تکرار روزها...

دوخط موازی را دنبال می کنم...باز هم به هم نمی رسند...
تکرار روزها چقدر سخت است.
خسته ام؛
خسته تر از همیشه...
از نگاههای تکراری، از صداهای همیشگی،
از عبور انسانهایی که به سمت هیچ می غلتند،
از هستی هایی که مدام نیست می شوند، و آسمانی که دیگر زیبا نیست...
و از خودم...
وقتی که گریه ام میگیره دلم میگه مبارکه
قدر اشکهاتو بدون هنوز چشات بی کلکه
وقتی که گریه ام میگیره یه آسمون بارونی ام
اما به کی بگم خدا من تو خودم زندونی ام
می خوام تلافی نکنم حرمت دل رو میشکنن
دارن به جرم سادگیم چوب حراجم می زنن
تو این ولایت غریب دل مرده ها عزیزترن
قحطی عشق عاشقاست قلب های سنگی می خرن...

منبع : مطالب ارسال شده