جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


حال ما خوب است اما تو باور نکن


حال ما خوب است اما تو باور نکن
«خسرو شکیبایی» بازیگری بود که کارنامه همکاری او با فیلم سازان برجسته سینمای ایران ترکیبی از یک تکرار جذاب در کنار نقش آفرینی های مستقل و منحصر به فردش بود. او فرصت پیدا کرد تا سینمای ایران و علاقه مندان به هنر بازیگری اش را مهمان ۴۹ فیلم سینمایی کند؛ کارنامه ای برجسته از همکاری با فیلم سازان حرفه ای که شاید امروز کار کردن با یکی از آن ها آرزوی بسیاری از بازیگران باشد.
این یادداشت را امروز که یک سال از مرگ ناگهانی خسرو می گذرد می نویسم و این یادداشت را برای آن هایی می نویسم که «حمید هامون» روزی در زندگی شان سرک کشید و ماندگار شد. همه آن هایی که جمله های هامون ورد زبانشان شد و حرکت ها و گفته هایش را تمرین کردند آن ها که جلسه های هامون خوانی داشتند و همه دیالوگ هایش را حفظ بودند. این مطلب به عشق کسانی نوشته می شود که می توانند با چشم بسته تمام فیلم هایش را با جزئیاتش مرور کنند.
مثل حمید هامون که می شمرد: «یک، دو، سه، چهار ... دور بزن؛ پنج، شش، هفت، هشت و ... دور بزن» به قول حمید هامون اگر می خواهی بسوزی این را بخوان، وای چه سوختنی است وقتی که آثار او را مرور می کنیم و می خوانیم که دیگر او در میان ما نیست. «خسروی خاطره ها» هفتمین روز از بهار سال ۱۳۲۳ دیده به جهان گشود. تن صدای خاص و درک حفظ و بیان منحصر به فرد دیالوگ ها، به ویژه مونولوگ های طولانی، مهم ترین ویژگی های او در عرصه بازیگری محسوب می شد. «شکیبایی» در تئاتر درخشید و با توجه به صدای گیرا و خاصش مدتی را نیز در کار دوبله گذراند. او تا اواخر عمر با حال بیمارش نیز جلوی دوربین می رفت و دم نمی زد. خسرو به ناگاه در ساعت اولیه ۲۸ تیر ۱۳۸۷ برای همیشه چشم هایش را بست تا سینمای ایران در ماتم بزرگی فرو برود.
وقتی خبر رسید که بازیگر سبز ما دل به دریایی بی بازگشت زده است به یکباره تمام شهر پر شد از حمید هامون، یکباره هزار نقش زنده شد و راه افتاد در خیال عاشقان سینما. یکباره روحش را انگار قسمت می کند و می دهد به هامون، به بابای دلسوخته کیمیا، به عادل مشرقی و خیلی های دیگر و تازه ترین تکه های آن را هم می بخشد به راننده مهربان، همان (عمو رحیم) اتوبوس شب و پدر بزرگ حیران. بی دلیل نیست که امروز همه از خود می پرسیم راستی چرا ما این همه او را دوست داریم؟
شکیبایی از آن دست بازیگرانی بود که همان قدر در تلویزیون محبوب و حرفه ای بود که در سینما بود. چگونه ممکن است که او را در نقش «سید حسن مدرس» با آن دیالوگ های طولانی اش در مجلس و یا بازی هایش در مجموعه «روزی روزگاری» در نقش مراد بیگ، «خانه سبز»، «کاکتوس»، «تفنگ سرپر»، «در کنار هم» و «سرزمین سبز» از خاطر برود؟
