جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند


خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند    دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند
نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه    آن چیز که او دارد او داند او داند
از گردش گردون شد روز و شب این عالم    دیوانه آن جا را گردون بنگر داند
گر چشم سرش خسپد بی‌سر همه چشمست او    کز دیده جان خود لوح ازلی خواند
دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی    با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند
شب رو شو و عیاری در عشق چنان یاری    تا باز شود کاری زان طره که بفشاند
دیوانه دگر سانست او حامله جانست    چشمش چو به جانانست حملش نه بدو ماند
زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی    تبریز همه عالم زو نور نو افشاند


همچنین مشاهده کنید