جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چنان مستم چنان مستم من امروز


چنان مستم چنان مستم من امروز    که از چنبر برون جستم من امروز
چنان چیزی که در خاطر نیابد    چنانستم چنانستم من امروز
به جان با آسمان عشق رفتم    به صورت گر در این پستم من امروز
گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل    برون رو کز تو وارستم من امروز
بشوی ای عقل دست خویش از من    که در مجنون بپیوستم من امروز
به دستم داد آن یوسف ترنجی    که هر دو دست خود خستم من امروز
چنانم کرد آن ابریق پرمی    که چندین خنب بشکستم من امروز
نمی‌دانم کجایم لیک فرخ    مقامی کاندر و هستم من امروز
بیامد بر درم اقبال نازان    ز مستی در بر او بستم من امروز
چو واگشت او پی او می‌دویدم    دمی از پای ننشستم من امروز
چو نحن اقربم معلوم آمد    دگر خود را بنپرستم من امروز
مبند آن زلف شمس الدین تبریز    که چون ماهی در این شستم من امروز


همچنین مشاهده کنید