شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه


مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه    بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه
بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش    وگرت شاه کند او که تویی یار یگانه
سوی صحرای عدم رو به سوی باغ ارم رو    می بی‌درد نیابی تو در این دور زمانه
به شه بنده نوازی تو بپر باز چو بازی    به خدا لقمه بازان نخورد هیچ سمانه
بخورم گر نخورم من بنهد در دهن من    بروم گر نروم من کندم گوش کشانه
همه میرند ولیکن همه میرند به پیشت    همه تیر ای مه مه رو نپرد سوی نشانه
ز چه افروخت خیالش رخ خورشیدصفت را    ز کی آموخت خدایا عجب این فعل و بهانه
چو تو را حسن فزون شد خردم صید جنون شد    چو مرا درد فزون شد بده آن درد مغانه
چو تو جمعیت جمعی تو در این جمع چو شمعی    چو در این حلقه نگینی مجه ای جان زمانه
تو اگر نوش حدیثی ز حدیثان خوش او    تو مگو تا که بگوید لب آن قندفسانه


همچنین مشاهده کنید