سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا

پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری


پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری    بی ز وجود وز عدم باز شدم یکی دری
بی‌مه و سال سال‌ها روح زده‌ست بال‌ها    نقطه روح لم یزل پاک روی قلندری
آتش عشق لامکان سوخته پاک جسم و جان    گوهر فقر در میان بر مثل سمندری
خود خورد و فزون شود آنک ز خود برون شود    سیمبری که خون شود از بر خود خورد بری
کوره دل درآ ببین زان سوی کافری و دین    زر شده جان عاشقان عشق دکان زرگری
چهره فقر را فدا فقر منزه از ردا    کز رخ فقر نور شد جمله ز عرش تا ثری
مست ز جام شمس دین میکده الست بین    صد تبریز را ضمین از غم آب و آذری


همچنین مشاهده کنید