چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

تبارشناسی اخلا‌ق


تبارشناسی اخلا‌ق
▪ نویسنده: فریدریش ویلهلم نیچه
▪ مترجم: داریوش آشوری
▪ انتشارات: آگه
تبارشناسی اخلا‌ق، آخرین کتابی است که نیچه قبل از بروز جنون به نوشتن آن همت گماشته است. در این کتاب، نویسنده اخلا‌ق را بر اساس خواست قدرت تبارشناسی می‌کند. از نظر نیچه نباید برای اخلا‌ق مسیحی، اخلا‌ق کلبی سلکانه، اخلا‌ق سقراطی و... سرآغازی مابعدالطبیعی در نظر گرفت.
در عوض باید نیروهای خاص تاریخی را که در هر برهه زمانی دست‌اندرکارند، در نظر گرفت تا بتوان دگردیسی اخلا‌ق را توضیح داد. از نظر نیچه اخلا‌قیات دارای یک سرشت و ذات مابعدالطبیعی نیستند، بلکه به واسطه مقتضیات زمانی تغییر چهره می‌دهند و از صورتی به صورت دیگر دگردیسی می‌گردند. به طور مثال نیچه توضیح می‌دهد که شکل‌گیری مسیحیت را باید در سایه نوعی از اعتراض دین باورانه یهودیت در برابر اربابان والا‌تبار رومی‌شان قلمداد کرد، از آنجا که اینان توانایی ابراز خشنوتی عریان همپای اربابانشان نسبت به خود، در روی آوری متقابل را نداشتند، کینه‌توزی‌شان را در قالب محبت مسیحی و نفرت از خشم و خشونت بروز دادند. نیچه شاید اولین کسی باشد که روانکاوی مدرن را کلید می‌زند و اشکال مختلف روانی و دگردیسی آنها به یکدیگر را بیان می‌دارد.
از نظر او بسیاری از گرایش‌های اخلا‌قی نیز ناشی از اراده معطوف به قدرت است که بر اساس سازوکارهای خاصی عقده‌ها و ناکامی‌ها و سرکوفتگی‌های مردم ناتوان را مبدل به اخلا‌ق و ارزش می‌نماید. از نظر نیچه دموکراسی و سوسیالیسم نیز ادامه همان سنت مسیحی است; سنت مسیحی پشت پازننده به دنیا که به جای سودایی جهانی، آن را انکار کرده، خوار شمرده و جهانی دیگر را پیش چشم انسان بزرگنمایی می‌کند و بدین ترتیب نیچه هیچ‌انگاری (نهیلیسم) را حاصل غایت‌گرایی مسیحی می‌داند که کار را سرانجام به هیچ و پوچ می‌کشاند. از سوی دیگر نیچه سوسیالیسم را حتی در مرتبه‌ای پایین‌تر از مسیحیت قرار می‌دهد و آن را هیچ‌انگارانه‌تر از مسیحیت برمی‌شمارد. از نظر نیچه سوسیالیسم «نه خواستن» و مسیحیت «نیستی خواستن» است و اولی دارای وجه نهیلیستی‌تری نسبت به دومی‌است; چرا که دومی‌که بیزاری از هر آنچه مادی، انسانی، عقلا‌نی و حسی است; این ترس از شادی و زیبایی; این اشتیاق به بیزاری از جهان و میل به ترک آن است; در نهایت نوعی خواستن به حساب می‌آید حال آنکه سوسیالیسم نفی خواستن است و از نظر نیچه نیستی خواستن برای انسان خوشتر است از نه خواستن.
نیچه در تبارشناسی‌اش به جای پیوستگی‌ها، گسست‌ها و دگردیسی‌ها را می‌نگرد و آنها را روند پیدایش چیزها می‌بیند، روشی که بعدها در میشل فوکو نیز اثری ژرف به جای می‌گذارد. او در فراسوی نیک و بد «واسط بین خیر و شر را اراده معطوف به قدرت می‌بیند، اراده‌ای که ممکن است بهترین خواست‌ها را در بدترین اشکال نمایش دهد و بالعکس. از نظر نیچه آنچه باعث گمراهی انسان می‌شود، باور او به شکل ظاهری و مدعای آشکار هر نظریه فلسفی یا دیدگاه مابعدالطبیعی است. او در پس آنچه به ظاهر آشکار است، جهانی می‌بیند پرتلا‌طم و البته در نهایت نیز اعتقادی به خوانشی ندارد که کنه جهان را بر او یا هر مخاطب دیگری آشکار نماید. به تعبیری دیگر اگر نیچه را تاویل‌گر بدانیم، او به شدت بدگمان است و اعتقادی به معنای عمیق نهفته در پس رویدادهای جهان ندارد و حتی معتقد نیست که می‌توان طوری کلا‌م خداوند را خواند که معنای آن را احیا کرد; بلکه برعکس اعتقاد به زدودن زوائد بر اساس تعهد به دقت دارد و این دقت از میل به بدگمانی او ناشی می‌شود تا میل به گوش سپردن. از نظر نیچه‌ که بعدها فوکو آن را پی می‌گیرد‌ اعتقاد ندارد که وجود حقیقت ژرف نهفته‌ای علت سوءتعبیری است که در تعبیر روزمره ما از خودمان نهفته است.

امین فیروزگر‌
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید