جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

خانه دوست کجاست؟!


خانه دوست کجاست؟!
● آقای سپهری از خودتان کمی برایمان بگوئید؟
من مسلمانم.
قبله‌ام یک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجادهٔ من...
روزگارم بد نیست.
تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی.
دوستانی دارم، بهتر از آب روان.
و خدائی که در این نزدیکی‌ست...
● آقای سپهری اهل کجائید؟
اهل کاشانم، اما
شهر من کاشان نیست.
شهر من گمشده است...
● لطفاً بفرمائید چند سال دارید؟
من به آغاز زمین نزدیکم...
● از کارتان برایمان بگوئید؟ شغل شما چیست؟
پیشه‌ام نقاشی است:
گاه‌گاهی قفسی می‌سازم با رنگ، می‌فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است.
دل تنهائی‌تان تازه شود.
● توصیهٔ شما به جوانان دربارهٔ ازدواج چیست؟
عطش را بنشانیم پس به چشمه برویم.
بیائید از شوره‌زار خوب و بد برویم.
برویم، برویم و بیکرانی را زمزمه کنیم.
بیائید از سایه ـ روشن برویم.
● آقای سپهری اگر موافق باشید کمی هم از موفقیت بگوئیم... برای موفق شدن از نظر شما چه‌کار باید کرد؟
چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
● آقای سپهری چه چیزهائی باعث شدند شما تا این حد موفق شوید و به موقعیت کنونی‌تان برسید؟
عشق، تنها عشق
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
● بزرگ‌ترین موفقیت از نظر شما چیست؟
رسیدن به نگاهی است که از حادثهٔ عشق تر است.
● توصیه‌ای برای خوانندگان ما دارید؟
کار ما نیست شناسائی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در ”افسون“ گل سرخ شناور باشیم.
پشت دانائی اردو بزنیم.
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم.
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.
● آقای سپهری مهم‌ترین سئوالی که در زندگی به‌دنبال جواب آن بوده‌اید چیست؟
خانهٔ دوست کجاست؟
● از مردم انتقادی هم دارید؟
چرا مردم نمی‌دانند
که لادن اتفاقی نیست؟!
● از عجیب‌ترین خاطره‌ای که تا به‌حال داشته‌اید برایمان بگوئید؟
... زیر بیدی بودیم
برگی از شاخهٔ بالای سرم چیدم، گفتم:
چشم را باز کنید، آیتی بهتر از این می‌خواهید؟
می‌شنیدم که بهم می‌گفتند:
سحر می‌داند سحر!
● ممکن است از بهترین خاطره زندگی‌تان هم برایمان بگوئید؟
باد می‌رفت به سروقت چنار
من به سروقت خدا می‌رفتم
● و حرف آخر؟
عبور باید کرد...
منبع : ماهنامه طمطراق


همچنین مشاهده کنید