به «کاظم» شده است. کنیه آن حضرت «ابو ابراهیم» بوده و به «ابو علی» نیز معروف بوده‌اند. دوران امامت ایشان، دورانی پراز فراز و نشیب است و در آن بحبوحه، دو حادثه بسیار بزرگ بیش از همه نمود پیدا می‌کنند؛ یکی مسئله جانشینی بعد از امام صادق(ع) است و به دست گرفتن کشتی هدایت و امامت می‌باشد و دیگری اوج گرفتن قدرت پوشالی خاندان بنی عباس و آغاز همه جانبه ظلم و ستم این دستگاه ستمگر غاصب است که افرادی چون‌هارون عباسی تلاش می‌کنند تا با ظاهر سازی و نیرنگ، ستمگری‌های خودشان را پوشش دهند تا این چنین برای زمانه و حتی بعد از دوران خود چهره‌ای مطلوب به جهان اسلام ارائه دهند. هر چند در زمانی که امام موسی کاظم(ع) کودک بودند فقهای بزرگی چون «ابوحنیفه» از ایشان مسئله می‌پرسیدند و کسب علم می‌کردند، اما در زمان حیات امام صادق(ع) کسانی بودند که به عمد و یا سهو اعتقاد داشتند که بعد از ایشان اسماعیل، امام خواهد شد. اگر چه اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت، ولی کسانی بودند که مرگ او را باور نمی‌کردند و او را همچنان امام می‌دانستند. البته این قبیل افراد پس از شهادت امام صادق(ع) چون از حیات اسماعیل مایوس شدند، پسر او، «محمد بن اسماعیل» را امام دانستندو به این ترتیب اسماعیلیه یا همان شیعیان اسماعیلی را بنیان نهادند که این جریان در طول تاریخ حیات خودش دچار دگرگونی‌هایی شده است. از آن سوی هم پس از شهادت امام صادق(ع)، بزرگترین فرزندایشان عبدالله نام داشت که بعضی او را «عبدالله افطح» می‌دانند. البته عبدالله علی‌رغم فرزند امام صادق(ع) بودن، مقام و منزلت دیگر برادران را نداشت و حتی گاهی در اعتقادات با پدرش مخالفت می‌کرد. اما از آن جهت که برادر بزرگتر بود، ادعای امامت کرد و این چنین برخی نیز از او پیروی کردند. اما چون ضعف دعوی و دانش او را دیدند، از او برگشتند و تنها عده ‌اندکی از وی پیروی کردند که به فرقه «فطحیه» معروف شدند. پس در این چنین دورانی است که امام موسی کاظم(ع) به نوعی در باب هدایت مردم احساس خطر کرده و در کنار مبارزه کردن با خلفای عباسی، مصمم است که مشکلات اعتقادی مردم را حل نماید. البته ناگفته نماند جلال و قدر و شان و مکارم و فضایل امام آنقدر روشن و بارز بود که اکثریت شیعه پس از شهادت امام صادق(ع) به امامت او گرویدند و در میان برادرانش، برادری چون «اسحاق» که به صلاح و اجتهاد معروف بود، امامت ایشان را قبول داشت و از پدرش روایات فراوانی در باب امامت امام موسی کاظم(ع) بیان می‌کرد. از آن سوی هم بسیاری از شیوخ و اصحاب خاص امام صادق(ع) چون «مغضل‌بن عمر حجفی»، «معاذبن کثیر»، «صفوان جمال»، «یعقوب سراج» و... با بیان روایات بسیاری از امام صادق(ع) درباره جانشینی بعد از ایشان، بسیاری از شیعیان را به این نکته رهنمون ساختند که هفتمین امام شیعه، امام موسی کاظم(ع) است و دیگر فرقه‌های به وجود آمده، یا امری سهوی هستند و یا اینکه عمدی در آنها نهفته است و به صورت غیر مستقیم افرادی چون خلفای بنی‌عباس پشت پرده آن می‌باشند.
دیگرمشکلی که بر سر راه امام موسی کاظم(ع) از نظر هدایت جامعه مسلمانان قرار داشت، قدرتمندتر شدن دستگاه جبار عباسیان است؛ حکومتی که بعد از سرنگون ساختن بنی‌امیه روی کار آمد و هدفش زنده کردن سنت پیامبر اکرم(ص) بود، اما در عمل تبدیل به حکومتی شد که حتی از بنی‌امیه هم ستمگرتر شد. اما این ستمگری ‌عباسیان با نوعی سیاست و ظاهرسازی توام بود. چنانچه در بسیاری موارد تلاش می‌کردند تا با ظاهرسازی، خودشان را دوستدار اهل بیت(ع) معرفی کنند، اما در عمل، عکس این کار را انجام می‌دادند.
بدون تردید، همه ائمه اطهار(ع) به جز امام مهدی (عج) به شهادت رسیده‌اند و هیچ‌کدام از این کوکبان هدایت به مرگ طبیعی و یا بیماری از دنیا نرفته‌اند. این امر نشان دهنده آن است که هر کدام از این امامان بزرگوار، لحظه‌ای از نبرد و مبارزه با دستگاه ظلم و جور دست نکشیده‌اند. حال این مبارزه در ازمنه گوناگون به شکل ها و عناوین خاصی بوده است که با مقتضیات آن دوران سنخیت داشته، فی‌المثل دوران امامت امام حسین(ع)، دورانی بوده که نجات اسلام راستین در گرو جنگ و شهادت بود، از آن طرف دوران امامت امام حسین(ع)، دوران صلح است و نیز دوران امام محمدباقر(ع) و امام صادق(ع) دوران شکوفایی‌اندیشه‌ها و تفکرات اسلامی است. همان طور که گفته شد دوران امامت امام موسی کاظم(ع) و به دنبالش امام رضا(ع) دوران کنار رفتن چهره دروغ و نیرنگ ازصورت ستمگران عباسی است. پس در این دوره است که امام موسی کاظم(ع) با تاثیرات معنوی که بر همگان می‌گذارند، با رفتار و کلام خودشان اسلام راستین را به ایشان معرفی می‌کنند. از همین روست که دستگاه حاکم چاره‌ای ندارد جز اینکه به بهانه‌های مختلف امام را از جامعه اسلامی دورنگه داشته و این چنین آن بزرگوار را سال‌ها زندانی کند. زیرا در آن دورانی که جامعه عظیم اسلامی به یک آگاهی نسبی رسیده بود و به نوعی در دل خودش به جست‌و‌جوی حق و حقانیت بود، خلفایی چون «هارون الرشید عباسی» نسبت به موقعیت اجتماعی و حکومت امام بر قلب‌های مسلمین حسادت نموده و این امر را برای حکومت خود و نیز فرزندانشان نوعی زنگ خطر احساس می‌کردند.
پس در یک سال این خلیفه مکار تصمیم گرفت برای تثبیت حکومت و اعلان ولایت عهدی فرزندش امین، بزرگان و شیوخ جامعه اسلامی را به مکه دعوت کند. اما در این میان همگان منتظر بودند تا از امام موسی کاظم(ع) اشارتی ببیند، همین مسئله باعث شد که‌هارون دستور دهد تا امام را زندانی کنند و این چنین مانع ملاقات بزرگان قبایل با امام شد، ولی این زندانی شدن امام موسی کاظم(ع) پایان خصومت و دشمنی‌هارون با ایشان و اهل بیت(ع) نبود. چرا که او هر لحظه که فرصتی پیش می‌آمد، با مکاری هر چه تمام‌تر تلاش می‌کرد تا با نقشه‌های شوم خویش از منزلت و مقام امام(ع) در میان مردم بکاهد. غافل از آنکه مقام و منزلت امام موسی کاظم(ع) و دیگر ائمه اطهار(ع) مقامی آسمانی و الهی است و به هیچ طریقی، حتی با فریبکارانه‌ترین نقشه‌ها نمی‌توان به آن کوچکترین لطمه‌ای وارد ساخت.
همان طور که اشاره شد بیشتر سال‌های امامت امام موسی کاظم(ع) در زندان‌های عباسیان سپری شد که این زندانی شدن‌ها عبارت بودند از؛ احضار به بغداد و زندانی‌ شدن در آن شهر به دستور مهدی خلیفه عباسی، زندانی شدن در بغداد در دوران حکومت‌ هادی عباسی، دستگیری در مدینه و زندانی شدن در زندان عیسی‌بن جعفر در بصره به دستور‌هارون الرشید عباسی، انتقال از زندان بصره به زندان فضل‌بن ربیع در بغداد، انتقال از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیی برمکی و سرانجام انتقال از زندان فضل بن یحیی به زندان سندی بن شاهک.
شایان توجه آنکه حضور امام در هر یک از این زندان‌ها خود اثرات مثبت و سازنده‌ای داشته است؛ چنانچه امام موسی کاظم(ع) زمانی که در زندان عیسی بن جعفر، نوه منصور دوانیقی بود، چنان بر او اثر گذاشت که آن مرد عیاش و شرابخوار و اهل رقص و آواز از رفتار و کردار خویش پشیمان شده و توبه کرد. یا نه، زمانی که امام در زندان فضل بن ربیع بود، پسر ربیع مشتاق ایشان شده و از مریدان وی گشت و همچنین است حضور امام در زندان فضل پسر یحیی برمکی که باعث شد او نسبت به امام عطوفت نشان داده و این چنین مورد غضب دستگاه حکومتی قرار گیرد. پس بر همین اساس بود که‌هارون تصمیم گرفت امام را به شهادت برساند.
مسموم شدن امام به دستور‌هارون و به دست سندی بن شاهک و توسط خرمای زهرآگین بود. اما‌هارون نه تنها از این اتفاق اظهار بی‌خبری کرد، بلکه در بغداد به همگان گفت که موسی‌بن جعفر(ع) به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. اما گذشت‌اندک زمان، دروغ بودن این ادعا را ثابت کرد و این گونه چهره نفاق و ظاهرسازی خلفای عباسی بیش از پیش برای همگان آشکارتر شد.
آری، سرانجام امام موسی کاظم(ع) بعد از سی و پنج سال امامت در روز بیست و پنج ماه رجب سال ۱۸۳ ه-.ق به شهادت رسید تا این چنین و با این شهادت، نهال اسلام راستین استوارتر گردد.
اکبر خوردچشم
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید