شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نوشتن درباره نوشتن


بارها مجموعه داستان هایی خوانده ایم از نویسندگانی که به تعبیری آنها را کتاب اولی می نامند. متر و معیار ها در قضاوت خوب و بد داستان های این نویسندگان اغلب به خاطر چاپ کتاب اول نویسنده و امید و آرزوهای واهی نگارنده این مقاله ها برای سال های آینده یی که معلوم نیست واقعاً برای نویسنده کتاب وجود داشته باشد، با تخفیف بوده است. نقدهایی که بر این مجموعه داستان ها نوشته می شود اغلب همراه با مقایسه نویسنده با یک یا چند نویسنده پیشکسوت دیگر بوده است که البته گاهی این مقایسه ها بدون دلایل قانع کننده و کلیشه یی، به جز اینکه نویسنده را در ادامه راه پرپیچ و خم ادبیات داستانی به بیراهه کشانده باشد کاری از پیش نبرده است و راه روشنی را پیش روی نویسنده نگذاشته است. طوری که نویسنده فکر کرده است راه پر پیچ و خمی را که پیش رو دارد یک شبه سپری کرده است.
بعضی از این نویسندگان تازه کار نیز با تکیه بر دوش نویسنده یی پیشکسوت صاحب اعتباری کاذب شده اند و باز البته ناگفته نماند نویسندگان کتاب اول انگشت شماری بوده اند که با تاثیر پذیری از نویسندگان بزرگ جهان، داستان های قابل تاملی نوشته اند؛ نویسندگان داستان هایی که متاسفانه در ایران تعدادشان شاید به شمار انگشتان یک دست نیز نرسد. حال با این توصیف می توان گفت مجموعه داستان «کاش به کوچه نمی رسیدم» نوشته محمدهاشم اکبریانی که در نمایشگاه کتاب امسال از طرف نشر چشمه عرضه شد، یادآور نویسنده دیگری برای نگارنده این سطور نیست. و اگر تاثیری در بعضی از داستان ها دیده می شود آنقدر برجسته نیست که بگوییم نویسنده کتاب حاضر تحت تاثیر فلان نویسنده معروف گذشته یا حال بوده است. شاید بشود گفت اکبریانی از معدود نویسندگانی است که در قدم اول خواسته روی پای خودش بایستد. ولی این مساله باعث نمی شود چشم بر ضعف های این مجموعه داستان ببندیم و در عین حال در حد توان این مقال نقاط قوتش را نشماریم. محمدهاشم اکبریانی که متولد سال ۱۳۴۴ است و احتمالاً قبل از کتاب حاضر داستان های دیگری نوشته و چاپ نکرده است، راه سختی را برای نوشتن انتخاب کرده است و این انتخاب شاید حتی باعث شود مخاطبان بسیاری را از دست بدهد. از او قبل از این مجموعه داستان، به جز سردبیری مجموعه ادبیات شفاهی ایران در داستان نویسی کتابی ندیده ام و تنها می دانم چند سالی روزنامه نگار بوده و هست.
داستان های این مجموعه را می شود به سه دسته تقسیم کرد؛ داستان های خوب کتاب، داستان های متوسط و داستان هایی که شاید اگر نویسنده سلیقه به خرج می داد و داستان کمتری در این مجموعه چاپ می کرد، حال ما با مجموعه داستان منسجم تری روبه رو بودیم. بعضی از داستان ها از قصویت ضعیفی رنج می برند چنان که نمی شود با آنها ارتباط معقولی برقرار کرد. ولی داستان های دسته اول که داستان های خوب مجموعه هستند، خصیصه مشترکی دارند و آن انسجام در ساختمان داستان هاست. می توان «بهت» را نمونه خوبی از این نوع داستان ها شمرد که ساختمان منسجم تری نسبت به بقیه داستان ها دارد. یا داستان «در دست توفان» که نسبت به حجم زیادی که دارد از انسجام بیشتری برخوردار است یا داستان اول کتاب «قصه گریه تمام نمی شود» و داستان «دلیل دیگر» و«فصل هفتم» که همگی تا حدودی ساختمان منسجمی دارند. داستان بهت مانند اغلب داستان های این مجموعه قرارداد اولیه یی با مخاطب خود می بندد که مرا به یاد فاصله گذاری «برشتی» می اندازد؛ قراردادی که تا آخر کتاب نویسنده به آن پایبند است.
راوی داستان بعد از اینکه چند پاراگراف داستان را با ضرباهنگ تندی روایت کرده است، یکهو با تغییر رویه، خود وارد داستان می شود و مستقیم به مخاطب می گوید تو در حال خواندن قسمتی از خاطره معلمی بودی که این اتفاق برایش روزگاری در کلاس درس افتاده بود و بلافاصله فصل بعد داستان شروع می شود و دوباره متوجه می شوی راوی بعد از این حضور همراه با تحلیل مقوله یی به نام «بهت» پشت کلمات پنهان شده است تا داستانش را با یک تغییر رویه یی دیگر«بنایی تعریف می کرد...» ادامه دهد. البته ساختمان این داستان ها طعنه به قصه گویی می زند. بنایی تعریف می کرد... همان یکی بود یکی نبود قصه های قدیم است که اینجا به شکلی دیگر وارد داستان کوتاه شده است. ولی به تعبیری، اکبریانی با درهم تنیدن چند ماجرای به ظاهر مستقل، داستان را طوری تا آخر پیش می برد که در عین انسجام معنایی و یکی شدن اتفاقات، این مساله به چشم نمی زند و جزء لاینفک داستان می شود.
نوشتن درباره نوشتن داستان، هر چند کم کم در داستان های مدرن به یک مضمون آشنا تبدیل شده است، ولی هنوز هم می شود از دل این مضمون داستان های بسیاری نوشت. هر جا اکبریانی تجربه یی تازه را با فرمی جدید می آمیزد و به این طریق داستانش را جلو می برد موفق است و هر جایی که فرم در داستان ها کمرنگ می شود، متقابلاً با داستان متوسط و گاه با داستانی ضعیف روبه رو می شویم و این به نظر نگارنده این سطور به دلیل لحن یکنواخت داستان هاست که فرم را پوششی مناسب بر این ضعف می داند؛ اتفاقی که در اغلب داستان های خوب این مجموعه افتاده است.
ولی در داستان «نقد یک داستان» نه نویسنده ساختمان منسجمی را ایجاد کرده است و نه داستانش را توانسته است پیش ببرد. نقد یک داستان بیشتر شبیه به یک مقاله تکراری درباره داستان نویسی و واکنش نویسنده به منتقدان داستان خود است که بارها در مقالات و مصاحبه های گوناگونی این نگاه را دیده ایم. حتی بورخس که گاهی داستان هایش طعنه به مقاله می زند، تا این حد از عناصر داستان کناره گیری نمی کند. گاهی نادیده گرفتن اصول داستان نویسی از سوی نویسنده کتاب حاضر، داستان ها را خشک و بی روح کرده است که این داستان ها در دسته سوم و گاه دسته دوم طبقه بندی این قلم قرار می گیرند.
دسته دوم، داستان های متوسط کتاب است داستان هایی که اغلب سوژه آنها را مرگ رقم زده است. مانند داستان«رسیدن» «وحشت از سلام تنهایی»،«بو» و «کاش به کوچه نمی رسیدم» که با توجه به داستان های دسته اول از فرم و ساختمان منسجمی برخوردار نیستند. داستان «رسیدن» را بارها از منظر مضمون در بسیاری از داستان های دیگر نویسندگان خوانده ایم. در فرم نیز تجربه جدیدی نشده است. روایت مردگان در این داستان که نویسنده می توانست با کمی حوصله به خرج دادن مخاطب را با دنیای ناشناخته یی روبه رو کند و باعث کشف و شهودی لذت بخش تر از اینکه تنها مخاطب با کشف راوی داستان سرخوش شود، سوق دهد؛ اتفاقی که به علت عجله نویسنده در پایان بندی داستان به وقوع نپیوسته است. داستان «وحشت از سلام تنهایی» نیز از همین مساله رنج می برد. ولی داستان «بو» داستان روانشناختی است. همان طور که راوی داستان در تلاش است مساله یی را که برای زن داستانش اتفاق افتاده تحلیل کند، داستان نیز شروع به حرکت می کند.
حتی راوی در روایتش به جای اینکه بگوید؛ زن گفت، می گوید؛ زن داستان ما گفت، یا زن داستان ما فلان کار را انجام داد. یعنی این یک داستان غیرواقعی و در عین حال واقعی است برای تحلیل یک وضعیت روانشناختی، از همان نوع قراردادی که نویسنده با مخاطب خود در داستان های دیگر کتاب نیز بسته است. زن عاشق بوی ادوکلن هایی است که مردش در دوران عشق و عاشقی برایش می خریده و حالا که دیگر از آن ادوکلن ها خبری نیست، زن تا جایی پیش می رود که در یک حالت روانی در رختکن سالن ورزشی ادوکلن های زنان دیگر را از ساک هاشان می دزدد و دست آخر وقتی زن ها در پایان داستان می خواهند بالاخره دزد را پیدا کنند و قرار بر این می شود کسی سالن را تا دزد پیدا نشده است ترک نکند، زن داستان وحشت زده بدون اینکه کسی به او شک کرده باشد پرخاشگری کرده و سالن را ترک می کند. نویسنده همه چیز را برای مخاطب می گوید و تنها چیزی که داستان را نجات می دهد، پایان بندی آن است. اگر راوی در پایان بندی داستان نیز دخالت می کرد به یکباره داستان افت شدیدی می کرد و داستانی می شد ساخته شده از تحلیل های روانشناختی که به قول ناباکف بیشتر از هر مخاطبی فروید را خوشحال می کرد. داستان «کاش به کوچه نمی رسیدم» با اینکه نام کتاب هم از این داستان گرفته شده است و اغلب ما عادت کرده ایم نام بهترین داستان کتاب را روی مجموعه ببینیم داستان متوسطی است. البته شاید کسانی باشند که اعتقاد داشته باشند بهترین داستان کتاب همین داستان است. ولی این قلم اعتقاد دارد این نوع داستان ها بارها نوشته شده است. اگر برادری به خواهرش اجازه می داد عاشق شود خواهر بدبختش هیچ وقت به سرنوشت زنان خانه دار از همه جا بی خبر تبدیل نمی شد. ولی طنازی در روایت باعث شده است این داستان های دسته دوم نوعی همذات پنداری ایجاد کرده و مخاطب را با خود همراه کند. و دسته سوم داستان هایی است که به نظر نگارنده این سطور حداقل در قامتی کوتاه تر از داستان های بالا قرار می گیرند. برای مثال داستان «نقد یک داستان» داستان خوبی نیست و فقط در حد یک تجربه ناقص می شود از آن صحبت کرد. قصویت ضعیف و لحن خشک ژورنالیستی، داستان را تا حد یک مقاله تنزل داده است. حداقل انتظاری که از این نوع داستان ها می شود داشت لحن آن است. شاید نویسنده با ساختن لحن راوی می توانست شخصیت داستانی بسازد.
سخن را اگر کوتاه کنیم در مجال این مقال نیست تا درباره زبان این داستان ها به حد قابل قبولی صحبت کرد ولی می توان گفت در بعضی از داستان های خوب مجموعه حاضر این نوع زبان خشک ژورنالیستی لازمه نوشتن این نوع داستان ها بوده است و از این منظر نمی توان به نویسنده ایراد گرفت. ولی در بیشتر داستان ها انتخاب زبان و نوع مضمون درست مخالف هم قرار می گیرند. ولی درباره نثر داستان های این مجموعه تنها چیزی که می توان گفت و نوشت این است که نثر محمدهاشم اکبریانی نثری پاکیزه است و به دور از حشو و زوائد نوشته شده است.
یوسف انصاری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید