چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

یه سیگار دیگه می خوای؟


یه سیگار دیگه می خوای؟
در مدخل غار نشسته بود و سیگار می کشید یا مثل قراولی قدم می زد و گاه بی حرکت می ایستاد و ارباب ها درون غار سر به کار خویش مشغول داشتند. تعدادی سیگار برای او باقی مانده بود. از وقتی خود را در این اعماق زندانی کرده بود دیگر سیگار نمی کشید. این تصمیم را به قصد مجازات خود گرفته بود و از آن راضی بود و کار به کام آن دیگری شده بود که سیگارکش قهاری بود و سیگارهای قاچاق، سیگارهای برگ خانه پیچ پر زور که بویی تند و گزنده داشت، می کشید و به سیگارهای ظریفی که در قوطی لای زرورق خوابیده بود و زرورق ها مثل پلک مردگان روی هم می افتاد، عادت نداشت.
اما سیگار کشیدن همین دود کردن توتون نیست. باید وقتی دود را به سینه فرو می دهی در فکر غرقه شوی و وقتی آن را بیرون می دمی حرف بزنی. حرف بزنی، ولو وقتی که تنهایی و این کاری بود که او می کرد... از خود پرسید «یه سیگار دیگه می خوای؟» و چون غیر از تمایل دل خود جواب دیگری نشنید، سیگار را میان لب ها جا داد و آن را روشن کرد....
سیگار هم مثل هر سوزای دودزای دیگری با ضربان عودسوز می تپد و از آنجاست که گاه میان لب هاست و گاه لای انگشتان و انگشت ابهام کشیده می ماند تا با حرکاتی به نرمی بال مگس، خاکستر از نوک آن بیفکند.

چشمان بازمانده در گور
میگل آنخل آستوریاس
ترجمه؛ سروش حبیبی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید