شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون


چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون    خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون
نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا    نشد مجنون آن لیلی بجز لیلی صد مجنون
هزاران مجلس است آن سو و این مجلس از آن سوتر    که این بی‌چونتر است اندر میان عالم بی‌چون
ببین جان‌های آن شیران در آن بیشه ز اجل لرزان    کز آن شیر اجل شیران نمی‌میزند الا خون
بسی سیمرغ ربانی که تسبیحش اناالحق شد    بسوزد پر و بال او اگر یک پر زند آن سون
وزیر و حاجب و محمود ایازی را شده چاکر    که آن جا کو قدم دارد بود سرهای مردان دون
تو معذوری در انکارت که آن جا می شود حیران    جنید و شیخ بسطامی شقیق و کرخی و ذاالنون
ازیرا راه نتوان برد سوی آفتاب ای جان    مگر کان آفتاب از خود برآید سوی این هامون
مگر هم لطف شمس الدین تبریزیت برهاند    وگر نی این غزل می خوان و بر خود می دم این افسون


همچنین مشاهده کنید