شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم


یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم    در سینه از نی او صد مرغزار دارم
قاصد به خشم آید چون سوی من گراید    گوید کجا گریزی من با تو کار دارم
من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود    گفتا پیش دوانم پا در غبار دارم
خورشید چون برآمد گفتم چه زردرویی    گفتا ز شرم رویش رنگ نضار دارم
ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی    گفتا که از فسونش رفتار مار دارم
ای میرداد آتش پیچان چنین چرایی    گفتا ز برق رویش دل بی‌قرار دارم
ای باد پیک عالم تو دل سبک چرایی    گفتا بسوزد این دل گر اختیار دارم
ای خاک در چه فکری خاموشی و مراقب    گفتا که در درونه باغ و بهار دارم
بگذر از این عناصر ما را خداست ناصر    در سر خمار دارم در کف عقار دارم
گر خواب ما ببستی بازست راه مستی    می دردهد دودستی چون دستیار دارم
خاموش باش تا دل بی‌این زبان بگوید    چون گفت دل نیوشم زین گفت عار دارم


همچنین مشاهده کنید