جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

در هوایت بی‌قرارم روز و شب


در هوایت بی‌قرارم روز و شب    سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم    روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان می‌خواستند    جان و دل را می‌سپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز منست    یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد    گاه چنگم گاه تارم روز و شب
می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود    تا به گردون زیر و زارم روز و شب
ساقیی کردی بشر را چل صبوح    زان خمیر اندر خمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو    در میان این قطارم روز و شب
می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر    همچو اشتر زیر بارم روز و شب
تا بنگشایی به قندت روزه‌ام    تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون ز خوان فضل روزه بشکنم    عید باشد روزگارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو    انتظارم انتظارم روز و شب
تا به سالی نیستم موقوف عید    با مه تو عیدوارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز بعد    روز و شب را می‌شمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است    ز ابر دیده اشکبارم روز و شب


همچنین مشاهده کنید