«عادل مشرقی»، یک سال کوچ عاشقانه تو برایمان گویی سال ها گذشته است! تو از بس زنده، باور کردنی و ملموس بودی که همه دوستت داشتند و درباره آثارت و رفتنت فکر می کنند مانند سارا، مانند پری، مانند لیلا، مانند بانو، مانند سالاد فصل، مانند حکم و رئیس. به خاطر داریم که سال گذشته در دومین جشن منتقدان سینمای ایران که جایزه برترین بازیگر سی سال پس از انقلاب را دریافت کردی چه هنرمندانه به روی سن رفتی و با انگشت دست ناب و بازیگرانه و دل نشین که مختص خود توست انگشت اشاره ات را بالا بردی و به آسمان اشاره کردی و سرت را تکان دادی و لام تا کام چیزی نگفتی و از سن پایین آمدی، کاش در آن لحظات واپسین کوچت سخنی به یادگار می گفتی تا آرزو به دلمان نمی ماند که بی خداحافظی رفتی. کاش می توانستم جمله ای در خور شأن تو بگویم که لایق این همه مهربانی، خاکی بودن و تواضعت باشد ولی در ذهن مغشوشم چیزی در شأن تو نمی یابم که بگویم. فقط می توانم بگویم که حمید هامون حال ما خوب است ولی تو باور نکن. حال که تو در میان ما نیستی فیلم هایت روی پرده سینما و صفحه تلویزیون هنرنمایی می کنند. باور کن که تو هرگز فراموش نمی شوی و نخواهی شد، چون ستاره سینمای ایران بودی و تا ابد ستاره هم خواهی ماند و اکنون از آن بالا چه زیبا و هنرمندانه می درخشی! خوش به حالت که تو حال خوشی داری!تو یک بار برای همیشه در خاطرمان حک شدی و به سرزمین خورشید سفر کردی، سفری بی بازگشت. تو را می توان به خاطر بازی های زیبایت در حکم و رئیس ستود. آخرین نمایش فیلمت «آشیانه ای برای زندگی» بود که روز پدر در قاب شیشه ای تلویزیون قرار گرفتی و گفتی هنوز هم به یادتان هستم و داغ دل سوخته ما را تازه کردی! «خسرو شکیبایی» راستی باید در باورمان بگنجد که تو دیگر با آن نگاه مهربان و آن دیالوگ های بریده بریده و آن سر تکان دادن ها، در مقابل هیچ دوربینی حاضر نخواهی شد. تو عاشق بودی، معشوق را به راحتی یک شبه پیدا نکردی، بلکه سال ها سختی و ریاضت کشیدی! «قهرمان بازیگری سینمای ایران» با آن لحن و تن صدای گیرا و جذابت علاوه بر هنرنمایی و نقش آفرینی در سینما و تئاتر برخی از شعرهای سهراب سپهری را دکلمه می کردی و چند آلبوم موسیقی با نام های نامه ها و نشانه ها، مهربانی، پریشانی و مسافر را به رسم یاد بود روانه بازار کردی.
«خسرو» به یاد می آورم که همیشه می گفتی «مردم بدون من، همیشه مردم اند؛ من اما بدون مردم، مرده ام» حال تو مرده ای و مردم بدون تو مردم باقی مانده اند ولی با غمی بزرگ از دست دادن تو! یادم می آید که در سکانس طلایی هامون مرگ خودت را در آن رویای مالیخولیایی دیده بودی و به یاد می آورم که این مرگ را چند بار دیگر هم تجربه کرده بودی در «شکار»، «ترن»، «پری»، «سایه به سایه» و عجیب این که تمام این مرگ ها آگاهانه بود! یعنی تو همیشه با لبخند و آگاهی به سراغ مرگ ها می رفتی. ۲۰ سال پیش بود که با «هامون» سینمای متفاوت و پیشروی پس از انقلاب را صاحب ستاره بی بدیل کردی.وقتی توسط مسعود کیمیایی به سینما آمدی در تئاتر چهره شناخته شده ای بودی که کارگردان «قیصر» و «گوزن ها» تو را برای یکی از نقش های مهم فیلم «خط قرمز» انتخاب کرد. «مهرجویی» از راه رسید و تو تولدی دوباره را تجربه کردی. دلم بدجوری گرفته است مثل آسمان ابری، مثل بغض های عاشقانه ات. چشمانم پر از باران است و اشک مجال نمی دهد که بیش از این بنویسم فقط می توانم بگویم که «خسروی خوبان» دلم برایت تنگ شده. به امید دیدار.
ضیغمی
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید