جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چون یک راه بیشتر نیست!


بر اثر ریزش باران بخشی از جاده ورودی دهکده شسته شده بود و مردم برای عبور و مرور به زحمت افتاده بودند. کدخدای ده برای این‌که موقتاً مشکل را حل کند چند تنه درخت بزرگ را روی قسمت خراب جاده انداخت و آنها را با طناب بست و از مردم خواست تا با احتیاط و البته با ترس و زحمت زیاد از روی تنه‌ها عبور کنند. مردم هم چاره‌ای نداشتند با دلهره و سختی و عذاب فراوان از این راه نیمه‌ کاره و خطرناک عبور می‌کردند و چیزی نمی‌گفتند.
شیوانا به محض اطلاع از این اتفاق، شاگردان مدرسه و اهالی را دور خود جمع کرد و جاده‌ای جدید و مقاوم‌تر را در سمتی دیگر از دهکده با سنگ و ساروج درست کرد. چند هفته بعد که جاده جدید درست شد مردم راحت و بی‌دردسر از جاده جدید رفت و آمد کردند. کدخدا که شاهد سختی کار و زحمت شدید شیوانا و اهالی مدرسه و داوطلبان دهکده بود نزدیک شیوانا آمد و با طعنه پرسید: ”من نمی‌دانم چرا شما همیشه راه سخت را انتخاب می‌کنید!؟
شیوانا نگاهش را پرسشگرانه به چهره کدخدا دوخت و گفت: ”چرا فکر می‌کنی که من هم مثل تو، دو، راه می‌بینم!؟ برای مشکلی که اتفاق افتاد یک راه بیشتر وجود نداشت و آن هم در حال حاضر همین راه سنگی بود. من راه دومی ندیدم که به قول تو ساده‌تر باشد و سختی کمتری داشته باشد! در واقع این منم که در حیرتم چرا تو همیشه اصرار داری راه اشتباه را انتخاب کنی و بعد اسمش را راه ساده بگذاری!؟ راه ساده که راه نیست!!؟ راه حل همیشه باید اساسی باشد و راه چاره اساسی هم هیچ‌وقت ساده نیست و زحمت و هزینه می‌طلبد.“
منبع : مجله موفقیت


همچنین مشاهده کنید