پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو


ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو    زین سو نظر مکن که از آن جاست آرزو
تردامنم مبین که از آن بحر تر شدم    گر گوهری ببین که چه دریاست آرزو
شست حق است آرزو و روح ماهی است    صیاد جان فداست چه زیباست آرزو
چون این جهان نبود خدا بود در کمال    ز آوردن من و تو چه می‌خواست آرزو
گر آرزو کژ است در او راستی بسی است    نی کز کژی و راست مبراست آرزو
آن کان دولتی که نهان شد به نام بد    آن چیست کژ نشین و بگو راست آرزو
موری است نقب کرده میان سرای عشق    هر چند بی‌پر است و به پرواست آرزو
مورش مگو ز جهل سلیمان وقت او است    زیرا که تخت و ملک بیاراست آرزو
بگشای شمس مفخر تبریز این گره    چیزی است کو نه ماست و نه جز ماست آرزو


همچنین مشاهده کنید