پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین


منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین    دلم پرنیش هجران است بهر نوش شمس الدین
چو آتش‌های عشق او ز عرش و فرش بگذشته‌ست    در این آتش ندانم کرد من روپوش شمس الدین
در آغوشم ببینی تو ز آتش تنگ‌ها لیکن    شود آن آب حیوان از پی آغوش شمس الدین
چو دیکی پخت عقل من چشیدم بود ناپخته    زدم آن دیک در رویش ز بهر جوش شمس الدین
در این خانه تنم بینی یکی را دست بر سر زن    یکی رنجور در نزع و یکی مدهوش شمس الدین
زبان ذوالفقار عقل کاین دریا پر از در کرد    زبانش بازبگرفت و شد او خاموش شمس الدین


همچنین مشاهده کنید