پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تاریخ انقضای این زیست بوم


تاریخ انقضای این زیست بوم
ضجهء توفان می آمد
گرد راه خواسته بود
شب پیش خواب دیده بودم که بر میگردی
با یال اسپت پریشان در باد
من نفس های شیپوری ترا میشمارم
تا آهنگ دگر تصنیف کنم
از توسن سرشتی
از لجاجت
از جنون
طیلسان کبودت در آستانه
اسطورهء سرکشی بود
ای هماورد هبوب کوهساران
در مقطع مبهم تاریخ جوانمرگی
در اقصای این پهنه
پشت بال هیبت شاهی فریادت
به سفر اثیری ره بردی
نام تو آبدهء آتشگرفته یی را ماننده شد
که کسی تسبیح نمیخواند
مواهب حضرتت
یکباره دامن از این کنیسهء وحشت برچید
در کساد این بقعهء بی عطوفت
کدامین آیهء منسوخ را تلاوت کنم
زبانم لال
چگونه بگویم...
یال اسپت پریشان در باد
شب پیش خواب دیده بودم که بر میگردی
خون در رگهایم رقص رهایی دارد
جنون در سرم جولان میزند
امتزاجی ازخون و آتش
جشن میگیرم
هنگامه می آرایم
در آژنگ پیشانی ات غم چندین نسل گره خورده
ایا نو کدخدای حجلهء بلند دار
طنین گداز بال هایت
بر این شوره زار بر نگذشت
بیداد
بیداد
بیداد
رایت قاعدهء قولت
بر چارسوق و بر هر گذر
بر ملا عام حراج رفت
مرد
قوس قزحی کشید در کنف دیدار
نفرینت
قهرت
غضب تلخت سزاوار جان غمناکم باد
از سکنهء همین زمینم
در گمشده ترین گوشهء این مسلخ
رشتهء یاد ترا با ساطور بی مهری قطع کردند
این مظالم را چگونه برداشتی
این سعهء صدر نیست
ترا به نغمه های آبی دیده بان زهره سوگند
مرد!
بر گرد
منظومهء بیسرنامه ات را فریاد بکش
مگذار آیینهء باورم دق کند
زبانم نمیگردد
چگونه بگویم...
یال اسپت پریشان در باد
شب پیش خواب دیده بودم که بر میگردی
وسوسه یی در دلم تبیره میکوبد
دلهره یی مرا به عصیان می آرد
مشت میزنم
جامه میدرم
گسیل صوب نا مریی ترین مسیر
مشتی خاکستری پراگندند
پی یادت
پی فریادت
شیههء اسپت در باد گم گشت
خوابم تعبیر پریشانی شد
کابوس
کابوس
کابوس
تندیسهء یخگرفته
رو به کدام سمت این بن بست
آخرین روایت را اعتراف کنم
که تاریخ انقضای این زیست بوم بر گذشته است
که خدا خوابی بود
که خدا هیچگاه ازسترون این اندیشه گذر نکرده است
از آنچه بر این برهوت میگذرد
خدا وحشت کرد
خدا مهاجر شد
خدا متواری شد
خدا بر نمیگردد
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید