پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار


مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار    که دوش هیچ نخفتم ز تشنگی و خمار
لبم که نام تو گوید به باده‌اش خوش کن    سرم خمار تو دارد به مستیش تو بخار
بریز باده بر اجسامم و بر اعراضم    چنانک هیچ نماند ز من رگی هشیار
وگر خراب شوم من بود رگی باقی    چو جغد هل که بگردد در این خراب دیار
چو لاله زار کن این دشت را به باده لعل    روا مدار که موقوف داریم به بهار
ز توست این شجره و خرقه‌اش تو دادستی    که از شراب تو اشکوفه کرده‌اند اشجار
مرا چو مست کنی زین شجر برآرم سر    به خنده دل بنمایم به خلق همچو انار
مرا چو وقف خرابات خویش کردستی    توام خراب کنی هم تو باشیم معمار
بیار رطل گران تا خمش کنم پی آن    نه لایقست که باشد غلام تو مکثار


همچنین مشاهده کنید