جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین


بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین    صدقات تو روان است به هر بیوه و مسکین
صدقات تو لطیف است توان خورد دو صد من    که نداند لب بالا و نجنبد لب زیرین
هله ای باغ نگویی به چه لب باده کشیدی    مگر اشکوفه بگوید پنهان با گل و نسرین
چه شراب است کز آن بو گل‌تر آهوی ناف است    به زمستان نه که دیدی همه را چون سگ گرگین
هله تا جمع رسیدن بده آن می به کف من    پس من زهره بنوشد قدح از ساعد پروین
وگر آن مست نهد سر که رباید ز تو ساغر    مده او را تو مرا ده که منم بر در تحسین
چه کند باده حق را جگر باطل فانی    چه شناسد مه جان را نظر و غمزه عنین
هنر و زر چو فزون شد خطر و خوف کنون شد    ملکان را تب لرز است و حریر است نهالین
چو مه توبه درآمد مه توبه شکن آمد    شکنش باد همیشه تو بگو نیز که آمین


همچنین مشاهده کنید