پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من


قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من    وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من    وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من
واله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا دل من    وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من
بیخود و مجنون دل من خانه پرخون دل من    ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو    آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
گه چو کباب این دل من پر شده بویش به جهان    گه چو رباب این دل من کرده علالا دل من
زار و معاف است کنون غرق مصاف است کنون    بر که قاف است کنون در پی عنقا دل من
طفل دلم می نخورد شیر از این دایه شب    سینه سیه یافت مگر دایه شب را دل من
صخره موسی گر از او چشمه روان گشت چو جو    جوی روان حکمت حق صخره و خارا دل من
عیسی مریم به فلک رفت و فروماند خرش    من به زمین ماندم و شد جانب بالا دل من
بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان    کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من


همچنین مشاهده کنید