چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

ای شمع رخ تو مطلع نور


ای شمع رخ تو مطلع نور    زین حسن و جمال چشم بددور
با پرتو عارض توخورشید    چون شمع درآفتاب بی نور
رخسار تو در جهان فروزی    ماننده‌ی آفتاب مشهور
از روی تو شام صبح گردد    ور زلف تو صبح شام دیجور
انگیخته شام را ز خورشید    آمیخته مشک را ز کافور
از دست غم ت در زمانه    یک خانه‌ی دل نماند معمور
خاطر نرود به گلستانی    آن را که جمال تست منظور
خسرو که همیشه بردر تست    ازدرگه خود مکن ورا دور
در چشمه‌ی خورشید اگر آبی ندیدستی گهی    خیزند چون از خواب خوش روشنتن خوبان نگر
خفته بهشت نرگست ور بگشاییش دمی    شهر تمام کو به کو پر ز بلا شود مگر
جان من از صبر می پرسی دل ما را مپرس    زانکه این معنی ندارد در گمان او گذر


همچنین مشاهده کنید