سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

کشته‌ی تیغ جفایت دل درویش من است


کشته‌ی تیغ جفایت دل درویش من است    خسته تیر بلایت جگر ریش من است
نیک‌خواهی که کند منع ز عشق تو مرا    منکری دان به حقیقت که بد اندیش منست
هر گروهی بگزیدند به عالم دینی    عاشقی دین من و بی‌خبری کیش من است
گر دل از ما ببرید و بتو پیوست چه باک ؟    آشنا با تو و بیگانه زمن خویش من است
مرگ فرهاد نه آن بود و هلاک شیرین    که برایشان زجدایی غم و درد افزون رفت
کشتن این بود که شیرین سوی فرهاد گذشت    مردن آن بود که لیلی به سر مجنون رفت
سوزش سینه‌ی من دید و کنارم نگرفت    دل دیوانه به زنجیر نگه نتوان داشت
نظری کردم و دزدیده مرا جان بخشید    کز رقیبان خنک دزدی من پنهان داشت


همچنین مشاهده کنید