جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مثل


آن یکی می‌شد به ره سوی دکان    پیش ره را بسته دید او از زنان
پای او می‌سوخت از تعجیل و راه    بسته از جوق زنان هم‌چو ماه
رو به یک زن کرد و گفت ای مستهان    هی چه بسیارید ای دخترچگان
رو بدو کرد آن زن و گفت ای امین    هیچ بسیاری ما منکر مبین
بین که با بسیاری ما بر بساط    تنگ می‌آید شما را انبساط
در لواطه می‌فتید از قحط زن    فاعل و مفعول رسوای زمن
تو مبین این واقعات روزگار    کز فلک می‌گردد اینجا ناگوار
تو مبین تحشیر روزی و معاش    تو مبین این قحط و خوف و ارتعاش
بین که با این جمله تلخیهای او    مرده‌ی اویید و ناپروای او
رحمتی دان امتحان تلخ را    نقمتی دان ملک مرو و بلخ را
آن براهیم از تلف نگریخت و ماند    این براهیم از شرف بگریخت و راند
آن نسوزد وین بسوزد ای عجب    نعل معکوس است در راه طلب


همچنین مشاهده کنید