چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

وارثان عاشورا


وارثان عاشورا
شعله یك آه می خواند مرا
یوسفی از چاه، می خواند مرا

آشنا را در وطن گم كرده ام
یوسفی با پیرهن گم كرده ام

بی تو هیچم، جسم و روحم خسته است
دست لبخند مرا، غم، بسته است

آتش شرمندگی در سینه ام
شد غبار آلوده این آیینه ام

ای نسیم مهر! خاموشم مكن!
آشنای من! فراموشم مكن!

صبح «نیشابور» با تو آشناست
«مشهد»ت یك گوشه از عرش خداست

پابرهنه آمدم، امیدوار
از دل پاییز، تا چشم بهار

دستهایت، سایبان جان ماست
یاری تو، یاور پنهان ماست

هر چه گفتی عكس آن دیدی مرا
وای من! انگار سنجیدی مرا

گرچه می گفتم: اماما! بنده ام
راضی از من نیستی، شرمنده ام

وامكن لبهای خود را وا مكن!
پیش چشمانت مرا رسوا مكن

ای نگاه ترد باران! السلام!
آشنای ما غریبان! السلام!

ای غریب توس! ما، تنها شدیم
«وارثان» روز «عاشورا» شدیم.
سیدمحمد سادات اخوی
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید