زندگی

زندگی...
می خواهم آبی آسمانهایم را بر تمامی زمین بگسترانم
جملگی آدمیان را میزانی قرار دهم
تادیگر بار به اثباتش هزار باره سخن نگویم
یاوه نمی گویم و لاف نمی زنم
اگر توانا بودم دست و پایم را نمی بستم و
خود را در عشق زنده به گور نمی کردم
که اکنون مردنی عظیم وجودم را فرا گیرد
قبل از آنکه عزراییل
بر من بخواندش
مصلوب زندگی نخواهم شد
او را به صلیب می کشم و
آنگونه که خواستم رهایش می کنم
برای دلخواه دیگران
آزادی را به زنجیر نخواهم کشید
می خواهم آزاد تر از باد بر قله ها قدم بگذارم
آن هنگام که غروری کودن فرایشان گرفته باشد
تا با خارش پایم به خواریشان آگاه شان کنم
می خواهم بیهودگی قیس را فریاد بزنم
آن هنگام که لیلایی نبود
چه بی شرمانه می خواهمت
ای زندگی...



حامد فیاضی

منبع : دو هفته نامه فروغ