جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

زن و شوهر های هزاره سوم


زن و شوهر های هزاره سوم
▪ خرید جهیزیه و مشکلات آن
باید قبول کرد که این روزها نه‌تنها پسرها را داماد کردن مشکل است، بلکه دختران را عروس کردن هم با مشکلات زیادی برای خانواده‌ها مواجه است. لابد می‌پرسید چه‌طور؟
البته خدمت خوانندگان باید عرض کنم که طرف سخن ما خانواده‌های متوسط و اقشار کم درآمد جامعه هستند.
یک کارمند عادی یا کارگر که در سال‌های اخیر تنها توانست با استفاده از شغل آبرومند خود، شکم خانواده‌اش را سیر کند و اجاره مسکن را بپردازد، کاملا مشخص است که نمی‌تواند طی این سال‌ها برای خود پس‌اندازی داشته باشد حال فرض کنید می‌خواهد پسرش را داماد کند، هزینه عروسی و اجاره مسکن که البته در این خانواده‌ها ممکن است آقا پسرگل برای خود پس‌اندازی داشته باشد، پس خانواده‌هایی که در انتظار ازدواج پسرشان هستند، یک پله جلوتر می‌باشند، اما خانواده‌هایی که دختران دم بخت دارند، از این رو باید برای خرید جهیزیه یک فکر اساسی کنند. این‌که چه طور بتوانند برای دختر خود جهیزیه‌ای آبرومند تهیه کنند...
متاسفانه دیده می‌شود که عده‌ای از این دخترخانم‌ها وضعیت پدران خود را درک نمی‌کنند و روی چشم و هم‌چشمی‌های زنانه و مطابقت خود با دوستان‌شان یا دیگر دخترهای فامیل از تهیه یخچال‌های دودر، گازهای مارک‌دار و کریستال‌های آنچنانی دریغ نمی‌کنند. می‌گویید نه! پس بخوانید:
▪ مکان: یک فروشگاه لوازم خانگی
ـ دختر خانواده: مامان، الابلا... باید برایم از این یخچال‌های کره‌ای بخرید.
مادر یک نیشگون از دخترش می‌گیرد و می‌گوید: یواش... یواش... زشته...
- مامان زشته چیه، یادته خاله برای دخترش از همین یخچال‌ها خرید، من همینو می‌خوام.
- دختر، بابای آزیتا رستوران داره... بابای تو چی؟ از زمانی که باهاش ازدواج کردم، همیشه شیشش گرو هشتش بود. حالا می‌خواهی برای من یخچال دو طبقه دو در بخری.
ـ در همین هنگام پدر وارد فروشگاه می‌شود و می‌گوید: نسترن‌جان چقدر معطل می‌کنی؟ بگیر بریم... کار دارم...
ـ مادر می‌گوید: از این (سای بای ساید)ها می‌خواد و پدر می‌گوید: چی؟ سای بای‌ساید... سای بای سایدم کجا بود، دختر... بگیر یکی از این یخچال‌های ایرانی رو بریم...
و بله... بحث بالا می‌گیرد و آخر هم پدر خانواده لج می‌کند و می‌گوید: اصلا نمی‌گیرم.
چند روز بعد با وساطت مادر، پدر بخت برگشته کوتاه می‌آید و با قرض گرفتن از دوستان، مبلغ یخچال دختر لوسش را فراهم می‌کند.البته قصه به این‌جا ختم نمی‌شود، چون فقط حکایت خرید یخچال نیست، ماشین لباسشویی، ظرفشویی، سرخ‌کن، بخارپز، آبمیوه‌گیری همه‌کاره، هیچ کاره، قهوه‌جوش و چای‌جوش، رنده برقی و سبزی خردکن برقی و... را هم باید به اینها اضافه کرد، و باید اصل هم باشد.
گرچه پدری می‌گفت: می‌دانم، این همه جنس می‌خرم، آخرش هم هیچ کدام به پریز برق هم نمی‌خورد، چه برسد به این‌که از آن استفاده شود. اما دختر خانوم‌های جوان، اگر اوضاع مالی باباجان خوب است، هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو...
اما اگر اوضاع مالی، به قول گفتنی قاراشمیش است، از جنس‌های ایرانی بردار، خیلی قاراشمیش تر بود، جنس‌های چینی را بردار.
▪ زن و شوهر‌های هزاره سوم
این حکایت‌های زن و شوهر‌های جوان نسل امروز هم حکایت جالبی است. پای صحبت اغلب آنها که می‌نشینی از زندگی تکراری و ماشینی روزانه خسته‌ شده‌اند. آنها بر این باورند که برای زندگی خود برنامه‌ریزی ندارند. راستی می‌دانید این زن و شوهرها چند دسته هستند؟ مطلب ذیل را بخوانید.
دسته اول، زن و شوهر شاغل. این دسته از زوج‌های جوان که بیشترشان به‌خاطر مشغله‌های فراوان زندگی به‌خصوص اجاره مسکن، هر دو باید کار کنند دارای مشکلات زیادتری هستند، لابد می‌پرسید چگونه؟ برای شما مثالی می‌آوریم، درست مثل زندگی مینا خانم و آقا فرشید...
مینا خانم می‌گوید: روزی که آقا فرشید به همراه مامان و بابا جانش به خواستگاری من آمده بودند، می‌گفتند: عروس باید در خانه باشد و به تحصیل خود ادامه بدهد، بچه‌دار شود، آشپزی کند، کدبانو باشد، اما پس از یک‌سال که از زندگی‌مان در یک آپارتمان کوچک ۳۸ متری در کلان‌شهر تهران با دو میلیون پول پیش و ماهی ۱۸۰ هزار تومان از حقوق ماهیانه ۲۵۰ هزار تومان فرشید گذشت و سر سال صاحبخانه گفت: (سی هزار تومان هم بگذار رویش) من هم ناچار شدم برای خودم کاری انتخاب کنم تا بنده خدا شوهرم دو شیفت کار نکند، البته چاره‌ای هم نداشتیم، دیگر در شهر بزرگ تهران، خانه‌ای به این کوچکی نمی‌توانستیم پیدا کنیم تا نصف جهیزیه من بیرون بماند و مبل و صندلی و ناهارخوری را در حیاط منزل بابام ایناجا بگذارم...
اما قصه تنها به همین‌جا ختم نمی‌شود.
ـ بله؛ این نوع خانواده‌های دو نفری (زوج جوان) مشکلات دیگری هم دارند، لابد می‌پرسید چی؟
خدمت‌تان عرض می‌کنم... یک روز زندگی این زوج را در نظر بگیرید...شش صبح، ساعت زنگ می‌خورد، مینا خانم می‌گوید: فرشید صدای این زنگ را خفه کن، می‌خواهم بخوابم چرا این‌قدر ساعت را زود روی کوک گذاشتی و این‌جاست که آقا فرشید می‌گوید: بابا مگه یادت نیست، ساعت رو ۶/۳۰ صبح کوک می‌کنم، این ترافیک لعنتی اجازه نمی‌ده که به‌موقع سر کار بریم و هر روز برا‌مون تاخیر رد می‌شه... بله، اما حکایت تنها این نیست، پای صحبت‌های این زوج‌ها که می‌نشینی دلت کباب می‌شودا
بانوی خانه می‌گوید: صبح زود باید از خواب بیدار شویم، یک ساعت در ترافیک سنگین بمانیم و با ذهن خسته سر کار حاضر شویم، تا غروب هم برای مقداری اضافه حقوق سرکار می‌مانیم، یک ساعت تا یک ساعت و نیم هم مسیر برگشت به خانه است و دوباره با ذهن خسته به خانه می‌رسیم، شوهرم که آنقدر خسته است، روی کاناپه یا جلوی تلویزیون لم می‌دهد، من هم می‌پرم در آشپزخانه تا یه غذای حاضری درست کنم، البته سعی می‌کنم در آشپزخانه زیاد نباشم، چون تن خسته‌ام، خسته‌تر می‌شود. پس از خوردن یک غذای حاضری، حدود ساعت ده شب اگر هم نخواهیم بخوابیم، اما به خواب می‌رویم و دوباره روز از نو و روزی از نو...
▪ نبــــرد نامگــــــذاری
زمانی که در خانواده‌ای نوزادی به دنیا می‌آید، بحث بر سر نامگذاری او بالا می‌گیرد. ابتدا که پدربزرگ و مادربزرگ‌ها خود را صاحب حق می‌دانند تا نام بچه را بگذارند، حال کدام گروه در این نبرد نامگذاری پیروز می‌شود، بماند... این وسط گاهی کدورتی هم بین خانواده‌ها پیش می‌آید. از طرفی گاهی اوقات هم بزرگ‌ترها، نامگذاری را به فرزندان‌شان یعنی همان والدین طفل واگذار می‌‌کنند. اگر بابا و مامان توافق داشته باشند که بماند و اگر نه... باز هم حکایتی دیگر پیش می‌آید. البته توافق هم شرط و شروطی دارد، برای مثال اگر دختر شد، نامش را تو تعیین کن و اگر پسر، من... اما از این حرف و حدیث‌ها که بگذریم باید عنوان کرد که به تازگی اسامی عجیب و غریب تبش در جامعه گرفته که با فرهنگ‌های ما سنخیت ندارد و در حال حاضر بحث و جدل بر سر نامگذاری به همین دلیل است، مثلا...
_ بابا (ملیسا) چیه؟ این اسم را از کجا آوردی؟ من بابای بچه، نامم (هاشم) فرزند (راضیه) و (محمود) و تو هم (منیژه) فرزند (منیر) و (ناصر...) آخه ملیسا چیه؟ این لوس‌بازی‌ها چیه؟ فکر نکردی دخترمان بزرگ شد، این نام مناسبش نیست. در این موارد چند اتفاق می‌افتد.
اگر زور خانم بچربد، که همان نام بر روی فرزندش گذاشته می‌شود.
اگر زور آقا بچربد، خانم تا چند روز قهر است و دائم به پدر بچه می‌گوید: دیدی ناراحتم کردی...حالا بچه باید شیرخشک بخورد.اگرهم تفاهم داشته باشند که سرانجام به نتیجه‌ای می‌رسند و اگر هم نرسند، همان دو مورد بالا.

منبع: ه مجله خانواده سبز
منبع : tehroon۲۰


همچنین مشاهده کنید