جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را


غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را    کو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را
اطلس و دیباج بافد عاشق از خون جگر    تا کشد در پای معشوق اطلس و دیباج را
در دل عاشق کجا یابی غم هر دو جهان    پیش مکی قدر کی باشد امیر حاج را
عشق معراجیست سوی بام سلطان جمال    از رخ عاشق فروخوان قصه معراج را
زندگی ز آویختن دارد چو میوه از درخت    زان همی‌بینی درآویزان دو صد حلاج را
گر نه علم حال فوق قال بودی کی بدی    بنده احبار بخارا خواجه نساج را
بلمه ای‌هان تا نگیری ریش کوسه در نبرد    هندوی ترکی میاموز آن ملک تمغاج را
همچو فرزین کژروست و رخ سیه بر نطع شاه    آنک تلقین می‌کند شطرنج مر لجلاج را
ای که میرخوان به غراقان روحانی شدی    بر چنین خوانی چه چینی خرده تتماج را
عاشق آشفته از آن گوید که اندر شهر دل    عشق دایم می‌کند این غارت و تاراج را
بس کن ایرا بلبل عشقش نواها می‌زند    پیش بلبل چه محل باشد دم دراج را


همچنین مشاهده کنید